شاید شما هم در بچگی، یا حتی امروزه دوست دارید به فضا سفر کنید و جایی فراتر از زمین باشید. دستنیافتنی بودن این آرزو با انوشه انصاری نقض میشود؛ اولین زن کیهانگرد ایرانی که توانست به مدار کره زمین سفر کند و اولین زن ایرانی که به فضا رفت. درباره انوشه انصاری چه میدانید؟
شما حاضرید چقدر برای تحقق رویاهای خودتون بپردازید؟ آیا رویای شما ارزش حقوق یک ماه شما رو داره؟ یا شاید حقوق یک سال؟ این اولین جملاتی است که انوشه انصاری در بلاگ شخصی خود برای مخاطباناش نوشته است؛ دختری که بهایی برای رویا پرداخت کرد. برای بعضی از ما، فضا چیزی بزرگتر از انتظارات تلقی میشود؛ شاید برای انوشه هم همینطور بود. اما تفاوتی بین انوشه و بسیاری دیگر وجود دارد: وی برای بهدست آوردن چیزی که میخواست، هرکاری میکرد. سخنران، تاجر، کارآفرین، فضانورد، هر عنوانی میخواهید برای او بهکار گیرید اما وی خودش را بهعنوان کسی معرفی میکند که حاضر است برای تحقق رویاهایش، هرچیزی را فدا کند. در بخشی از بلاگ شخصی انوشه انصاری آمده است:
خود من، همیشه آماده بودم و هنوز هم هستم که زندگی خود رو برای تحقق رویاهام فدا کنم.
حال سوالی که مطرح میشود این است که انوشه انصاری، شخصی که جوایز مختلفی را برنده شده، شخصی که در سال ۲۰۱۵ میلادی بهعنوان نخستین زنگ گردشگر فضایی توانست جایزه پیشگاه فضا را از جامعه ملی فضای آمریکا دریافت کند و ناماش را در تاریخ بهثبت برساند، کیست؟ در این مطلب قصد داریم بهشکلی تیتروار زندگی انوشه انصاری را شرح دهیم، نمیخواهیم از موفق بودن یک زن ایرانی در جامعه بینالمللی بگوییم (البته که راجعبه آن نیز صحبت میکنیم اما تمام گفتههای ما دراینباره نیست) یا از کلمات کلیشهای مانند افتخار ایرانیان و زن ایرانی استفاده کنیم؛ قصد دارم شما را به سفینهای دعوت کنم تا با هم به فضا برویم، جایی که انوشه انصاری ستارهای پر نور از خود را بهجای گذاشته است؛ امیدوارم سفر خوبی را تجربه کنید و در آخر با لبخند از پای لپتاپ، گوشی، کامپیوتر یا حتی تبلتتان بلند شوید چراکه میدانید همه میتوانند بهای رویای خود را بپردازند.
سفر همواره یک اتفاق هیجانانگیز بهشمار میآمد؛ با کشتی، هواپیما، ماشین یا حتی قطار و اتوبوس، سفر هیجان دارد، چهبسا استرس؛ احساسی که خانواده انوشه انصاری از شب قبل آن روز و چه بسا روزها و ماهها قبل آن درحال تجربهاش بودهاند. انوشه در بخشی از خاطرات خود درباره سفر نوشته است که آن روز صبح لباسهای مخصوص را بهتن کرده بود و با اتوبوس به ساختمانی هدایت شده بود تا ایمنی لباسهای وی در کنار میشا تورین و مایکل لوپز، همسفران وی مورد بررسی قرار بگیرد.
خانواده انوشه، روزنامهنگاران و رسانههای خبری بسیاری جلوی در ساختمان، آن هم در ساعات اولیه روز جمع شده بودند تا این لحظه تاریخی را بهثبت برسانند و پوشش کاملی از آن داشته باشند؛ مادر انوشه درحال گریه کردن بود و خانواده وی نیز با وجود اینکه از درون نگران انوشه بودند، سعی داشتند تا خود را کنترل کنند و برای وی خوشحال باشند.
انوشه آرام بود، برخلاف چیزی که انتظار داشت. همواره تصور میکرد که صبحِ روز پرواز برای وی استرس، هیجان و شاید ترس زیادی بههمراه داشته باشد اما زمانی که از پلههای ساختمان بالا میرفت، جز آرامش چیزی را احساس نمیکرد. در ساختمان، خانوادهاش در یک طرف قرار داشتند و وی در اتاقی برای بررسی لباسهایش رفته بود، اتاقی که شیشهای میان وی و بینندگان و خانوادهاش قرار داشت. انوشه تجربه ارتباط برقرار کردن با خانوادهاش در آن اتاق را خندهدار تعریف میکند و میگوید:
اتاق پر از خبرنگار بود و مدتی اونجا نشستیم و سعی کردیم با زبان اشاره با خانوادههامون که گروه گروه وارد اتاق می شدند و اون رو برای گروه بعدی ترک میکردند، صحبت کنیم. فکر کنم وضع ما خیلی خندهدار بود چرا که با اون لباسهای عجیب سعی میکردیم با حرکات دست و بدن صحبت کنیم…
پس از چک کردن تمام نکات ایمنی لباسها، آماده بودن مسافران برای پرواز تأیید شد و در ادامه، انوشه در کنار همسفران، خانواده و خبرنگاران از ساختمان خارج شدند تا مسافران سوار اتوبوس شوند و به سمت راکت فضایی حرکت کنند؛ چیزی تا رسیدن به آرزو نمانده بود.
بیشتر بخوانید: خانواده پرتوی؛ از تاسیس دانشگاه شریف تا سرمایهگذاران شماره 1 در سیلیکونولی
انوشه انصاری در ۲۱ شهریور سال ۱۳۴۵ در مشهد به دنیا آمد. وی در کنار خانوادهاش در سن چهار سالگی به تهران نقل مکان کرد و تا سن ۱۶ سالگی که تازه جنگ تحمیلی آغاز شده بود، در تهران ماند. پس از آغاز جنگ، وی در کنار خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند. وی مقطع دبیرستان را در این کشور سپری کرد و سپس توانست وارد دانشگاه جرج میسون شود و در آنجا رشته مهندسی الکترونیک و علوم کامپیوتر را دنبال کند. پس از درخشش در دانشگاه و دریافت لیسانس به دانشگاه جرج وانشگتن وارد شد تا مدرک فوق لیسانس خود را از این دانشگاه دریافت کند.
وی پس از اخذ مدرک فوق لیسانس، فرصتهای شغلی زیادی را جلوی چشمان خود میدید. از کارنامه شغلی وی میتوانیم به شرکتهای مشهوری همچون MCI و COSMAT اشاره کنیم. وی تجارب بسیار خوبی را از این شرکتها بهدست آورد و حتی فعالیتهای سودآوری را در این شرکتها داشت. در کنار کار در شرکتهای بزرگ، وی چندین مقاله علمی معتبر و دو امتیاز ثبت اختراع را برای عملگرهای اتوماتیک و گرههای یک شبکه بیسیم در کارنامه کاری خود بهثبت رسانده است.
ماجراجوییها و جاهطلبیهای انوشه انصاری به اینجا ختم نمیشود؛ وی در سال ۱۹۹۴ میلاید در کنار همسر و بردار همسرش، شرکتی تحت عنوان Telecom Technology در تگزاسِ آمریکا تأسیس کرد؛ شرکتی که در زمینه تولید لوازم شبکههای رایانهای فعالیت میکرد. با دانش و نبوغ انوشه و تلاشهای بسیار وی در کنار همسر و برادر همسرش، این شرکت در مدت کوتاهی، رشد بسیار زیادی را تجربه کرد و توانست به درآمدی فوقالعاده دست پیدا کند. موفقیت این شرکت باعث شد تا در سال ۲۰۰۰، انوشه جایزه برترین کارآفرین ایالات متحده را ازآن خود کند و در سال ۲۰۰۱ نیز مجله Fortune، نام وی را در میان تاجران موفق سال بهثبت رساند.
۲ ساعت تا پرواز زمان باقی مانده بود؛ انوشه اندکاندک استرس را هیجان را تجربه میکرد. آنها به داخل راکت رفته بودند و سر جای خود نشسته بودند. حال زمان آن بود که بررسیهای لازم پیش از پرواز انجام شود. مسئولیت انوشه در این بین، روشن کردن شیر انقباضی و انتقال آن بین اتاق سکونت و مدول فرود، باز و بسته کردن شیر پمپ اکسیژن در صورت نیاز (که برای وی وظیفهای دوستداشتنی بهشمار میآمد) و در اختیار قرار دادن فایلهای دادههای پروازی بود.
تمامی کارها بهخوبی انجام شده بود، بررسیهای لازم صورت گرفته بود و تیکتاک ساعت به زمان پرواز نزدیک میشد. همه مسافران حاضر در آن راکت روی صندلیهای خود بهشکلی محکم نشسته بودند. انوشه در بلاگ شخصی خود درباره لحظه پرتاب نوشت:
من خدا رو شکر میکردم که کمکم کرد تا رویام به واقعیت تبدیل بشه و به همینطور به خاطر همه چیزهایی که به من داده. من از اون خواستم که در قلب همه عشق رو قرار بده و صلح رو برای این مخلوق زیبایی که بهش زمین میگیم به ارمغان بیاره.
5… 4 … 3 …. واقعا دارم میرم … 2 … حمید (همسر انوشه) دوستت دارم …. 1 … و پرتابی آرام.
همه چیز برای انوشه در کپسول آرام بود و پس از طی کردن ارتفاعی، زمان جدا شدن کپسول فرا رسیده بود. انوشه عنوان کرد که درحین جدا شدن، شادی بسیار زیادی را تجربه کرد و دائم درحال خندیدن بود. پس از جدا شدن، لوپز دستکشهای خود را درآورد و آنها در محیط داخل کپسول به شکل معلق باقی مانده بودند. لبخند در طول کل این اتفاقات روی صورت انوشه حک شده بود تا زمانی که منظرهای از زمین در مقابل وی قرار گرفت؛ منظرهای که جز اشکهای سرازیر برای انوشه انصاری که به آرزوی بچگیاش دست یافته بود، نداشت.
بیشتر بخوانید: زندگینامه الیزابت هولمز؛ هرآنچه لازم است درباره هوش سیاه شماره 1 سیلیکونولی بدانید
در دوران جوانی و حتی پس از موفقیتهای بسیاری که خانواده انصاری بهدست آورده بودند، انوشه نتوانست عشقاش به فضا و ستارگان را نادیده بگیرد. بههمین دلیل نیز با همکاری حمید و امیر انصاری، وی به عرصه مدیریت سفرهای فضایی شخصی شد. خانواده انصاری در ابتدا تصمیم گرفتند تا ثروتی هنگفت را به بنیاد جایزه ایکس یا همان X Prize Foundation اهدا کنند؛ ثروتی که در نهایت در سال ۲۰۰۴ بهشکل یک رویداد مورد استفاده قرار گرفت. در این رویداد، بنیاد جایزه ایکس بخشی جایزه ۱۰ میلیون دلاری به اولین شخصی که پروازهای غیردولتی را بهفضا امکانپذیر میکرد، اهدا میکند.
این جایزه که به افتخار فعالیتهای گسترده خانواده انصاری، جایزه ایکس انصاری (Ansari X Prize) نامگذاری شد، به شخصی تعلق میکرد که بتواند فضاپیمایی را بسازد که بهشکل رفت و برگشتی، سفری به فضا و سپس زمین را میسر کند. در اکتبر همان سال، برت روتانِ آمریکایی با طراحی فضاپیمای SpaceShip 1 توانست برنده جایزه ایکس انصاری شود. بهسبب فعالیتهای گسترده انوشه انصاری، بنیاد جایزه ایکس ۱۲ سال بعد وی را بهسمت مدیرعاملی این سازمان انتخاب کرد.
انوشه روزانه میتوانست سه ایمیل را چک کند و ایمیل دهد؛ اینترنتی در فضا وجود نداشت و فرآیند ارتباط با زمین و ایمیل فرستادن بسیار پیچیده بود. با این حال، اون همواره سعی میکرد تا در طول روز، حداقل یک ایمیل را به زمین ارسال کند تا خاطرات وی در بلاگ شخصیاش بهاشتراک گذاشته شود.
۴۸ ساعت تا رسیدن به ایستگاه فضایی زمان باقی مانده بود و در این دو روز، کپسول به دور ایستگاه حرکت میکرد. حال انوشه از آن طرف هر روز بدتر و بدتر میشد. فضازدگی کمرش را مورد آسیب قرار داده بود و درد شدیدی را برای وی بههمراه داشت چراکه در فضای خارج از زمین، جاذبه و فشاری به مهرهها و مادههای داخلی کمر وارد نشده و این موضوع باعث میشود تا قد اشخاص در فضا نسبت به حالت عادی بیشتر باشد.
از آن طرف، بهسبب عدم جاذبه در فضا، پمپاژ خون به شکلی بیشتر در داخل مغز انجام میشود و این موضوع باعث میشود تا بهطور کامل در طول سفر سردردی عجیب و شدید را تجربه کنید. انوشه با کمک میشا و لوپز و مشورت با زمین، تصمیم گرفت تا از داروهای تزریقاتی که برای زمانهای اضطراری در سفر قرار گرفته بود، استفاده کند و نصف دوز را با کمک همسفران بهخود تزریق کند. با این حال، همچنان حال انوشه چندان خوب نبود.
خوابیدن در کپسول فضایی نیز تجربهای است که هر شخص بهندرت میتواند به آن دست پیدا کند. تصور کنید در کیسه خوابی قرار گرفتهاید که درحالت معلق است، بدون اینکه به جایی تکیه داده باشید و بخوابید؛ درست مانند خفاشی که در غار تنهایی خود به شکلی معلق به خواب فرو میرود.
انوشه غمگین و ناراحت بود، احساس میکرد که مدتها برای سفری انتظار کشیده که در نهایت با درد میگذرد؛ به خود میگفت که «تو قویتر از این حرفها هستی و کلی برای این لحظه صبر کردی.» در نهایت، با رسیدن به ایستگاه فضایی، به کمک میشل و لوپز لباسهای خود را به تن کرد. یکی از نکات جالب سفر که انوشه به آن اشاره کرده بود، بوی فضا بود. همسفران انوشه از او خواستند تا پیش از وارد شدن به ایستگاه، نفسی عمیق بکشد چراکه ممکن است بوی فضا را برای اولین بار استشمام کند.
انوشه در خاطرات خود ذکر کرده که بوی فضا، چیزی استثنایی بود و بوی پختوپز را برای او تداعی میکرد؛ از طرفی میشل و لوپز با شنیدن این گفته انوشه اندکی تعجب کردند. با رسیدن به ایستگاه، جف و پاشا به آنها خوشامدگویی کردند؛ انوشه بهطور کامل خوب شده بود و احساس میکرد که در خانه است، مجدداً همواره میخندید و خوشحال بود که سرنوشتاش چنین رقم خورده است.
در سال ۲۰۰۶ بود که خانواده انصاری کسبوکار و شرکتی جدید را در زمینه خدمات اینترنت با عنوان Prodea Systems راهاندازی کردند؛ شرکتی که تا بهامروز نیز فعالیتهای گستردهای را انجام میدهد و انوشه در آن همچنان بهعنوان مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره مشغول به کار است.
موفقیتهای خانواده انصاری به شکل پیدرپی در حال اتفاق افتادن بود اما انوشه آرزوی دیگری داشت؛ آرزویی که از بچگی در بند بند و تکتک سلولهای خود احساساش میکرد و تا زمانی که به آن دست پیدا نمیکرد، نمیتوانست آرام بگیرد: سفر به فضا. در همان سالها بود که انوشه توانست هزینهای ۲۰ میلیون دلاری را برای سفری هیجانانگیز به ایستگاه فضایی بینالمللی جمعآوری کند؛ سفری که علیرغم خطرات موجود، برآوردهکننده رویای کودکی بانوی موفق ایرانی بهحساب میآمد.
در هشتم می سال ۲۰۰۶، سازمان فضایی روسیه اعلام کرد که انوشه انصاری قرار است بهعنوان اولین زن گردشگر فضایی در یکی از پروازهای فضاپیمای سایورز شرکت و به مدار کره زمین برود. براساس برنامههای تعیین شده این زمان، شخصی ژاپنیالاصل با نام دایسوکه انوموتو قرار بود پیش از انوشه به مأموریتی با عنوان سایوز تیامای-۹ برود که پس از رد صلاحیتهای پزشکی، انوشه جایگزین وی شد و سفر فضایی او ۶ ماه جلو افتاد.
تأیید سفر انوشه به فضا سروصدای زیادی را در اینترنت و رسانههای مختلف ایرانی و خارجی بهپا کرد. وی اولیه بانوی گردشگر فضایی در جهان، اولین فضانورد ایرانی و بعد از عبدالاحد مومند، فضانورد افغان، دومین فارسیزبانی است که توانست با هزینه شخصی خود به فضا سفر کند.
مسیری سخت برای انوشه مهیا شده بود چراکه این سفر فارغ از جذابیتهای بصری و تجربه اکتشافات مختلف، یک سفر علمی و آموزشی نیز بهشمار میآمد. انوشه برای این سفر و آموزشات باید به زبان روسی تسلط مییافت و آموزشات و تمرینات سختی را نیز پشت سر بگذارد. وی در مصاحبهای درباره تمرینات و سختیهای آن گفت:
آموزشهای فضایی بسیار سخت هستند. من حدود یک سال که بیشتر آن نیز در روسیه بود، آموزش دیدم. این آموزشها نهتنها تمرینات فیزیکی را شامل میشد، بلکه درباره این بود که چطوری به ایستگاه فضایی وارد شویم، فضانوردان درحال حاضر چه کارهایی در آنجا انجام میدهند و اگر چیزی خراب شود، چگونه میتوانیم آنها را تعمیر کنیم. بهطور کلی، آموزشهای من از ساعت ۷ صبح اغاز آغاز و تا ساعت ۷ شب ادامه داشت و در طول آن، من به کلاسها و شبیهسازیهای مختلف میرفتم.
در طول این سفر، انوشه وظیفه انجام تحقیقات و آزمایشات متعدد برای آژانس فضایی اروپا را برعهده داشت؛ آزمایشاتی در زمینههای علت کمخونی، تغییرات در ماهیچهها و علل کمر درد، تأثیر تشعشعات فضایی روی فضانوردان ساکن در ایستگاه بینالمللی و گونههای میکروبی که در این ایستگاه پرورش داده شدهاند. فعالیتهای علمی و وظایفی که در طول این سفر به وی محول شده بود، باعث شد تا انوشه دوست بدارد که مردم آن را بهعنوان فضانورد همراه بشناسند تا یک گردشگر فضایی.
ایستگاه فضایی بسیار گسترده است، آنقدری که تماشای زمین از بخشها و پنجرههای مختلف آن، مناظر متفاوتی را جلوی چشمان شما قرار میدهد. برای انوشه، نظارهگر بودن در ایستگاه فضایی لذتبخشترین تفریح بود؛ وی در طول روزهایی که داشت، در ساعاتی مختلف از پنجره به بخشهای مختلفی از زمین نگاه میکرد: زمینهای زراعی که الگوهای یکسانی را بهخود اختصاص داده بودند، دریاچههای مختلفی که برخی از آنها به شکل رگههای خشک روی زمین نقش بسته بودند و شهرهایی که نورشان زمینی زیبا را بهنمایش میگذاشت.
از منظرِ نگاه انوشه، هیچ مرزی در زمین وجود نداشت؛ تو نمیتوانستی ببینی که یک کشور در کجا بهاتمام میرسد و مرز کشوری دیگر آغاز میشود. بهعبارتی، تنها خشکی و دریا بود که مرزهای داخلی زمین را مشخص میکردند.
انوشه مسحور ابرها بود؛ در خاطراتاش تعریف میکند که وی در کنار همسرش حمید در تعطیلات و اوقات فراغت به بیرون میرفتند تا ابرها را تماشا کنند و بتوانند شکلهای مختلفی را از آنها بیرون بکشند. زمین، با تمام شلوغیهایش، آبوهوایش، جنگهایش، مردماناش و حال خوب و بد آدمها، از نگاه انوشه در ایستگاه فضایی یک جای آرام بود؛ جایی که به او آرامش میداد و آن را خانه میدانست.
یکی از چالشهای سختی که انوشه انصاری در ایستگاه فضایی با آن درگیر بود، معلق ماندن بود. در فضا، معلق ماندن یکی از مزیتهایی بهشمار میآید (بهخصوص برای آدمهای تنبل!) که میتواند زندگی و تجربه روزانه شما را بسیار آسان کند. تصور کنید که میخواهید از ابتدای یک اتاق به انتهای یک اتاق بروید؛ کافی است با انگشت خود به آرامی روی دیوار نیرویی وارد کنید تا به سمت دیگری از اتاق و به شکلی معلق حرکت کنید. یا بهعنوان مثال، به این فکر کنید که غذا یا آبنباتی از دوستان خود میخواهید اما آنها در آن طرف اتاق هستند؛ خب کاری ندارد! کافی است آنها را به سمت شما پرتاب کنند تا مستقیم در دستان شما قرار بگیرد.
با این حال، این معلق بودن در کنار مزایای ویژهای که بههمراه دارد، آموزشات و دانش کافی را نیز میطلبد. انوشه عنوان کرد که در روزهای ابتدایی نیروی بسیار زیادی را به دیوارها وارد میکرد و به همین دلیل نیز به شکلی بسیار محکم به دیوار مقابل برخورد میکرد و همین برخورد نیز نیرویی را به انوشه وارد میکرد تا به همان جایی که قبلاً بود، بازگردد؛ خندهدار است، مگر نه؟
از طرفی دیگر، چیدمان وسایل برای انوشه دردسر دیگری بود؛ تصور کنید که میخواهید کتاب را روی میز قرار دهید، خب نمیتوانید چراکه کتاب دوباره درحالت معلق در فضا باقی میماند. از آن طرف، به این فکر کنید میخواهید در کنار کتاب، نوشیدنی بگذارید؛ حالا هم نوشیدنی هم کتابی دارید که در هوا معلق است. چاره کار چیست؟ انوشه عنوان کرده که در فضا و ایستگاههای فضایی، ولکرو که نوعی چسب دوطرفه است، بهوفور یافت میشود. بنابراین، همه تجهیزات در ایستگاههای فضایی دارای چسب ولکرو هستند تا هیچ چیزی در هوا معلق نماند و خرابکاریهایی صورت نگیرد.
انوشه خود را بهعنوان یک کارآموز مبتدی در ایستگاه فضایی و بهخصوص پرواز کردن معرفی کرد. وی عنوان کرد که از بچگی، رویاهای مختلفی میدیده که درحال پرواز کردن است و بههمین سبب نیز، حس پرواز برای او در ایستگاه فضایی بسیار ارزشمند بهشمار میآمد.
بیشتر بخوانید: هادی و علی پرتوی؛ داستان زندگی 2 برادر که سیلیکون ولی را متحول کردند
در نهایت، سفر انوشه انصاری در صبح روز دوشنبه، ۱۸ سپتامبر آغاز شد و وی در کنار میشل تورین و مایکل لوپز از پایشگاه فضایی بایکونور در قزاقستان بهفضا پرتاب شدند و پس از ۹ روز اقامت و پژوهش در ایستگاه فضایی بینالمللی نیز در تاریخ ۲۹ سپامبر بهزمین بازگشتند. انوشه پس از بازگشت از سفر، کتابی با عنوان «رویای من برای ستاگران» (My Dream of Stars) را به کمک یکی از نویسندگان محبوب خود به رشته تحریر درآورد؛ کتابی که در آن، انوشه درباره چالشها و آموزشات مختلف دورههای خود صحبت کرد، درباره اینکه در این دوره چگونه توانست کارهایی که هیچگاه فکر نمیکرد در زندگی واقعی انجامشان دهد را یاد گرفت تا بتواند برای این سفر آماده شود.
شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید انوشه پس از این سفر فضایی، تصمیم گرفت تا همین زمینه نیز بهتحصیل بپردازد. به همین سبب نیز وارد دانشگاه سوئین بورن شد و مدرک مقطع کارشناسی ارشد خود را در رشته ستارهشناسی از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن نیز دانشگاه جرج میسون، دکترای افتخاری علوم را در سال ۲۰۱۲ به وی تقدیم کرد.
دستاوردهای انوشه انصاری پس از بازگشت به زمین، چشمگیرتر از گذشته بود. وی پس از بازگشت، سازمانی خیریه را با کمک بردار همسرش، امیر انصاری تحت عنوان Ahoora Foundation راهاندازی و تأسیس کرد که تا به امروز، کمکهای زیادی را در زمینههای علمی و فعالیتهای حقوق بشری ارائه داده است. وی در سال ۲۰۱۵ بهپاس خدمات ویژهاش به جامعه فضایی، جایزه ملی پیشگامان فضای ایالات متحده را از این کشور دریافت کرد و حتی در کنار فیروز نادری در سال ۲۰۱۷، در مراسم اسکار شرکت و جایزه بهترین فیلم خارجی را برای «فروشنده»، ساخته اصغر فرهادی دریافت کرد. وی حتی در طول این مراسم سخنرانی کوتاهی را انجام داد و در ارتباط با عدم حضور اصغر فرهادی گفت:
به نظر من، وی میخواست در کنار مردمی بایستد که تحت تأثیر فرمان ممنوعیت ورود به آمریکا قرار گرفتهاند و قادر نیستند برای دیدار دوستان و اعضای خانوادهشان به این کشور بیایند و لحظات مهم زندگیشان را با آنها شریک شوند.
از دیگر دستاوردهای انوشه انصاری میتوان به مدال افتخار Ellis Island، برنده جایزه رهبر جوان جهان WEF و عضو مجمع جهانی اقتصاد Global Future Council، World Economic Forum و یکی از سفیرهای سازمان یونسکو اشاره کرد.
روزهای نهایی برای انوشه بسیار سخت میگذشت؛ اینکه قرار است به زمین بازگردد، اینکه تجربه این چند روز قرار است بهاتمام برسد و اینکه روزهای زیبایی که پشت سر گذاشته بود، پایانی دارد. در شب آخر، میشا تورین سخنرانی زیبایی را سر میز شام بیان کرد؛ درباره اینکه همگی آنها از ملیتها، قومها و کشورهای مختلف دور یکدیگر جمع شدهاند، ارتباطی بسیار صمیمانه و عمیق با یکدیگر برقرار کردهاند و در کنار یکدیگر در فضا زندگی کردهاند، اینکه شاید این ایستگاه فضایی تا چند سال آینده به قطعههایی زباله تبدیل شود که بخشهایی از آن نیز به زمین سقوط میکند اما یاد و خاطرات آنها همواره در تاریخ ثبت خواهد شد.
در ادامه، میشا نشان ویژه کیهاننوردها را به همراه خرس کوچکی به نام میشا که در طول سفر در کنار فضانوردان بود را به انوشه هدیه داد. بغض تمام راههای تنفسی انوشه را بسته بود، بغضی همراه با ذوق، همراه با لذت و همراه با ناراحتی، از آن دست بغضهایی که در آن احساس درستی وجود ندارد؛ گریهها و بغضهای وی بند نمیآمدند. وی در تلاش بود تا ساعات پایانی را با کارهای مختلفی بگذارند تا ذهناش اندکی آزادتر باشد اما نمیتوانست این واقعیت را که رابطهای عاطفی و بسیار خوب در این سفر پدید آمده بود که قرار بود به پایان برسد را بپذیرد.
انوشه جایجای ایستگاه فضایی را طی میکرد، تکتک دیوارها، میلهها، سوراخها و مناظر را برای آخرین بار بررسی و احساس میکرد چراکه میخواست همواره آنها را در ذهن خود داشته باشد. ساعات پایانی با موزیکهای پلیلیست خود انوشه، موزیکهایی که از صمیم قلب آنها را دوست دارد، گذشت؛ آن هم درحالتی که از پنجره به زمین خیره شده بود. انوشه در یکی از خطهای خاطراتاش ذکر میکند که:
من هیچ موقع در لحظه پرتاب انقدر احساساتی نشده بودم. فکر میکنم برای شروع آدم مناسبی باشم اما برای پایان نه…
پایان سفر باوجود اینکه برای انوشه غمانگیز بود، اما تلاش میکرد تا ذهناش را با افکار مثبتی پر کند؛ دلش برای شوهرش، حمید تنگ شده بود؛ شخصی که در طول این چند ماه سختیهای زیادی را تحمل کرده بود و بیشتر از همه نگراناش بود. از آن طرف، پیامهای محبتآمیز مخاطبان بلاگ انوشه نکته مثبت دیگری بود که بازگشت به زمین را برای انوشه زیبا میکرد. وی به زمین بازمیگشت، اما زمین دیگر مثل سابق نبود؛ زیباییهایی داشت و انرژی در خود جای داده بود که از تکتک مخاطبان انوشه پدید میآمد؛ اشخاصی که انوشه را الهامبخش میدانستند، ایرانی که فضا را به چشم دید. در پایان این مطلب میخواهم سخنانی ارزشمند از انوشه انصاری را قرار دهم و امیدوارم که شما نیز مثل من با خواندن زندگینامه بانوی فضانورد ایرانی، بخندید و به این فکر کنید که رویاها دستیافتنیاند؛ دستیافتنیتر از آن چیزی که فکرش را میکنیم.
میگویند بخند تا جهان به تو بخنده …. من بر مبنای تجربه خودم به شما میگم این موضوع حقیقت داره … من بارها و بارها گفتهام که خنده من مسری است … من امیدوارم این خنده به شما هم سرایت کرده باشه. وقتی شما به دیگران میخندید، گفتن «نه» به شما سختتر می شه یا سخت تر میتوانند از شما متنفر بشند… یا به شما صدمه بزنند.
بنابراین امشب که به رختخواب میرید با لبخندی این کار رو بکنید و ببینید فردا، زمانی که از خواب بلند میشید، چه احساسی خواهید داشت… فراموش نکنید لبخندتان رو تا آخر روز حفظ کنید…. و تا زمانی که میشنوید که من فرود آمدهام ….
زندگیتان طولانی، کامکار و شاد باد دوستان من….