از دختری که تمام دنیا به دنبالاش بودند تا کلاهبرداری که دنیا را با دروغهای خود گول زد؛ از الیزابت هولمز چه میدانید؟
فضا و جو سنگین دادگاههای آمریکا را در نظر بگیرید؛ حاضرانی که جدیت صورتشان شما را میترساند و قاضی که در بالای تمامی آنها سرنوشت شما را به عنوان یک گناهکار تعیین میکند؛ این همان شرایطی بود که متهم داستان ما با آن مواجه بود. اعضای حاضر در آن دادگاه به شکل مستقیم و غیرمستقیم، ارتباطی با متهم داشتند؛ خبرنگارانی که قصد دارند از زندگی آینده متهم جوان این جلسه دادگاه باخبر شوند و خانوادههایی که بهسبب فعالیتهای این دختر جوان، زندگی و وقایع غمانگیزی را پشت سر گذاشتهاند. چشمهای متهم جوان حاضر در دادگاه درشت شده بود، موهای بلندش تا شانهاش میرسید و برق در نگاهاش، همان چیزی بود که به وسیله آن توانست سالیان سال کل جهان از جمله بزرگان سیلیکون ولی را گول بزند. متهم دختری بود که در ۱۹ سالگی شرکت خود را تأسیس کرد، به اولین زن میلیاردر سیلیکون ولی تبدیل شد و آرزوی دیرینه خود را با رسیدن به جلد اول مجلههای Forbes و نیویورک تایمز برآورده کرد. چه بر سر دختری آمد که با راهحلهای پزشکی خود، سرمایهگذاران اپل و شرکتهای مختلف را متعجب کرد و توانست وامهای بلاعوض را از معروفترین اشخاص آمریکا دریافت کند؟ شاید چیزی که بسیاری از ما در روابط از آن تنفر داریم: دروغ. الیزابت هولمز در پس ابری از آرزوهای کودکی و جوانی، زندگی ساخت که همواره دنبالاش بود اما ساخت آن مستلزم دروغهای بسیاری بود که باید به جهان میگفت؛ دروغهایی که عرش وی را به فرش تبدیل کرد. خودتان را آماده کنید، چراکه داستان هیجانانگیز الیزابت هولمز قصد دارد تا پایان شما را شگفتزده کند… پیش از آغاز هم به این موضوع اشاره کنیم که در نوشتار این مطلب از منابع مختلفی استفاده شده که اصلیترین آن، پادکست استرینگکست است که در طول ۳ اپیزود، زندگینامه و اتفاقات شرکت Theranos را روایت میکند. امیدواریم از خواندن این مطلب لذت ببرید.
احتمالاً شما هم کودکی در خانوادهتان داشتهاید که از هوش بسیاری برخوردار بوده و الگویی در خانواده بهحساب میآمد. الیزابت هولمز همان کودکی بود که چشمهای زیادی را در خانواده و مدرسه و اطرافیان بهخود جذب میکند. کودکی که در سال ۱۹۸۴ بهدنیا آمده بود، در سن ۷ سالگی نقشه معماریشده یک ماشین زمان را طراحی و در اختیار پدرش قرار داد و سالها بعد در نامهای خطاب به پدرش نوشت که میخواهد کارهای بزرگتری در این دنیا انجام دهد؛ کارهایی که وی را در زمره بزرگان تاریخ جهان قرار میدهد. الیزابت هولمز در خانوادهای بزرگ شده بود که در گذشته، ثروت و شهرت زیادی داشتهاند و در طی سالیان سال، اموال زیادی را از دست داده و در نتیجه زندگی عادی را تجربه میکردند. انگیزه، یا بهتر بگویم، خشم درونی الیزابت هولمز بهسبب همین موضوع از دوران کودکی آغاز شد؛ خشمی که ناشی از فقدان زندگی لاکچری و کلاس خانوادگی میآمد و انگیزهای را در دختر جوان بهوجود آورد تا بهجای مهندس، دانشمند یا حتی خلبان شدن، میلیاردر شدن را بهعنوان شغل آینده خود برگزیند. وی میخواست الگوی کارآفرینان آینده باشد.
دبیرستان رو به اتمام بود و الیزابت هولمز تنها یک هدف داشت؛ درس خواندن در دانشگاه استنفورد. وی همواره آرزو داشت تا تحصیلات خود را در استنفورد ادامه دهد تا بتواند در قلب سرمایهگذاران و تغییردهندگان جهان امروزی زندگی رویاییاش را پدید آورد. عطش بیسابقه هولمز باعث شد تا پس از اتمام دبیرستان، به عنوان دانشجوی مهندسی شیمی در دانشگاه استنفورد پذیرشی دریافت کند و تنها چند ماه پس از ورود به این دانشگاه، از اولین ایده ذهنی خود پرده بردارد. وی به سبب تحصیل در رشته مهندسی شیمی، با مبحثی تحت عنوان ریز سیالات (Microfluidics) آشنا شود؛ مبحثی که در آن، رفتار و کنترل سیالات در ابعاد ریز میلیمتری مورد بررسی قرار میگرفت و در ساخت ریزتراشهها و چاپگرهای مهندسی از آن استفاده میشد. الیزابت از دوران خردسالی با سرنگ، آمپول و هرآنچه که به تزریق مرتبط بود، مشکل داشت و همواره گلگی خود را نسبت به آزمایشاتی که برای بهدست آوردن خون، به سرنگ نیاز دارند، مطرح میکرد. وی بهسبب این تنفر، ایدهای به ذهناش خطور کرد تا با استفاده از مبحث ریز سیالات، برچسبی مثل برچسب نیکوتین ساخته شود تا به بدن چسبیده شود، خون انسان را مورد بررسی قرار دهد و براساس صلاحدید خود، داروهایی که انسان به آن نیاز دارد را تزریق کند؛ کیت سلامتی که بشر را از هرگونه قرص و آمپول مصون میداشت. الیزابت هولمز که هیجانزده شده بود، ایدهاش را با رئیس دانشکده مطرح کرد. رئیس دانشکده آرزوها و ایدههای بزرگ الیزابت را در یک مکالمه تخریب کرد چراکه مدعی بود که درحال حاضر چنین تکنولوژی که خون را با این دقت مورد بررسی قرار دهد، وجود ندارد و داروهای مختلفی مثل آنتیبیوتیکها در اندازهای مثل برچسب نیکوتین، اثرگذاری خود را از دست میدهند؛ خلاصه مطلب رئیس دانشکده این بود که ایدههای الیزابت در تئوری زیبا هستند اما در عمل، بیثمر.
الیزابت سیاست قدیمی خود را حفظ کرد و به «نه» رئیس دانشکده راضی نشد، بلکه آن را کنار گذاشت و به سراغ شخص دیگری تحت عنوان چنینگ رابرتسون رفت؛ استاد شیمیای که وظیفه تدریس الیزابت را برعهده داشت. رابرتسون برخلاف رئیس دانشکده، از ایده دختر جوانی که برقِ ذوق در چشماناش منعکس شده بود، استقبال کرد و تصمیم گرفت تا ارتباطی میان وی و چند سرمایهگذار خبره در سیلیکونولی ایجاد کند. الیزابت در طی گفتوگو با این سرمایهگذاران، پاسخهای مثبت اولیهای دریافت کرد که نتیجه آن، ایده احداث یک شرکت بود؛ شرکتی که شروع خط داستانی حرفه شغلی الیزابت بهشمار میآمد و قرار بود راهحلهای درمانی و تشخیص بیماری را در قالب یک محصول نوین بهبازار عرضه کند. استفاده از واژههای Therapy (برای درمان بیماری) و Diagnose (برای تشخیص یک بیماری) باعث شد تا این دو کلمه در ذهن هولمز، با هم ترکیب شوند و Theranos را پدید آورد، شرکتی که حال متعلق به الیزابت هولمز بود.
بیشتر بخوانید: از کارخانه مینو تا سیلیکونولی – هرآنچه که درباره خانواده خسروشاهی میدانیم
هولمزِ ۱۹ ساله، چند ماه پس از تأسیس Theranosِ، شغلی دائمی برای خود مهیا کرد: پیدا کردن پول. این شغل آنقدر زندگی هولمز را تحتالشعاع قرار داده بود که وی پس از چند ماه از دانشگاه استنفورد انصراف داد و تصمیم گرفت تا قرار ملاقاتهای دوستداشتنیاش را با سرمایهگذاران و Venture Capitalismهای سیلیکونولی افزایش دهد. جالب است بدانید که هولمز در آن زمان نتوانست با سرمایهگذاران حوزه سلامت و بهداشت قراردادی امضا کند، چراکه آنها نیز همانند رئیس دانشکده هولمز، ایدهاش را توخالی میدیدند. اما هرچقدر انعقاد قرارداد با سرمایهگذاران حوزه سلامت سخت و دشوار بود، ونچر کاپیتالیسمهای سیلیکونولی اشتیاق بیشتری برای سرمایهگذاری روی ایده هولمز پیدا میکردند چراکه ایده چندانی درباره دانش و علم ریزسیالات و مهندسی شیمی نداشتند و صرفاً آیندهای را میدیدند که برق چشمان دختر جوان به آنها نشان میداد.
هولمز در سال ۲۰۰۴ با ۶ میلیون دلار سرمایه، گسترش Theranos را آغاز کرد. در این زمان، ایده الیزابت تنها یک کیت درمانی نبود، بلکه دستگاهی پیشرفته بود که میتوانست با استفاده از یک قطره خون، تمام اطلاعاتی که یک کاربر یا بیمار به آن نیاز دارد را در اختیارش قرار دهد؛ از میزان قند خون گرفته تا احتمال تشخیص سرطان. درست حدس میزنید، ایده و ذهنیت حال حاضر الیزابت کوچکتر شده بود، اما همین پیشرفت و اختراع در صورت اتمام، میتوانست هزینههای بیمه و درمان را تا ۹۰ درصد کاهش دهد. آمار و ارقام احتمالی بهدست آمده باعث شد تا پشتوانهای برای سخنرانیهای مملو از اعتمادبهنفس الیزابت هولمز ایجاد شود و همین برای سرمایهگذاران سیلیکونولی روبهرشد کافی بود تا در منجلاب این دختر جوان گرفتار شوند. الیزابت را بیشتر بهعنوان یک داستانگو میشناختند تا یک کارآفرین. وی آزمایشات خون را به یک داستان احساسی، درام و مملو از درد تبدیل میکرد و از عموی خود که بهخاطر سرطان درگذشته بود، استفاده میکرد تا دستوپای هر کسی را شل کند. ایده الیزابت بهحدی جاهطلبانه و بزرگ بود که هیچکس نمیتوانست دربرابر عظمت آن سرخم نکند. تصورش را بکنید، میتوانید در جنگ، سربازی که وقتی برای آزمایش خون ندارد را نجات دهید، بیماری که خودش از بیماریاش خبر ندارد را زودتر از آنچه فکر میکنید، درمان کنید و ناجی برای انسانهایی باشید که هنوز از بیماریهای که در بدن خود دارند، مطلع نیستند. الهامبخش الیزابت در دنیای تجارت و کسبوکار، استیو جابز بود. وی همواره دقت، وسواس و طراحی شرکت اپل را تحسین میکرد و الگوبرداری از رئیس سابق این شرکت نیز یکی از ویژگیهایی بود که در مدیریت هولمز بهشدت بهچشم میخورد؛ وی همواره نگاهی سرد با مخاطبان خود داشت تا فشاری ملموس را به آنها وارد کند، صدای خود را کلفت میکرد تا بتواند شخصیت مسبتد و قوی داشته باشد و لباس مورد علاقهاش نیز با الهام از استیو جابز، یک پیراهن یقه اسکی مشکی بود.
در راستای همین الهامات و شیفتگی هولمز نسبت به شرکت اپل، وی اول به سراغ مهندسان و کارمندان این شرکت رفت تا آنها را برای کار در Theranos استخدام کند. یکی از این افراد، اویه تهوانیون بود؛ مهندس کامپیوتر و برنامهنویسی که در کارنامه کاری خود، طراحی زیرساخت سیستمعامل MacOS X را به ثبت رسانده بود و در زمان حیات استیو جابز نیز بهعنوان یکی از یاران همیشگی آن شناخته میشود. آویه در ملاقات با الیزابت، شیفته صحبتها و ایدههای وی میشود و تصمیم میگیرد تا او را در این پروژه جاهطلبانه Theranos همراهی کند؛ پروژهای که مرحله اول آن، طراحی اولین دستگاه و محصول این شرکت بود. وی علاوه بر آویه، طراحان اپل را به استخدام این شرکت درآورد تا بتوانند طراحی این مصحول که عنوان «ادیسون» برای آن انتخاب شده بود را برعهده داشته باشند. نتیجه آن یک باکس سیاهرنگی بود که مکینتاشهای اپل را به یاد آدم میانداخت؛ باکسای که با وجود طراحی زیبا، در داخل از سختافزار و نرمافزار لازم برای بررسی یک قطره خون، بیبهره بود.
رفتهرفته آدمهای زیادی درباره این موضوع که محصول شرکت صرفاً پروسههای طراحی را طی میکند، کنجکاو شدند و سعی کردند تا سوالات و انتقادات خود را به بخش مدیریتی ابراز کنند اما این سوالات تنها بر پیچیدگی و عجیب بودن سیستم مدیریتی الیزابت هولمز اضافه میکرد. الیزابت هولمز در نحوه مدیریت شرکت Theranos، سیستمی را پایهگذاری کرده بود تا هر فرد، کمترین ارتباط را در طول شرکت با اشخاص دیگر داشته باشد و اطلاعات پیش از اشتراکگذاری، از سیستمهای نظارتی وی عبور کند. عجیب بودن سیستم روابطی این شرکت تا آنجایی ادامه داشت که الیزابت هولمز یک فضای سمای را در شرکت بهراه انداخت تا مشکلاتی را میان کارکنان شرکت پدید آورد. بدین شکل، فضای شرکت شکلی رقابتی به خود میگرفت که هر کس در آن، برای حفظ جایگاه شغلیاش تلاش میکرد و هر زمان این امکان وجود داشت تا یک نفر اخراج شود و شخصی از داخل یا از خارج، جایگزین آن شود.
آویه وانیون که از این سیستم مدیریتی هولمز باخبر شده بود، سعی کرد تا انتقادات وارده را به گوش الیزابت هولمز برساند اما وی هربار به بهانههای مختلف از صحبت با آویه فرار میکرد. از آن طرف، الیزابت هولمز تلاش میکرد تا شرکتهای درمانی را راضی کند که تست و آزمایش ادیسون را آغاز کنند، آن هم درحالی که این دستگاه عملاً هیچ کاربردی نداشت. آویه هر اطلاعاتی که میتوانست را از این پروژه دریافت کرد و به دفتر هیئت مدیره رفت؛ جایی که در یک جلسه از نقشههای الیزابت هولمز پرده برداشت و عنوان کرد که با تغییر سیستم مدیریتی و حتی بیرون انداختن وی، میتوان این شرکت را نجات داد. هیئت مدیره نهتنها صحبتهای وی را نپذیرفتند، بلکه با تحت فشار گذاشتن وی، آن را مجبور کردند تا تمام حقوق خود در این شرکت را به الیزابت واگذار کنند. آویه که از پیگیریهای قانونی خسته شده بود و احساس میکرد این شرکت ارزشاش را ندارد، تمام حقوق خود را واگذار کرد و با امضای یک قرارداد ضد افشا، به شکل کامل از Theranos خارج شد. با رفتن آویه، تکبهتک کارمندان سابق شرکت اپل نیز استعفا دادند و از شرکت خارج شدند و این موجب شد تا Theranos برای اولین بار در سال ۲۰۰۹، با بحرانی جدی مواجه شود؛ با این حال، الیزابت هولمز شخصیت سرسختانه خود را حفظ کرد و اجازه نداد تا چنین مشکلاتی، وی را از رسیدن به اهدافاش باز دارد.
ایالات متحده در سال ۲۰۰۹ بحران مالی بزرگی را شاهد بود. در همان زمان نیز Theranos با کم شدن کارمنداناش مواجه شده بود و اگر نمیتوانست از این بحران مواجه شده، سالم بیرون بیاید، رویای الیزابت هولمز بهطور کامل نابود میشد. در همین بین، الیزابت نیرویی تازهنفس و میلیونر را به شرکت اضافه کرد تا نجاتدهنده وی در بحران بهوجود آمده باشد: رامش بالبانی ملقب به سانی؛ یک میلیونر پاکستانی که در طی دوران حباب .com، شرکت خود را با قیمتی هنگفت بهفروش رساند و بعد به عنوان یک سرمایهگذار پارهوقت و ولخرج تمام وقت به کالیفرنیا مهاجرت کرد. سانی در استنفورد با الیزابت آشنا شده بود و در بین این بحرانها، یک چک 13 میلیون دلاری بلاعوض را تقدیم هولمز کرد و در ادامه نیز، به عنوان مدیر داخلی به شرکت Theranos پیوست. این موضوع باعث شد تا الیزابت و سانی یک تیم را تشکیل دهند: الیزابت مسئولیت مدیریت و هماهنگیهای هیئت مدیره و پروژههای بزرگ را برعهده داشت و سانی نیز در بطن شرکت، امور داخلی را میان کارکنان مدیریت میکرد. سیستم مدیریتی سانی بهگونهای بود که از هر ابزاری برای اجبار کارمندان به اجرای دستوراتاش استفاده میکرد و با وجود اینکه درباره هدف Theranos و محصول این شرکت، اطلاعات علمی کافی نداشت، در تمامی فرایندهای کاری محققین و دانشمندان دخالت میکرد و آنها نیز از ترس اخراج نشدن، به حرفهای سانی گوش میدادند. سیستم مدیریت دیکتاتوری سانی تا آنجایی به بطن شرکت راه پیدا کرده بود که بسیاری از کارمندان به وی لقب «شَرخَر» داده بودند.
بیشتر بخوانید: داستان زندگی پاراگ آگراوال مدیرعامل جدید توییتر
همانطور که در بالا به آن اشاره کردیم، سانی و الیزابت روابط بسیار قوی با یکدیگر داشتند و هدف اصلیشان این بود تا زیر سایه Theranos، جهان را فتح کنند. حال در این بین، رابطهای عاشقانه میان سانی و الیزابت نیز شکل گرفته بود؛ رابطهای که هیچکدام از کارمندان شرکت، اعضای هیئت مدیره و سرمایهگذاران از آن با خبر نبودند. این روابط بهحدی عمیق شد که الیزابت در نهایت به خانه سانی نقل مکان کرد، اما به شکلی مخفی. جدا از روابط عاطفی، سانی و الیزابت در آن زمان روی پروژه بزرگی نیز کار میکردند: همکاری با بزرگترین داروخانه زنجیرهای در کشور برای نصب و قرار دادن ادیسون در هر داروخانه برای استفاده عمومی مشتریان و مراجعهکنندگان. این پروژه قرار بود شرکت را از بحران مالی بهشکلی کامل نجات دهد و تضمینی باشد برای آینده سرمایه این شرکت. شرکت والگرینز (Walgreens) دومین داروخانه زنجیرهای آمریکا است که در هر شهر، منطقه و حتی در هر خیابان شعبهای بهخود اختصاص داده است. داروخانههای این شرکت نهتنها در زمینه داروهای نسخهای فعالیت میکردند، بلکه خدمات بهداشتی و درمانی را نیز دراختیار مراجعهکنندگان قرار میدادند؛ موضوعی که ایده نصب ادیسون در این داروخانهها را به ذهن الیزابت انداخت. این ایده میتوانست یک راه بسیار سریع برای رسیدن به آرزوهای الیزابت و اهداف Theranos باشد؛ تصورش را کنید که در هر داروخانه، دستگاهی قرار گرفته که میتواند با یک قطره خون و تقریباً هدر ندادن ۹۹ درصد خون دیگر، آن هم با نصف قیمت، تمامی اطلاعاتی که از یک آزمایش خون نیاز دارید را در اختیار شما قرار دهد.
بهنظر شما جلسه با والگرینز چگونه گذشت؟ خب در ابتدا باید بگوییم که الیزابت هولمز درست مثل همیشه، سیاست داستانهای احساسی و درام خون نسبت به از دست رفتن خون زیاد، ترسیدن از سرنگ و عموی بیمارش را روایت کرد و سپس استعداد خود را به رخ کشید: دروغ گفتن. وی در این جلسه عنوان کرد که ادیسون در چند کشور خارجه درحال فروش است و توسط ارتش آمریکا نیز مورد استفاده قرار میگیرد که نتایج درخشانی را بههمراه داشته است. الیزابت در ادامه صحبت خود نیز بهاین موضوع اشاره کرد که ادیسون بهزودی مجوز فروش و عرضه در آمریکا را به دست میآورد و حضور آن در داروخانههای سرتاسر کشور، تأثیر مثبتی را بههمراه خواهد داشت. رؤسای والگرینز که بهخاطر گفتههای الیزابت، آب از دهانشان جاری شده بود، نمیخواستند از فناوریهای بهروز تکنولوژی و دنیای مدرن عقب بمانند و به همین سبب نیز تصمیم گرفتند تا قراردادی با Theranos امضاء کنند. براساس بندهای نوشتهشده در این قرارداد، والگرینز باید شخصی را به آزمایشگاه Theranos میفرستاد تا اطلاعات لازم درباره کیفیت آزمایشات ادیسون را دریافت کند و کوین هارت مسئولیت این کار را برعهده گرفت. کوین پیش از این درباره مقالات مرتبط با Theranos و محصول شگفتانگیزشان، ادیسون را خوانده بود و مشتاقانه منتظر بود تا از نزدیک با این محصول و نتایج بهدست آمده از آن روبرو شود. به همین دلیل نیز سفری را به سانفرانسیسکو آغاز کرد.
زمانی که به Theranos رسید، با الیزابت و سانی مواجه شد که بهدور از چشم همگان، وی را تا اتاق کنفرانسی در داخل شرکت هدایت کردند. سانی چشم از کوین برنمیداشت و حتی برای دستشویی رفتن نیز، وی را همراهی میکرد. پس از آن، کوین از سانی درخواست کرد که آزمایشگاه Theranos را به وی نشان دهد اما سانی نهتنها از این موضوع طفره رفت، بلکه در پاسخ عنوان کرد که کوین صلاحیت دیدن آزمایشگاه مخفی Theranos را ندارد. در این بین، سانی با الیزابت به گفتوگو پرداخت و از وی خواست تا آزمایشی با دستگاه ادیسون بگیرند تا کوین بتواند نتایج را با آزمایشی که از استنفورد گرفته شده، مقایسه کند. الیزابت که همان لحن خشک و سرد همیشگی را حفظ کرده بود، در آن لحظات تنها به یک جمله اکتفا کرد:
من هیچ اعتقادی به آزمایشات استنفورد ندارم.
کوین که شرایط را سنجینده بود، فهمید که سانی و الیزابت علناً در تلاشاند تا یک کلاهبرداری عظیم را انجام دهند؛ آنهم کلاهبرداری که با جان انسانها بازی میکند. تصور کنید محصولی را در اختیار بسیاری از مردم جهان قرار دهید که اطلاعاتی اشتباه را برای آنها نمایش میدهد؛ این اطلاعات میتوانست ناآگاهی از یک بیماری را برای یک کاربر به همراه داشته باشد یا یک تجویز اشتباه از سوی آن به سلامت اشخاص آسیب بزند. به همین سبب نیز، کوین ترجیح میداد تا والگرینز در این کلاهبرداری نقشی نداشته باشد و به همین خاطر هم بهسرعت به رؤسای والگرینز پیام داد و به آنها گفت که فوراً قرارداد با این شرکت را فسخ کنند. سانی و الیزابت چطور؟ آنها باهوشتر از این حرفها بودند؛ پیش از ورود کوین، چنین شرایطی توسط آن دو پیشبینی شده بود. به همین خاطر نیز آنها زودتر پیشقدم شدند و به رؤسای والگرینز عنوان کردند که کوین هارت انسان قابل اعتمادی نیست و باید از شرکت اخراج شود. حال چه اتفاقی رخ داد؟ در کمال ناباوری، والگرینز شخصی را که خودش به عنوان مشاور داخلی به سانفرانسیسکو فرستاد، اخراج کرد و ترجیح داد تا به حرفها و سخنان الیزابت اعتماد کند. سانی و الیزابت به عنوان برنده از این شرایط نیز جان سالم بهدر بردند و یک قدم به اهدافی که داشتهاند، نزدیکتر شدند.
در تاریخچه شرکت Theranos و زندگینامه الیزابت هولمز، یان گیبنز از جمله اشخاصی است که بیشترین زخم را دریافت کرده است. وی که یک متخصص زیستشیمی است، دکترای خود را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده بود و در بسیاری از شرکتهای فناوری مرتبط با درمان و سلامت مشغول فعالیت بود که بهعنوان یکی از اولین محققان شرکت Theranos بهشمار میآمد. وی پس از مدکی کوتاه جایگاه دانشمند ارشد را در این شرکت ازآن خود کرد و در طول فعالیت در این شرکت، Patentهایی رو برای تکنولوژیهای تفکیک خون و ترکیب نمونههای مایع بهثبت رسوند؛ Patentهایی که برای برآورده کردن آرزوهای الیزابت هولمز و هدفهای Theranos، عنصری مهم به شمار میآمدند. یان آدمی بود که سطح علمی بالایی بهخود اختصاص داده بود و در حرفه کاری خود، کمالگرا بود. به همین دلیل نیز نمیتوانست دروغهای الیزابت هولمز و سانی را بپذیرد و براین باور بود که ادیسون هنوز آماده عرضه عمومی و استفاده از سوی مردم نبود. انتقادهای یان از مدیریت و موضوعات داخل شرکت بیشتر شد و به جایی رسید که الیزابت هولمز بدون هیچ جلسه یا صحبتی، وی را از Theranos اخراج کرد. این تصمیم برای کارمندان بسیار تعجببرانگیز و دلخراش بود؛ یان گیبنز بهشکلی رایگان کلاسهای زیستشیمی برای همکاران و اعضای شرکت برگزار میکرد و ارتباطی نزدیک با آنها برقرار کرده بود. به همین سبب نیز، کارمندان شرکت از الیزابت هولمز تقاضا کردند تا یان مجدداً به این شرکت بازگردد. الیزابت هولمز نیز گفته کارمندان را پذیرفت اما جایگاه یان را در شرکت تغییر داد: وی قرار بود بهعنوان دستیار، رزومههای دریافتی شرکت را بررسی کند؛ جایگاهی که بسیار بسیار کمتر از سطح علمی و دانشی بود که گیبنز در طول چندین سال بهدست آورده بود.
شرایط نامساعد شرکت موجب شد تا گیبنز به افسردگی دچار شود؛ همواره در خانه ساکت بود و عموم وقت خود را به درد و دل کردن با همسرش میگذارند و از وضعیت بد وی در شرکت گِلِگی میکرد؛ با این حال، ترس ِ از دست دادن شرکت باعث شده بود تا نتواند از آنجا بیرون بیایید. سال ۲۰۱۳ دادگاهی علیه شرکت Theranos برگزار شد و از گیبنز خواسته شد تا بهعنوان شاهد در آن حضور پیدا کند. وی در دو راهی گیر افتاده بود چراکه اگر بهعنوان شاهد حاضر میشد، باید حقیقت را میگفت و گفتن حقیقت باعث میشد تا یان گیبنز میانسال از شرکت اخراج شود؛ گیبنزی که وضعیت نامساعد روحیاش به وی اجازه نمیداد تا در شرکت و محیطی جدید کار خود را آغاز کند. در نهایت در ۱۶ می همان سال، یک روز پیش از شروع دادگاه، اقدام به خودکشی کرد که در ابتدا ناموفق بود، اما یک هفته بعد براثر همین اتفاق درگذشت. همسر یان بعد از مرگ شوهرش، ایمیلای به الیزابت هولمز فرستاد تا بتواند اندکی حس عذاب وجدان را در الیزابت هولمز ایجاد کند. نهتنها شرایط طبق آنچه همسر یان انتظار داشت، پیش نرفت، بلکه وکلای هولمز وی را تهدید کردهاند که لپتاپ شوهرش را به Theranos بیاورد و اگر درباره حرفهایی که یان گیبنز به وی زده، صحبتی کند، زندگیاش نابود خواهد شد.
الیزابت هولمز و سانی بالبانی به یک زوج جوان و اشرافی در سیلیکونولی تبدیل شده بودند که با جتهای شخصی خود سفر میکردند، بادیگاردهایی مختصبهخود داشتند که در همه جا آنها را همراهی میکردند و لیموزینها و ماشینهای لوکس، محیطی دنج را برای آنها فراهم کرده بودند تا بتوانند از سفر و رسیدن به مقصدشان، کمال لذت و راحتی را تجربه کنند. پس از اتفاقات بهعمل آمده، سانی و الیزابت تصمیم گرفتند تا به نیویورک بروند، با بزرگترین شرکت تبلیغاتی در کشور جلساتی را هماهنگ کنند تا Theranos را در مقابل چشمان جمع وسیعی از مردم آمریکا و چهبسا خارج از کشور بیاورند. الیزابت هولمز بهدور از تمام انتقادها و مشکلاتی که در طول مسیر با آن مواجه بود، توانست برنامههای بعدی خود را اجرایی کند. پس از انعقاد قرارداد با والگرینز، مراحل اولیه برای نصب دستگاههای این شرکت در داروخانههای سرتاسر شهر آغاز شد؛ آزمایشی که با یک قطره خون، ۲۵۰ آزمایش مختلف را در اختیار مراجعهکنندگان و دارندگان این دستگاه قرار میداد و بهنوعی، حق انسانی آگاهی از خود را برای آنها فراهم میکرد. قرارداد با والگرینز باعث شد تا ارزش سهام Theranos در مدت کوتاهی، رشدی بسیار تصاعدی را تجربه کند و فاتح قلههای بازار سهام باشد، بهطوری که در سال ۲۰۱۴، ارزش سهام این شرکت به رقم بسیار خوب ۱۰ میلیارد دلار رسیده بود؛ ارزشی که با شرکتهایی مثل Uber و حتی AirB&B برابری میکرد. مالک اصلی، خالق این اثر و شرکت که ثباتی خوب در طول این سالها از خود نشان داده بود نیز، از این موفقیت، سهمی ۴.۵ میلیارد دلاری را بهدست آورده بود. این موفقیت چشمگیر در زندگی و حرفه کاری الیزابت باعث شد تا اون بهعنوان اولین زن میلیاردر جوان در طول تاریخ شناخته شود؛ مصاحبه پشت مصاحبه و رسانه پشت رسانه بهدنبال الیزابت بودند؛ مجله فوربز وی را در لیست ۳۰ زن برتر کارآفرین زیر ۳۰ سال قرار داد و مجله تایمز نیز از وی بهعنوان یکی از ۱۰۰ شخصیت برتر تاریخ یاد کرد.
الیزابت هولمز در همه جا بود: در جلد مجلهها، در اخبار تلویزیونی، در رسانهها، در خبرگذاریها، در مهمانیهای مهم و بزرگ سیلیکونولی، در کنار اشخاص بزرگ و کارآفرینان مشهور آمریکا و هرآنکه میخواست را در کنار خود احساس میکرد. وی که با این حجم از توجه رسانهها مواجه شده بود، تصمیم گرفت تا از این فرصت برای رونمایی بیشتر از محصولات و شرکت Theranos استفاده کند. به همین خاطر هم، تصمیم گرفت تا به سراغ آژانس تبلیغاتی Chiat Day برود؛ آژانسی که چند سال قبل تنها بهعنوان یک شرکت تازهتأسیس شناخته میشد و در همان زمان توانسته بود یکی از استارتآپهای جدید را به پلههای موفقیت و شهرت برساند. الیزابت هولمز تشنه توجه بود و میخواست همه بدانند که وی درحال کار روی چه چیزی است و آرزوهای او تا چه اندازه میتواند وسیع باشد. Chiat Day از آن دست شرکتهایی بود که همواره بهخاطر تبلیغات و پروژههای باکیفیتاش مورد توجه قرار میگرفت؛ همانند پروژه Think Different اپل که در آن زمان، سروصدای زیادی بهپا کرده بود و هنر Chiat Day و ایدههای این شرکت را در خود جای میداد. لیموزین، جت شخصی و بادیگارهایی که بهاندازه یک تیم پشتیبانی سانی و الیزابت هولمز را همراهی میکردند؛ این اولین صحنهای بود که رؤسای Chiat Day با آن مواجه شده بودند. الیزابت هولمز در طول جلسه، مصمم بود، صدای کلفتی داشت و با همان نگاههای خیره و سرد، داستانی تأثیرگذار را روایت میکرد: داستان یک قطره خون که نیاز ۲۵۰ آزمایش را برآورده میکرد. الیزابت هولمز هرجا که میرفت، نمادی از شهرت و لوکس بودن را در بهجا گذاشته بود و با توجه به حجم وسیعی از سرمایههایی که در دست داشت، حاضر بود تا هرچقدر میتواند روی «دیده شدن Theranos» خرج کند؛ وی میخواست Theranos مثل استارباکس و اپل باشد. قرارداد اولیه الیزابت هولمز با شرکت Chiat Day با رقم شگفتانگیز ۶ میلیون دلاری منعقد شد؛ قراردادی که در ادامه و در چند ماه آینده به ۱۱ میلیارد رسید. بدین ترتیب Chiat Day مسئولیت مارکتینگ Theranos و دستپرورده الیزابت را برعهده گرفت تا آن را بر سر تمامی زبانها بیاورد.
جالب است بدانید که رئیس جمهور فعلی ایالات متحده، جو بایدن که در آن زمان، معاون ریاست جمهوری شناخته میشد، به دیدار الیزابت هولمز رفت و هولمز نیز برای وی یک تور اختصاصی از آزمایشگاههای شرکت ترتیب داد؛ آزمایشگاههایی که پر بود از دستگاههای ادیسون و مکعبهای مشکی که در نمایشگرهای آن، اطلاعات زیادی درباره خون بدن نمایش گذاشته شده بود. جو بایدن که از نتایج بهدست آمده شرکت Theranos بهوجد آمده بود، تور خود را با یک سخنرانی به پایان رساند؛ سخنرانی که به اهمیت کاهش تکنولوژیهای حوزه سلامت اشاره میکرد و در آخر نیز تحسین از شرکت Theranos و نتایج بهدست آمده از سوی الیزابت هولمز و تیماش را بههمراه داشت. فکرش را بکنید که یک تور برای معاون ریاست جمهوری بهراه افتاده باشد که در آن نه تنها جو بایدن بلکه رسانههای حاضر نیز گول خورده باشند: آنها نمایشی را میدیدند که همه از سوی الیزابت هولمز طرحریزی شده بود و در عمل، طبل توخالی بهشمار میآمد. آزمایشگی به جو بایدن از آن بازدید کرد، همان آزمایشگاهی که پر بود از باکسهای ادیسون، روز قبل به عنوان یک آزمایشگاه عادی بهشمار میآمد که در آن ترکیبات شیمیایی مختلف مورد بررسی قرار میگرفت. روز قبل، الیزابت هولمز به همراه تیم خود طراحی آن سوله آزمایشگاهی را بهطور کامل تغییر دادند و کارگرانی را استخدام کردند تا بهعنوان مسئولین آزمایشگاه در آن حضور داشته باشند. باکسهای ادیسون نیز نقش ماکتهایی را ایفا میکردند و اطلاعاتی که در پنل آن نمایش داده میشد، صرفاً یک ویدیو آماده بود که روز قبل از سوی تیم الیزابت هولمز تهیه شده و در باکس گنجانده شده بود.
Theranos روزبهروز در حال رشد و پیشرفت از حیث شهرت بود و گزارشات محصول این شرکت، دادههای آن و پیشرفتهای علمی آن در تمامی مجلات درحال انتشار بود. شهرت این شرکت به اندازهای افزایش پیدا کرده بود، که بسیاری از کارمندان سابق Theranos که بهسبب دروغ و فضای شرکت از آن بیرون آمده بودند، به شک افتادند. کوین هانتر که به خاطر صحبتهای الیزابت از والگرینز اخراج شده بود، احساس میکرد که قضاوتی زود نسبت به این شرکت و دادههای آن داشته است. آوی تهوانیان، عضو سابق شرکت اپل نیز همچنان معتقد بود که این شرکت ازلحاظ مدیریتی مشکلاتی دارد اما این احتمال را در ذهن خود داشت که الیزابت توانسته درمیان آن همه شلوغی گذشته، راهی برای موفقیت خود و Theranos پدید آورد و ادیسون را به محصولی تبدیل کند که نهتنها جاهطلبانه، بلکه به عنوان یک دستگاه ضروری باشد. این موضوع نشان میدهد که رسانه، مقالات و فضاسازی میتواند تا چه اندازه ذهنهای مطمئن را به شک بیاندازد و آنها را گول بزند: الیزابت نهتنها رویه خود را تغییر نداد، بلکه دروغهای خود را به سطح جدیدی برد. آزمایشات این شرکت نهتنها نمیتوانست ۲۵۰ داده و نتیجه را در اختیار شما قرار دهد، بلکه تنها در انجام ۱۲ تست موفق بود؛ آنهم نه موفق کاملها! این ۱۲ دادهها دقت کافی نداشتهاند و با تکرار آزمایشات، دادهها کم و زیاد میشوند.
حال سوالی در این میان مطرح میشود که اگر Theranos نمیتوانست با یک قطره خون، نتایج ۲۵۰ آزمایش را در اختیار کاربران قرار دهد و تمام ادعاهای سانی و الیزابت هولمز دروغ بود، آنها چگونه میخواستند ادیسون را در سرتاسر داروخانههای والگرینز نصب کنند؟ اصلاً چگونه صحت اطلاعات از سوی شرکتها و گزارشدهندگان مختلف بهدست میآمد؟ جواب با یک راهحل ساده اما احمقانه بهدست میآمد.
قصد دارم با یک راهحل بسیار ساده شوکی عظیم را به شما وارد کنم: الیزابت هولمز برای اینکه بتواند اطلاعاتی دقیق از آزمایشات بهدست آورد، چندین دستگاه شرکت رقیب خود، زیمنس را خریداری کرد و بهجای اینکه آزمایشات را با دستگاه خود به ثبت برساند، جوابها را از دستگاه زیمنس دریافت میکرد. حال سوال اصلی اینجا است که Theranos قول نتیجهبخش بودن این دستگاه تنها با یک قطره خون را داده بود، درحالی که دستگاه زیمنس بههمان میزان عادیِ حجم آزمایشات خون نیاز داشت. حال باید چه میکردند و چه پاسخی به والگرینز میدادند؟ الیزابت هولمز و سانی بهسبب چالشهای دریافت مجوز از سازمان بهداشت آمریکا برای آزمایشات درمحل و سریع، بهانهای بهوجود آوردند تا از طریق آن، یک میزان خاصی از حجم خون آزمایشدهندگان را از سوی والگرینز دریافت کنند و بهجای آزمایش آن با ادیسون، از دستگاه زیمنس استفاده کنند. سپس در نهایت نتایج آزمایش مجدداً برای والگرینز ارسال میشد. این روند در آزمایشات بعدی که از سوی والگرینز مورد پیگیری قرار میگرفت نیز ادامه داشت و الیزابت و سانی هربار بهانههای جدیدی برای این شرکت میآوردند تا بتوانند همان حجم خون همیشگی را از آنها دریافت کنند.
شرکت Chiat Day برای شروع کار خود و طرحریزی کمپینهای تبلیغاتی برای این شرکت، سعی داشت تا اطلاعات زیادی از این شرکت به دست آورد تا بتواند از صحت اطلاعاتی که Theranos در اختیار آنها قرار داده است، مطمئن شود. بررسیهای این شرکت نشان داد که Theranos و پژوهشگران داخلی آن، آنطور که میگویند فعالیت درستی ندارند و مشکلات زیادی برای محصولشان، یعنی ادیسون دیده میشد. آنها این موضوعات را با سانی بهاشتراک گذاشتند و سانی نیز طبق عادت همیشگی خود، بهانههای زیادی دراینباره سر هم کرد. وی در ابتدا عنوان کرده بود که ادیسون برای عرضه عمومی در داروخانههای شرکت و استفاده و خرید برای مردم، مجبور است مجوز دستگاه مصرفی عمومی از سازمان FDA داشته باشد؛ همان مجوزی که دستگاههای دیگری مثل دستگاه فشار خون، دستگاه ضربان قلب یا حتی دستگاههای تنفسی برای فروش در داروخانهها باید دریافت کنند. با توجه به حساسیت ماجرا، FDA نیز فرآیندی سختگیرانه را برای ارائه مجوز به شرکتهای تولیدکننده به خود اختصاص داده بود و همین موضوع، بهانه خوبی برای الیزابت هولمز و سانی ایجاد کرده بود تا بتوانند جوابی برای تمامی سؤالات و انتقادات مردم پیدا کنند. از آن طرف، سانی عنوان کرد که انتقال یک قطره خون از داروخانههای والگرینز به Theranos فرآیندی پیچیده را بهخود اختصاص میدهد و احتمال اینکه آن یک قطره در مسیر از بین برود یا بریزد زیاد است؛ به همین دلیل هم شرکت تصمیم گرفته تا مقادیر بیشتری دریافت کند؛ یک جواب ساده اما احمقانه. اعضای Chiat Day بههیچ وجه با این پاسخهای سانی کنار نیامدند اما حضور اعضای قدرتمند در هیئت مدیره Theranos باعث شده بود تا کمتر کسی بتواند به فرآیندها و موفقیتهای این شرکت شک کند.
یکی از آن دست اعضای قدرتمندی که در هیئت مدیره این شرکت حضور داشت، جورج شولتس بود؛ شخصی که در دورههای مختلف ریاست جمهوریِ آمریکا، سمتها و جایگاههای مختلفی را بهخود اختصاص داده بود؛ از وزیر کار گرفته تا وزیر دارایی در زمان نیکسون. جورو شولتس رابطه نزدیکی با الیزابت هولمز داشت و همواره در مهمانیهای خانوادگی، وی را نیز دعوت میکرد اما او تنها فرد قدرتمند در میان اعضای هیئت مدیره این شرکت نبود. بهسبب حضور شولتس، اشخاصی همچون هنری کسنجر، وزیر امور خارجه دوران نیکسون و جیمز مدیس، وزیر دفاع ترامپ به جمع اعضای هیئت مدیره این شرکت پیوستند. در نگاه اول به نظر میرسید که این اشخاص ارتباط چندانی با اهداف Theranos و آرزوهای مؤسس این شرکت ندارند اما الیزابت هولمز میدانست که دست روی چه مهرهای گذاشته است: وی با جمع کردن برخی از قویترین مردان دولتی، کاری کرد تا هیچکس نتواند درباره فرآیندهای داخلی شرکت انتقاد کند یا حتی بهشک بیوفتد. این موضوع عدم اطمینان سرمایهگذاران Theranos را از بین برد و باعث شد تا الیزابت هولمز بهشکلی راحتتر، کارهای خود را پیش ببرد چراکه مشکلات دولتی با یک تماس و چند جمله کوتاه، حل میشد. الیزابت هولمز بهسبب حضور افراد دولتی در شرکت خود توانست بیش از ۱ میلیارد دلار سرمایه را جذب کند که از شرکتها، خانوادهها و مؤسسات معتبر و اشرافی جمعآوری شده بود. Chiat Day که حضور شولتس، هنری کسنجر و جیمز مدیس در هیئت مدیره این شرکت را دیده بود، به حرفها و فعالیتهای حالِ حاضر این شرکت اعتماد کرد و کمپین تبلیغاتی را برای ایستگاههای آزمایش خون والگرینز ساخت که Theranos را به صدرِ کمپانیهای جهان رساند.
پس از راهاندازی کمپینهای تبلیغاتی، دستگاههای Theranos در چهل فروشگاه والگرینز واقع در ایالتهای آریزونا و کالیفرنیا راهاندازی شدند و صدها نفر در طول روز از این دستگاهها برای آزمایشات خون خود استفاده کردند. یکی از این مراجعهکنندگان، شریل اِیکِرت بود که یکبار از سرطان جان سالم بهدر برده و مجبور بود تا در بازههای زمانی مختلف، آزمایش خون بدهد تا از عدم بازگشت سرطان به بدناش مطلع شود. ایستگاه آزمایش خون والگرینز به خانه شریل نزدیک بود و وی نیز بههمین خاطر تصمیم گرفت تا از دستگاههای Theranos برای انجام آزمایش استفاده کند. پس از انجام آزمایش، نتایج رقمی شگفتانگیز و عجیب را برای میزان اِستِروژن خون وی نشان میداد؛ رقمی که برای یک فرد در سنوسال شریل طبیعی نبود و میتوانست از علائم سرطان باشد. وی که از این موضوع ترسیده بود، تصمیم گرفت به پزشک مراجعه کند. پزشک از او خواست تا انجام مراحل پزشکی و درمانی را بهسرعت آغاز کند، اما پیش از انجام آن، مجدداً آزمایشی بدهد. تفاوت در نتایج آزمایش فاجعهبار بود: دستگاه Theranos میزان استروژن خون شریل را ۱۰۰ واحد بیشتر از رقم واقعی نشان داده بود و درواقع، سرطان وی برنگشته بود. پس از این اتفاق، شریل ایکرت تصمیم گرفت تا با پشتیبانی Theranos تماس بگیرد و شکایات خود را ابراز کند اما هیچکس در هیچ برهه زمانی پاسخگوی وی نبود.
شریل تنها قربانی این ماجرا نبود؛ اشخاص بسیار زیادی در خلال آزمایشات دستگاه ادیسون، آمار و ارقام عجیبی بهدست آوردهاند. این موضوع میتوانست باعث شود تا افراد به داشتن دیابت، فشار خون و حتی سرطانهای مختلف مشکوک شوند. در همین حین، طراحان حاضر در Theranos بدون هیج مشکلی درحال ساخت و فعالیت در پروژهای بودند که با جان مردم درحال بازی کردن بود.
Theranos در ادامه راه درحال نقل مکان کردن به یک آزمایشگاه جدید بود؛ آزمایشگاهی که در آن بتوان تعداد ۷۰۰ نفری کارمندان این کمپانی بزرگ را جای داد. پس از نقل مکان و استقرار ایستگاههای آزمایش خون Theranos در فروشگاههای مختلف، در بازههای زمانی معین ۷۰ نمونه خون به این شرکت فرستاده میشد تا متخصصان به بررسی آنها بپردازند. رفتهرفته با شلوغ شدن فعالیتهای شرکند، کارمندان نیز به ماهیت اصلی Theranos و اتفاقاتی که در آن درحال وقوع بود، شک کردند. یکی از این افراد، اِریکا چانگ بود؛ متخصص زیستشناسی مولکولی که مدرک خود را از دانشگاه برکلین بهدست آورده بود. وی از همان ابتدا حس عجیبی نسبت به این شرکت داشت: پس از مصاحبه و استخدام، از اِریکا خواسته شده بود تا اطلاعات شرکت را با هیچکس، حتی خانواده خود، به اشتراک نگذارد و حتی وی را تهدید کرده بودند که حق درج نام Theranos در رزومه کاریاش را نیز ندارد؛ به عبارتی، یک کنترل تمامعیار از سوی این شرکت در جریان بود و کارمندان در فضایی بسیار بسته قرار گرفته بودند. اِریکا در این میان به سیستم مدیریت ضعیف Theranos نیز پی برده بود. این شرکت در آن زمان بیش از ۱۰ سال قدمت داشت اما همچنان همان هرجومرجهای یک استارتآپ تازه را تجربه میکرد و مشکلات کوچک و بزرگی در بطن سازمان در جریان بود.
مدیران و تیمهای مختلف دائماً درحال تغییر بودند و بسیاری از افراد، صرفاً بهسبب یک انتقاد کوچک از سوی مدیران خود و حتی الیزابت هولمز اخراج میشدند؛ چیزی که اِریکا هرروز در شرکت با آن مواجه میشد. ترس کارمندان، شلوغی و سیستم مدیریت ضعیف فضایی را در سازمان بهوجود آورده بود که کیفیت کار را به شدت پایین میآورد. با این حال، این موارد از آن دست چیزهایی نبودند که اِریکا را بهشک انداختند. وی از فضای شلوغ و درهموبرهم شرکتهای سیلیکونولی شنیده بود و به همین سبب نیز حتی اگر فضای Theranos حوصلهسربر و ترسناک باشد، برای اِریکا جذاب بود. چیزی که باعث شد تا وی بهشک بیافتد، خطاها و عدم دقت دستگاههای آزمایش خون این شرکت بود. وی درباره مشکلات حاصل از این محصول با رئیس خود صحبت کرد اما وی به اِریکا گفت که اطلاعات بهدست آورده را حذف کند؛ به عبارتی، برای پیش بردن اهداف شرکت، نقصهای آن پاک میشد (و همچنان به عبارت دیگر، صورت مسئله پاک میشد). اِریکا که نمیتوانست با چنین سیستمی کنار بیاید، تصمیم گرفت تا صحبتهای خود را با سانی ادامه دهد. سانی در واکنش به صحبتهای وی، ابتدا سر وی داد کشید و به او گفت که بهعنوان دستیار تحقیقاتی، حقای ندارد تا درباره سیستم مدیریتی و فرآیندهای شرکت دخالت کند. در انتها نیز وی را تهدید کرد که اگر بار دیگر چنین صحبتهایی از وی بشنود، او را اخراج خواهد کرد.
اِریکا پس از اتفاقاتی که تجربه کرد، از ترس از دست دادن کار، تصمیم گرفت تا دیگر درباره این موضوع با رئسای شرکت صحبت نکند و تنها درد و دلهای خود را به کارآموز جدید این شرکت، نوه جورج شولتس، تایلر شولتس بگوید. وی بهتازگی به شرکت اضافه شده بود تا با فرآیندهای کاری آن آشناییت بیشتری داشته باشد و در دنیای کسبوکار، موقعیتی برای خود ایجاد کند. حرفها و صحبتهای اِریکا شکوشبههایی را برای تایلر بهوجود آورد و فهمید که حرفهایی که الیزابت هولمز به پدربزرگاش میگوید، در مقایسه با آنچه در شرکت درحال وقوع است، زمین تا آسمان تفاوت دارد. تایلر که از نقصهای دستگاه ادیسون و محصولات Theranos باخبر شده بود، تصمیم گرفت این موضوع را با پدربزرگ خود درمیان بگذارد. جورج شولتس پس از شنیدن حرفهای نوهاش، خاطرنشان کرد که دستگاههایی که از شرکتهای دیگر در آزمایشگاه قرار دارند، صرفاً برای کنترل کیفیت هستند و تمامی دستگاههای ادیسون بهخوبی در ایستگاههای مختلف کار میکنند و نتایجی ۱۰۰ درصدی دارند. تایلر متوجه شد که پدربزرگاش اعتماد کاملی به الیزابت هولمز دارد و بههمین خاطر نیز تصمیم گرفت تا این کار را به شیوهای دیگر پیش بگیرد؛ به شیوه آوی تهوانیان. وی لیستی از تمام مشکلات دستگاهها و فرآیندهای مدیریتی شرکت را تهیه کرد و آنها را برای الیزابت هولمز ایمیل کرد. الیزابت بهسرعت ایمیل تایلر را دید و در پاسخ گفت که لیست ارسالشده را در چند روز آینده بررسی میکند و مجدداً به وی بازمیگردد؛ اما وی هیچگاه پاسخ تایلر را نداد. در عوض، الیزابت سانی را بهسراغ شولتس جوان فرستاد و سانی نیز در ایمیلای به تایلر گفت که تنها دلیل جواب و پاسخ به وی، پدربزرگ تایلر است و اگر وی نبود، تایلر حتی نمیتوانست فرایندهای مصاحبه را در این شرکت طی کند. در نهایت هم سانی به تایلر گفت که با یک عذرخواهی نسبت به لیست ارسالشده، بحث را بهاتمام برساند.
پس از بحث بهاتمام رسیده با سانی، تایلر صبح روز بعد استعفانامه خود را امضا کرد و به الیزابت هولمز تقدیم کرد. وی میدانست که Theranos قصد دارد تا همچنان به بازی با جان مردم ادامه دهد و تنها چیزی که در این شرکت اهمیت فراوانی دارد، پول است. تایلر تصمیم خود را گرفته بود، تصمیمی که در همان لحظه امضای استعفانامه به قویترین شکل ممکن در وجود و ذهناش میچرخید: وی میخواست امپراتوری Theranos را به خاک سیاه بنشاند و برای اولین و آخرین بار، کاری کند تا الیزابت هولمز و سانی از تخت پادشاهی پایین بیاییند.
پس از اتفاقاتی که بهوقوع پیوسته بود، اِریکا تصمیم گرفت در آزمایشگاه جدید خود مشغول بهکار شود؛ اما نه به شکلی عادی. کالیفرنیا از آبوهوایی گرم برخوردار بود و اریکا نیز ساعتهای زیادی را در آزمایشگاه به کار کردن اختصاص میداد؛ وی دیرتر از هر شخص دیگری به خانه میرفت و کل ساعات روز خود را مشغول آزمایشات مختلف بود، بهطوری که فراموش میکرد زمان چهگونه درحال گذر است یا ساعت چند است. در یکی از این روزها، وی ماشین چراغهای آزمایشگاه را خاموش میکند، در را میبندد و بهسمت ماشین خود میرود. در مسیر رفتن به سمت ماشین، وی با یک مرد غریبه در کنار خیابان مواجه میشود که درحال نگاه کردن به او است. اریکا بهشدت ترسید، سوار ماشین خود شد و به سرعت به سمت محل سکونت جدید خود رفت؛ مکانی که به تازگی خریده بود و سعی داشت تا با دور شدن از خانواده، اندکی با خود تنها باشد.
این اولین باری نبود که اریکا با اشخاص غریبهای که به وی خیره شدهاند و او را زیر نظر دارند، مواجه شود. پیش از این نیز در فروشگاهها، مراکز خرید، سینما و هرجایی که میرفت، حضور اشخاصی را حس میکرد که وی و کارهای او را بررسی میکنند. با رسیدن به خانه، کلید در را گذاشت و وارد شد. پاکت نامهای روی میز قرار گرفته بود که نام و آدرس وی روی آن نوشته شده بود. نامه از سوی وکیل اصلی الیزابت هولمز نوشته شده بود و متنی مختصر با جملاتی تهدیدگونه را دربرمیگرفت.
یا دست از لو دادن اطلاعات Theranos برمیداری یا خودت میدونی!
و بدین ترتیب، Theranos توانست برای باری دیگر، آدرس اریکا را پیدا کند و وی به این نتیجه رسیده بود که هیچ راه فراری ندارد.
تایلر پس از استعفا، پیش پدربزرگ خود رفت تا داستان را برای وی بازگو کند اما الیزابت و سانی باری دیگر زودتر دستبهکار شده بودند: آنها به جورج شولتس هشدار داده بودند که نوه شما قصد دارد با دروغ، وجهای بد از شرکت را برای عموم مردم بهنمایش بگذارد. جورج علاقه زیادی به الیزابت داشت و چهبسا اعتمادی کامل؛ اعتمادی که نوهاش نتوانسته بود از سوی پدربزرگاش دریافت کند. به همین خاطر حرفهای تایلر را نپذیرفت و عنوان کرد که وی یک شخص باهوش است اما در این موضوع اشتباه میکند. تایلر نیز ناامید نشد و اینبار با اریکا، عضو آزمایشگاه Theranos که خطاهای دستگاه ادیسون را پیش سانی برده بود و مورد تهدید قرار گرفته بود را با خود نزد پدربزرگاش برد.
اِریکا تمام داستان را برای شولتس بزرگ تعریف کرد؛ از اینکه دستگاههای ادیسون حتی توانایی انجام آزمایشات را هم ندارند و اطلاعاتی که نمایش میدهند، از بیخوبن اشکال دارند. جورج شولتس همچنان تصمیم نداشت تا حرفهای اریکا را باور کند و در جواب عنوان کرد که خبرهای موثقی بهدست او رسیده که دستگاههای Theranos در کشورهای دیگر همچون افغانستان و هلیکوپترهای ارتش ایالات متحده در حال استفاده است و همین موضوع برای او سندی از درست کار کردن این محصولات محسوب میشود. اِریکا سعی داشت شولتس را متقاعد کند که ادیسون در آزمایشگاههای پیشرفته حتی توانایی انجام درست یک آزمایش را ندارد؛ چه برسد به میدانهای جنگ در افغانستان! اما باز هم شولتس متقاعد نشد.
تایلر و اریکا که ناامید شده بودند، از خانه جورج شولتس بیرون آمده و به این نتیجه رسیدند که برای نابود کردن Theranos و پایان دادن به حکومت الیزابت هولمز، نمیتوانند به تنهایی کاری را پیش ببرند و باید از شخصی خارج از شرکت، کمک بگیرند؛ خوشبختانه، کمکهایی در انتظار آنها بود.
بررسی محصولات، نوآوریها و فناوریهای جدید همواره به طرف مختلفی قابل انجام است؛ از Patentهای ثبت اختراع گرفته تا محصولات دمویی که شرکتها در اختیار متخصصان قرار میدهند یا حتی A/B تستهایی که شرکتها برای استفاده برخی از کاربران توسعه دادهاند. در علم و فناوریهای نوینی که به علم مرتبط میشد، این فرآیند تشخیص و بررسی از همه سادهتر بود. برای اینکه یک مبحث علمی جدید و یک محصولی که با کشفیات علمی مرتبط بود را بتوانید بسنجید، شرکتها باید از محصول جدید و نوآورانه خود، مقالهای برای معرفی و ویژگیها و چگونگی رسیدن به این فناوری تهیه کنند و آن را با یک خبرنگار و ژورنالیست متخصص بهاشتراک بگذارند تا آن مقاله در انتها به دست متخصصان و دانشمندان آن حوزه برسد. متخصصان در ادامه مقاله را ارزیابی میکنند و تأیید آنها میتواند ارزش یک محصول و یک فناوری علمی جدید را از آن چیزی که هست، بیشتر کند و در این بین، یک مقاله متفاوت که پایه و اساس علمی آن بهطور کامل مشکل دارد، به سادگی تشخیص داده میشود. جان یوآندس یکی از اساتید پزشکی در دانشگاه استنفورد بود که در زمینه مباحث علمی بهروز، تحقیقات زیادی را انجام میداد. وی که Theranos و محصول جدید و انقلابی آنها به گوشاش خورده بود، تصمیم گرفت تا درباره آن اطلاعات بیشتری کسب کند و بههمین خاطر نیز به سراغ وبسایتها، روزنامهها و ناشران مقالات علمی رفت اما از آنجایی که Theranos همواره سیاستی مخفیگرایانه را دنبال کرده بود، هیچ مطلبی درباره محصول انقلابی آنها تابهامروز منتشر نشده بود. در اینجا، سوالات زیادی برای یوآندس مطرح شد: چرا Theranos درباره محصول انقلابیاش، مطلبی منتشر نکرده است؟ چرا زمانی که یک محصول جدید برپایه علم بنا شده، شفافیتی از لحاظ علمی ندارد و حتی یک خبرگذاری یا خبرنگار نتوانسته درباره نوشتهها و مقالات آن، اطلاعاتی جمعآوری کند؟ سوالات مطرح شده به جان انگیزهای داد تا در انجمن پزشکی آمریکا، مقالهای درباره عدم شفافسازی شرکت Theranos درباره محصولاتاش بنویسد. وی در این مقاله سیاست این شرکت را زیر سوال برد و از الیزابت هولمز درخواست کرد تا درباره محصول انقلابیاش که قرار است جهان را متحول کند، اطلاعاتی در دسترس قرار دهد و شفافسازیهایی را پیش بگیرد.
مقاله انتقادی منتشر شده توسط یوآندس، پس از مدتی سروصدای زیادی بهپا کرد که این سروصدا سریع به گوش شرکت Theranos هم رسید. تیمِ الیزابت در ادامه با وی تماس گرفتند تا سیاست مخفیگرایانه شرکتشان را تشریح کنند. آنها عنوان کردند که این شرکت بهاین خاطر درباره محصول و تکنولوژی جدید خود چیزی بهاشتراک نگذاشته تا کسی نتواند از آن استفاده کند و ایدهشان را بدزدد وگرنه هرآنکه وارد شرکت شده و با محصول ادیسون Theranos مواجه شده، تفاوت ملموساش با محصولات شرکتهای دیگر را حس کرده است.
یوآندس که نمیتوانست پاسخی به جواب اعضای این شرکت بدهد، عنوان کرد که مایل است بازدیدی از این شرکت داشته باشد و اعضای تیم Theranos هم عنوان کردند که بهزودی یک زمانی را اختصاص میدهند تا یوآندس برای بازدید به آزمایشگاههای این شرکت بیاید؛ درحالی که خبری از مشخص کردن این زمان نبود. Theranos باور داشت که بهتعویق افتادن این زمان بازدید باعث میشود تا یوآندس، انتقادات خود را فراموش کرده و به زندگی خود ادامه دهد. بگذارید روراست باشیم: زمانی که یک مطلب و مقالهای در ژورنالهای علمی منتشر میشود، بعد از مدتی جانی بهخود میگیرد و از ماهیت نویسنده و آن پژوهشگر خارج میشود چراکه اشخاص مختلفی میتوانند نظرات موجود در آن مقاله را بخوانند، تحلیلهای خود را ارائه دهند و پس از مدتی، مقالاتی در رابطه با تحلیلهای شخصی خود بهاشتراک بگذارند. بدین ترتیب، ممکن است است که یوآندس پس از مدتی انتقادات خود را فراموش کند، اما جامعه پزشکی این انتقادات را فراموش نمیکند.
این موضوع باعث شد تا سوالاتی در ذهن خبرنگاران و پژوهشگران دیگر بهوجود بیاید؛ افرادی همچون جان کریرو، خبرنگار والاستریت ژورنال. وی در یک مطلب، نهتنها سوالاتی که پیش از این مطرح شده بود را به شکلی دیگر عنوان کرد، بلکه سوالی جدید را نیز مطرح کرد: اینکه چطور کسی که دو کلاس از شیمی دبیرستان را بهزور پاس شده و هیچ اطلاعات علمی ندارد، خود را متحولکننده صنعت علم و پزشکی میداند؟ وی که این سوالات ذهناش را مشغول کرده بود، تصمیم گرفت تا تحقیقات خود را به شکل وسیعتری آغاز کند و به همین سبب هم تصمیم گرفت تا با کارکنان داخل Theranos ارتباط برقرار کند تا بتواند اطلاعات جدیدی از این شرکت بهدست آورد. با این حال، هیچکس حاضر نبود تا اطلاعات این شرکت را فاش کند. همه کارمندان Theranos از انتقامهای و اقدامات الیزابت هولمز و سانی، تیم حقوقی این شرکت و ترس از دست رفتن موقعیت شغلیشان میترسیدند و به همین سبب هم حاضر نبودند تا هیج اطلاعاتی را از این شرکت به خارج بفرستند.
مدیریت تیم حقوقی Theranos برعهده شخصی به نام دیوید بویس بود؛ یکی از خشنترین مشاوران حقوقی در ایالات متحده آمریکا که برای تیم و شرکت حقوقیاش برای سالها، تحقیقات و پروندههای شرکتها و اشخاص مهم این کشور را عهدهدار بود؛ اشخاصی همچون هاروی واینستاین (شخصی که بهعنوان مدیر یک شرکت تولیدات فیلمهای سینمایی شناخته میشود و به جرم تجاوز، پروندههای زیادی برای وی باز شد). بویس از هر ترفند خشونتآمیزی همچون تهدید استفاده میکرد تا اجازه ندهد که هیچ شخصی در داخل Theranos به خبرچینی بپردازد یا اطلاعاتی را از این شرکت به بیرون بفرستد. شایان ذکر است که بویس وکیلی بود که پولهای زیادی برای پروندههای حقوقی دریافت میکرد اما در این نقطه، الیزابت هولمز حاضر بود هرچقدر که میتواند خرج کند تا رازهای Theranos به بیرون درز پیدا نکند و حقیقت همچنان ناگفته باقی بماند.
لینکدین بهعنوان یک شبکه اجتماعی شناخته میشود که در آن، افراد میتوانند تجربیات کاری خود را بهاشتراک بگذارند، شبکهسازی با افراد همحوزهای خود داشته باشند یا حتی موقعیتهای شغلی مختلفی پیدا کنند. این شبکه اجتماعی به کاربران این امکان را میداد تا درصورتی که افراد مختلف از پروفایلشان دیدن کردهاند، به آنها اطلاع دهد. جیم کریرو مدتهای زیادی مشغول تحقیق بود اما نمیتوانست شخصی را برای دریافت اطلاعات پیدا کند و بههمین سبب نیز ناامید شده بود تا اینکه یک روز صفحه لینکدین خود را باز کرد و با یک Profile Visit جدید مواجه شد؛ شخصی پروفایل وی را چک کرده بود؛ شخصی که نه میخواست با وی ارتباطی در زمینههای کاری ایجاد کند و نه بهدنبال استخدام جان کریرو بود. تایلر شولتس آن شخصی بود که جان همواره به دنبالاش بود و زمانی که فهمید تایلر چند ماه قبل در Theranos مشغول به کار بوده، بهسرعت با وی تماس گرفت و ارتباط برقرار کرد. تایلر بالاخره توانسته بود تا شخصی را که میخواهد پیدا کند و یکبار برای همیشه به فعالیتهای Theranos پایان دهد.
تایلر تمام اطلاعاتی که از Theranos در طول این چند ماه دریافت کرده بود را با جان بهاشتراک گذاشت؛ از اینکه Theranos از دستگاههای رقیب برای اطلاعات و آزمایشهای خون استفاده میکند تا اینکه دستگاه ادیسون جز یک دروغ چیز دیگری نیست. جان نمیتوانست حرفهای تایلر را باور کند؛ شرکتی که چندین سال بزرگترین ایده در صنعت پزشکی را بهنمایش گذاشته بود، چیزی جز دروغ نبود و با این دروغ توانسته بود نهتنها محصولات خود را به فروشگاههای والگرینز ببرد، بلکه میلیاردها سرمایه جذب کند و ما اسماش را در مجلات و رسانههای مختلف بهثبت برساند. جان کریرو شروع به نوشتن مقالهای جدید کرد؛ مقالهای که با کمک تایلر درحال تهیه شدن بود و میتوانست Theranos را یک شبه از عرش به فرش برساند. در این میان، الیزابت و اعضای داخلی Theranos متوجه شدند که خبرنگاری درحال دخالت و تحقیق درباره اطلاعات شرکت است. برای Theranos، این موضوعی عادی بود که خبرنگارها سعی و تلاش کنند تا از آنچه در پشت پردههای این شرکت درحال اتفاق افتاد است، باخبر شوند اما یک چیز، جان کریرو را از مابقی خبرنگارها و محققان خطرناکتر میکرد: شخصی از داخل شرکت درحال همکاری کردن با وی بود. جان پس از مدتی حضور شخصی را در روزهای خود احصاص میکرد؛ شخصی که در محلهای مختلف روز وی را تعقیب میکرد و درحال زیر نظر گرفتن او بود؛ همان اتفاقی که مدتی پیش برای اِریکا نیز بهوقوع پیوسته بود.
اِریکا اغلب مواقع روز در خانه تنها بود و میترسید تا به بیرون برود. وی نمیدانست که الیزابت هولمز تا چه اندازه میتواند به تهدید کردن وی ادامه دهد و چه کارهایی برای حفاظت از شرکت، از دستاش برمیآید. از آن طرف، تایلر شولتس ترس کمتری از خود نشان میداد و از هر شرایطی برای ارتباط گرفتن و صحبت کردن با جان استفاده میکرد. این موضوع تا آنجایی پیش رفت که Theranos سرانجام جورج شولتس را بهسراغ نوهاش فرستاد. شولتس در صحبت با تایلر عنوان کرد که وی خودش را در مخمصهای بزرگ گرفتار کرده است و برای رهایی از آن، باید نامه عدم افشای Theranos را امضا کند؛ نامهای که به وسیله آن، تمام اطلاعاتی که تایلر در اختیار خبرنگار والاستریت ژورنال قرار گرفته بود، نقض و اثاثاً بیتأثیر میشد. تایلر نیز در ادامه گفت که قصد دارد پیش از امضا کردن نامه، صحبتهایی خصوصی با پدربزرگ خود داشته باشد.
وی در روزهای بعد پدربزرگاش را در خانهاش ملاقات کرد و سعی کرد به صحبت با او بپردازد اما جورج شولتس باری دیگر عنوان کرد که وی اعتمادی کامل به الیزابت هولمز و آنچه در Theranos درحال اتفاق افتادن است، دارد. تایلر متعجب شد و پرسید که چرا این ملاقات را قبول کرده است؟ در ادامه، متوجه شد که این یک دامای بود که تایلر به آن گرفتار شده است. با یک اشاره جورج شولتس، وکیلهای Theranos با یک نامه و خودکار به اتاق آمدند تا امضایی از تایلر دریافت کنند. وی توانست با کمک مادربزرگ خود از امضای این قرارداد طفره برود و با کمک پدر و مادرش، تیم حقوقی را استخدام کند تا سپر تدافعی وی نسبت به تیم حقوقی Theranos باشد. دیوید بویس نیز از آنطرف بهسراغ جان کریرو رفت و وی را در دفتر مرکزی والاستریت ژورنال ملاقات کرد و وی را تهدید کرد که جان کریرو به افشای اطلاعات شرکت پرداخته و اهداف این شرکت را تخریب کرده است و به همین سبب، از وی شکایت خواهند کرد.
چند روز بعد، الیزابت هولمز در بخش یادداشتهای مستقل والاستریت ژورنال، مطلبی درباره ماهیت شرکت Theranos و اهداف آن بهاشتراک گذاشت. این شرکت تصمیم داشت از هرآنچه در چنته دارد استفاده کند تا بتواند از خود محافظت کند. چند روز بعد، نامهای به دفتر والاستریت ژورنال فرستاده شد که در آن، Theranos این رسانه را تهدید کرده بود که باید جان کریرو را اخراج کرده و تمام اطلاعات بهدست آمده از این شرکت را نیز حذف کند. فشارهای زیادی روی جان کریرو بود و وی نیز تصمیم گرفت تا با کمک تایلر که خود نیز بیشتر از هر زمان دیگری برای انتقام از الیزابت هولمز و شرکت Theranos آماده است، سرعت نوشتن و تهیه این مقاله را افزایش دادند تا اینکه در تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۱۵، این مقاله منتشر شد.
Theranos توانایی انجام آزمایشهای لازم را نداشت و برای اینکار از دستگاه شرکتهای رقیب استفاده میکرد. انتشار این مقاله مثل بمبی بود که کل آمریکا را درنوردید و رسانههای دیگر نیز شروع به انجام پرسشها و سوالات مختلف کردند؛ رسانههایی که تا دیروز در وصف الیزابت هولمز و موفقیتهای وی نوشته بودند، یکشبه به منتقدان Theranos تبدیل شدند. این شرکت در یک بحران بسیار بزرگ گرفتار شده بود. در روزهای بعد، الیزابت هولمز و سانی با کارمندان این شرکت جلسهای همگانی برگزار کردند و به کارمندان شرکت گفتند که Theranos در یک بحران و جنگ گرفتار شده است؛ جنگی که توسط شرکتهای بهداشتی و سلامتی رقیب ایجاد شده و ابزار آنها، رسانههایی است که آنها برای مقابله با Theranos خریداری کردهاند. آنها سعی داشتند تا برای حفظ کردن فضای شرکت، یک دشمن مشترک را ایجاد کنند و آن را با دیگر کارمندان نیز به اشتراک بگذارند: جان کریرو.
پس از اتفاقات بهوجود آمده، الیزابت هولمز در مصاحبات مختلف حضور داشت و صحبتهایی را ارائه کرد تا بتواند نظر مخاطبان و مردم را مجدداً به خود جلب کند. وی عنوان کرد که زمانی که نوآوری و تکنولوژی بهاین بزرگی را ایجاد میکنید و دراختیار مردم قرار میدهید، ابتدا شما را دیوانه مینامند، بعد کارهای شما را معقول نمیدانند و درآخر نیز شما جهان را تغییر خواهید داد. در ادامه این روند، جان کریرو مقالات بیشتری از Theranos منتشر کرد که هرکدام اطلاعات و جزئیات بیشتری از رازهای این شرکت و الیزابت هولمز را بهاشتراک میگذاشت. سانی که از شرایط شرکت باخبر شده بود و احساس خطر میکرد، از شرکت استعفا داد و رابطه خود را با الیزابت هولمز بهپایان رساند. در سال ۲۰۱۶ نیز، والگرینز قرار داد خود را با Theranos فسخ کرد و علت آن را، عدم شفافسازی و عدم دستیابی به وظایف گفتهشده در قرارداد عنوان کرد.
پس از فسخ قرارداد، والگرینز از Theranos شکایتی ۱۴۰ میلیون دلاری کرد. البته، این تنها بحرانی نبود که Theranos با آن مواجه شد. سرمایهگذاران در ادامه ماجرا از این شرکت شکایاتی چندصد میلیون دلاری کردند و خواستار بازگشت پولشان شدند. ناظران دولتی نیز در ادامه ماجرا به داستان وارد شدند و از تمامی آزمایشگاههای Theranos بازدید کردند. این بازدید موجب شد تا Theranos به عدم داشتن استانداردهای لازم برای آزمایشهای خون متهم شود. دولت به Theranos دستور داد تا ۱۰ هزار نمونه خونی که برای آزمایش به این شرکت فرستاده شده بودند، دور ریخته شوند. ضربه آخر این شرکت زمانی بود که در سال ۲۰۱۷، شرکتهای سلامتی مدیکیر و مدیکیت Theranos را به کلاهبرداری متهم کردند و این موضوع باعث شد تا یک پیکره بیجان از Theranos باقی بماند، بلکه الیزابت هولمز درگیر دادگاههای مختلف شود.
نکته جالب ماجرا؟ در طول تمامی دادگاهها، الیزابت هولمز عنوان کرد که هیچ کدام از اتهامهای وارده را به یاد نمیآورد. وی گفت که Theranos در طول کمپینهای تبلیغاتی خود عنوان نکرده بود که ادیسون تنها دستگاهی است که Theranos از آن برای آزمایشات خود استفاده میکند و زمانی که از مشکلات حاصل از آزمایشها از وی پرسیده شد، وی عنوان کرد که هیئت مدیره شرکت به گزارشاتی که از سوی تیم علمیه این شرکت دریافت شده بود،اکتفا کرده بودند؛ همان کارمندان و تیم علمیهای که توسط الیزابت هولمز مورد تهدید قرار گرفتهاند و از ترس نمیتوانستند گزارشهای مشکلات دستگاه ادیسون را بهاشتراک بگذارند.
در مارس ۲۰۱۸، سازمان بورس اوراق بهادر آمریکا شکایتی علیه Theranos انجام داد؛ شکایتی به جرم یک کلاهبرداری ۷۰۰ میلیون دلاری که از سوی سرمایهگذاران مختلف و به سبب عدم شفافیت از وضعیت سرمایهگذاری انجام شده بود. در نهایت هم الیزابت هولمز در پشت درهای دادگاه با این سازمان به توافق رسید و با جریمه ۵۰۰ هزار دلاری و توافق برسر اینکه دیگر در هیچ سازمان و شرکتی مقام ریاست نداشته باشد، یکبار دیگر توانست از بحرانهای بهوجود آمده سالم بیرون بیاید. اما مسئله به اینجا ختم نشد؛ سپتامبر ۲۰۱۸ زمانی بود که Theranos پس از لو رفتن تمام دروغها و تمام فریبکاریها، برای همیشه بسته شد. در در ادامه و در سال ۲۰۲۰، دادگاه کیفری نیز سانی و الیزابت هولمز را به جرم کلاهبرداری متهم کرد که احتمال محکوم شدن ۲۰ سال زندان را برای آنها به همراه داشت. با این حال، این دادگاه بهسبب شیوع ویروس کرونا به تعویق افتاد و قرار بودن در تابستان امسال برگزار شود که بهسبب خبر حاملگی الیزابت هولمز، مجدداً بهتعویق افتاده و آخرین اخبار حاکی از این است که دادگاه بانوی خون سیلیکونولی در اواخر سال ۲۰۲۲ برگزار خواهد شد. بهنظر میرسد که الیزابت هولمز علیه سانی شکایتی را انجام داده و وی را به آزار و اذیت جنسی متهم کرده است. بههمین دلیل نیز محاکمه سانی ابتدا انجام خواهد شد تا کلاهبرداریهای وی، شفافسازی شود و در ادامه الیزابت هلمز به اتاق دادگاه میرود. بنابراین، هنوز مشخص نیست که آینده زندگی الیزابت هولمز بهکجا میرسد اما یک چیز مشخص است؛ اینکه ساخت چیزی که برپایه رویا و دروغ پیش رود، میتواند قدرتمندترین شخصیتها را نیز بهزمین بنشاند.
هولمز در مورد آنچه با کارکنانش در میان میگذاشت، بسیار گزینشی بود. به گزارش مرکوری نیوز، دستیار او، پیچ ویلیامز، که از سال ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۸ برای او کار میکرد، به FBI عنوان کرد که اطلاعاتی مانند ترجیحات غذایی هولمز را نمیتوان با کسی در میان گذاشت. ویلیامز عنوان کرد که لیست غذاها و اقلام خرید در خانه نگهداری میشد چراکه او نمیخواست مردم در مورد عادات غذایی او چیزی بدانند.
ویلیامز عنوان کرده که این مدیرعامل برای مدتی گیاهخوار بود و نمیخواست این موضوع به یک بحث بزرگ تبدیل شود. هولمز در مصاحبهای با نیویورکر در سال ۲۰۱۶ گفت که معجونی از خیار، جعفری، کلم پیچ، اسفناج، کاهوی رومی و کرفس را چندین بار در روز مینوشید.
قبل از اینکه الیزابت هولمز در سال ۲۰۱۹ با وارث مهماننوازی بیلی ایوانز در مراسمی مخفیانه ازدواج کند، حدود ۱۲ سال با رامش سانی بالوانی در رابطه بود. هولمز که در آن زمان ۱۸ سال سن داشت، در سال ۲۰۰۲ با بالوانی ۳۷ ساله، فرمانده سابق در Theranos ملاقات کرد. طبق گزارش Refinery29، آنها از سال ۲۰۰۴ شروع به آشنایی کردند. سپس در سال ۲۰۰۹، بالوانی به Theranos پیوست. به گزارش مرکوری نیوز، ویلیامز به FBI عنوان کرده که این زوج هرکاری که میتوانستند انجام دادهاند تا رابطه خود را خصوصی نگه دارند، اما مشخص شد که آنها Theranos را بهشکلی شراکتی اداره کردهاند.
در سال ۲۰۱۶، وی از Theranos بازنشسته شد، اگرچه برخی گزارشهای رسانهها میگویند که او اخراج شده است. این زوج تقریباً در همان زمان به رابطه خود پایان دادهاند. در سال ۲۰۱۸، کمیسیون بورس و اوراق بهادار چهار شکایت علیه او به دلیل نقض قانون اوراق بهادار ایالات متحده مطرح کرد و یک هیئت منصفه فدرال بعداً وی و هولمز را به ۹ فقره کلاهبرداری و دو اتهام توطئه متهم کرد. بالوانی ادعا میکند که بیگناه است و میگوید که از Theranos پولی بهدست نیاورده است. هولمز در شهادت خود در دادگاه نیز، بالوانی را به آزار جسمی و روانی متهم کرد که او نیز این اتهام را رد کرد.
هولمز در دادگاه یادداشتهای قدیمی خود را در مورد برنامه سخت روزانه بهاشتراک گذاشت که به گفته او نتیجه کنترل زندگی بالوانی بود .برنامه دستنویس نشان میدهد که او چگونه هر روز را در ساعت ۴ صبح شروع میکرد، از ساعت ۴:۱۴ صبح تا ۴:۴۵ صبح، مدیتیشین را آغاز میکرد. وی در ساعت ۵:۲۰ صبح، او یک ساعت فرصت داشت تا دوش بگیرد، لباس بپوشد و برای روز خود آماده شود. او صبحانهای که موز و پنیر را شامل میشد، بین ساعتهای ۶:۳۰ تا ۶:۴۵ صبح میخورد.
او همچنین در برنامه خود یادداشتهایی را در مورد نحوه رفتار داشت. او نوشت که دستانش باید همیشه در جیبهای خود باشد، باید هیجانی از خود بروز ندهد و باید بهشیوهای آرام، مستقیم و اشارهدار صحبت کند.
در سال ۲۰۱۴،درست زمانی که هولمز معروفتر شد، به نیویورکر گفت که عاشق نقلقولهای جین آستن است، اما نشریه اضافه کرد که او دیگر زمانی را به رمانها یا دوستان اختصاص نمیدهد، قرار ملاقات نمیگذارد، کتاب نمیخواند و تلویزیون نمیبیند و ۱۰ سال است که به تعطیلات نرفته است.
براساس گزارش CNBC، هولمز از خواهران سابق خود از کاپا آلفا تتا در دانشگاه استنفورد خواست تا در طول محاکمه نزد وی حاضر شوند. CNBC ادعا میکند که همه این دعوت را نپذیرفتهاند، اما گروه کوچکی از زنان، عمدتاً از روزهای ابتدایی هولمز در دانشگاه، بخشی از همراهان هولمز در خارج از دادگاه بودهاند.
پیامهای متنی وحشتناک بین هولمز و بالوانی در طول محاکمه توسط دادستان منتشر شد که شعرهای مختلفی را دربرمیگرفت که در نهایت شعرنویسی مدیرعامل سابق Theranos را به خوراک میمهای وایرال در شبکههای اجتماعی تبدیل کرد. هولمز در یکی از پیامهایی که برای دوست پسر سابقاش فرستاد، مینویسد:
تو برای من نسیم بیابانی هستی، آب و اقیانوس من. منظورم این بود که با هم باشیم ببر من.
جالب است بدانید که بالوانی در جواب به این متن، واژه «Ok» یا همان «باشه» را ارسال کرده بود ==)))))
الیزابت هولمز که بهعنوان بانوی خون سیلیکونولی نیز شناخته میشود، یکی از کارآفرینان و مؤسس شرکت Theranos بود که مدعی شده بود با دستگاه این شرکت، میتواند با یک قطره خون جواب ۲۵۰ آزمایش را در اختیار مراجعهکنندگان و مردم سرتاسر جهان قرار دهد
درحال حاضر وی زندگی عادی را پیش گرفته و ورشکستگی مالی را تجربه میکند. قرار است دادگاه کیفری الیزابت هولمز در اواخر سال ۲۰۲۲ برگزار شود
چه میکنه این بازیکن 🙂
عجب مقالهی جذابی واقعا احسنت بهت =)
مطلب حقی بود. لذت بردم. بیشتر بنویسید. بای <3