آیا سال 1947 در شهر رازول واقع در نیومکزیکو یک بشقاب پرنده سقوط کرده است و این موضوع توسط دولت مخفی نگه داشته شده است؟ با کارو تک در بررسی حقیقت پشت پرده حادثه رازول همراه باشید.
در رازول، نیومکزیکو، یک سفینه فضایی وجود دارد که شبیه بشقاب پرنده است. هزاران راننده هر روز از کنار آن عبور میکنند و صدها نفر به داخل آن میروند. این سفینه در خیابان اصلی شمالی، در جنوب نیومکزیکو است و پوست فلزی آن در نور خورشید میدرخشد. نور نئونی آن چشم کسانی را که در طول شب آن را تماشا میکنند میسوزاند و بیتفاوت بودن به آن واقعا سخت است. به هر حال، جدا از ظاهر خیرهکننده آن، باید گفت که این فضاپیما یکی از رستورانهای مک دونالد این شهر است.
اما چرا این رستوران ساختمان به شکل یک بشقاب پرنده است؟ با ما در مسیر یافتن جواب این سوال همراه باشید.
در اوایل جولای 1947، ویلیام برازل، کشاورز قصهی ما مانند یک روز کاری عادی دیگر از خواب بیدار میشود؛ اما با این تفاوت که با یک منظره بسیار عجیب روبهرو میشود. طبق گفتهی خود برازل، او با تکههای بزرگی از فلز روشن مواجه میشود. او در ادامه توضیح داد که بهنظر میرسید این تکهها از فویل، کاغذ نسبتاً سخت و چوب تشکیل شدهاند.
برازل تا آن زمان چیزی در مورد بشقاب پرندهها نشنیده بود؛ در نتیجه این امکان وجود نداشت که تنها به گفتهی یک کشاور اکتفا کرد و مطمئن شد که یک بشقاب پرنده در آن منطقه سقوط کرده است. اما در زمان نسبتا کوتاهی، تعداد بسیار زیادی گزارش دربارهی چند شیء بزرگ و عجیب منتشر شدند. یکی از این گزارشها توسط خلبانی با نام کنت آرنولد انجام شده بود. آرنولد ادعا میکرد که 9 شی ناشناس را دیده است که مانند نعلبکی در هوا پرواز میکنند. آرنولد تخمین میزد که این اشیاء با سرعتی حدود 1200 مایل در ساعت (1930 کیلومتر در ساعت) پرواز میکردند؛ اما در آن زمان هیچ هواپیما شناختهشدهای وجود نداشت که بتواند با این سرعت حرکت کند. بر اساس گزارش وزارت دفاع ایالات متحده، نیروی هوایی همچنین تأیید میکرد که هیچ هواپیمای آزمایشی یا موشک هدایتشونده جدیدی که با چنین توصیفی مطابقت داشته باشد، در آن زمان وجود نداشته است. مدتی بعد این داستان به صفحه اول تمام رسانههای خبری تبدیل شد و اصطلاح بشقاب پرنده متولد شد. البته باید به این نکته توجه کنیم که آرنولد اجسام پرنده را به شکل هلالی توصیف کرده بود، نه بشقاب و دایره.
در زمان بسیار کوتاهی، این خبر که یک بشقاب پرنده در نیومکزیکو وجود دارد تمام دغدغهی مردم شده بود و دولت نتوانست دست روی دست بگذارد هیچکاری انجام ندهد؛ بنابراین مجبورد شد تا پلیس و ستارهشناسان بسیاری را برای ارائه گزارشهای بیشتر، مورد فشار قرار دهد. در این زمان بود که برازل تصمیم گرفت اقدامی انجام دهد. او مقداری از قطعاتی که از آن بشقاب پرنده پیدا کرده بود را به کمک همسرش و دو فرزندش جمعآوری کرده بود و آنها را به یک کلانتری با نام جورج ویلکاکس تحویل داد.
در آن زمان، برای کسانی که میتوانستند از بشقاب پرندهها نشانههایی پیدا کنند پاداش هنگفتی مشخص شده بود و برازل معتقد بود که یافته او میتواند قسمتی از بشقاب پرندهها باشید. ویلکاکس هنگامی که آن اشیاء را دید، بسیار آشفته شد و بلافاصله با سرهنگ ویلیام بلانچارد، افسر فرمانده ارتش تماس گرفت. بعد از آمدن ویلیام، قطعات به میدان هوایی ارتش رازول (RAAF) منتقل شدند.
پس از این اتفاق، شایعات بسیار اوج گرفته بودند و همهی مردم منتظر بودند تا دولت آمریکا بیانیهای را دربارهی قطعات و بشقاب پرندهها صادر کند. روز بعد، والتر هاوت، افسر اطلاعات عمومی RAAF در 8 ژوئیه بیانیهای مطبوعاتی صادر کرد و گفت:
شایعاتی که در مورد قطعات بشقاب پرنده دیروز وجود دارند، حقیقت دارند و میدان هوایی ارتش رازول، با همکاری یکی از دامداران محلی و کلانتر ویلیکاکس قطعات این بشقاب پرنده را در اختیار دارد.
این خبر در روزنامههای معروف رازول چاپ شد و چند روز بعد، سرگرد مارسل، افسر اطلاعاتی ارتش به محل وقوع حادثه، یعنی مزرعه برازل رفت. او قطعاتی از بشقاب پرنده را در صندوق عقب ماشین خود قرار داده بود و آن قطعات را به 10 نفر نشان داد. یکی از کسانی که این قطعات را مشاهده کرده بود، جسی جونیور، پسر 10 ساله سرگرد مارسل بود که بهدلیل وجود نشانههای هیروگلیف بر روی یکی از قطعات، آن قطعات در ذهن پسر بچه ماندگار شده بودند.
صفحه روزنامه دیلیرکورد در مورد پیدا کردن قطعات بشقاب پرنده توسط RAAFهیجان مردم پس از خبر این روزنامه بسیار زیاد شده بود و ارتش تلاش کرد تا این داستان را مخفی نگه دارد. درست روز بعد، اندکی پس از اینکه دانشمندان دولتی به محل حادثه رفته بودند، یکی دیگر از روزنامههای مشهور رازول نوشت که قطعات یافتشده توسط ارتش از یک بالون هواشناسی هستند که سقوط کرده است. سپس از مارسل خواسته شد تا در یک کنفرانس مطبوعاتی با لاشهها و قطعات این بالون عکس بگیرد. بدین ترتیب پروندهی بشقاب پرندهها بسته شد و مردم دیگر دربارهی آن کنجکاو نبودند.
31 سال بعد، باز هم داستان بشقاپ پرندهها بر روی زبانها افتاد. در سال 1978، استنتون فریدمن، فیزیکدان هستهای، نویسنده و محقق دربارهی بشقاب پرندهها، با مارسل مصاحبهای انجام داد کرد. فریدمن معتقد بود که اکتشاف بشقاب پرندهها در 31 سال قبل حقیقت دارد و دولت آمریکا به مارسل دستور داده که سکوت کند. فریدمن دوباره این حادثه را بررسی کرد و بهدنبال شاهدان بیشتری گشت. انگیزهی او برای فهمیدن حقیقت، موجب شد تا نویسندگان مطرحی از جمله چارلز برلیتز و ویلیام مور در مورد «حادثه رازول» مطالبی بنویسند.
در آن زمان، اتفاقات مهم دیگری نیز در جهان رخ میداد. از جمله این اتفاقات اکران فیلمهای علمی-تخیلی «جنگ ستارگان» و «برخورد نزدیک از نوع سوم» بود. این فیلمها موجب شده بودند اعتقاد و مطالعات مردم دربارهی بشقاب پرندهها افزایش یابد. در واقع، زمانی که فیلمها و برنامههای تلویزیونی علمی-تخیلی اکران میشوند، مردم معمولا هیجانزده میشوند و به انجام مطالعات در مورد بیگانهها و اتفاقات عجیب و ماورایی میپردازند.
گلن دنیس یکی از این افراد بود که مدت کوتاهی پس از پخش قسمتی از مستند سریال «معماهای حل نشده» که شامل حادثه رازول بود، با سازندگان برنامه تماس گرفت و ادعا کرد که یکی از دوستانش که بهعنوان پرستار در میدان هوایی ارتش رازول کار کرده است، سه جسد از موجودات بیگانه و فضیایی را آنجا دیده است. اما این تمام ماجرا نبود؛ در سال 1994 دولت آمریکا اعلام کرد که حادثه رازول را عمدا مخفی نگه داشته است تا هیجان مردم را کاهش دهد. پس از این بیانیه توسط دولت آمریکا، اخبار مانند ترکشهای یک بمب منفجر میشدند و از تمام رسانههای خبری به بیرون درز میکردند و همهی آنها این سوال را میپرسیدند: آیا حادثه رازول و قطعاتی که از بشقاب پرندهها پیدا شده بودند، واقعی بودند؟
جواب این سوال به گفته نیروی هوایی ایالات متحده، نه بود. داستان بالون هواشناسی نیز دروغی بیش نبود؛ اما این دروغ، برای انکار و پنهان نگه داشتن موجودات فضایی و بشقاب پرندهها نبود. بلکه لاشه آن هواپیما در واقع متعلق به یک پروژه طبقهبندی شده و مخفی دیگر بود که میتوانست امواج صوتی تولید شده توسط آزمایشهای بمب اتمی شوروی را تشخیص دهد. طبق گزارشها، این پروژه مغول نامیده میشود و بین سالهای 1947 و 1949 عملی شده است. علاوهبر این، ادعا میشود که این هواپیما از موادی غیرعادی ساخته شده بود که بهراحتی میشد آن را برای یک بشقاب پرنده اشتباه گرفت. خب، آیا اکنون میتوان پرونده را بسته شده خطاب کرد؟ بههیچوجه!
کنت درینکواتر، مدرس ارشد روانشناسی در دانشگاه متروپولیتن منچستر و متخصص امور غیرعادی و ماوراء الطبیعه، پس از اعتراف دولت گفت:
بیایید صادق باشیم؛ آیا عوض شدن پیدرپی گزارشها و داستانها در مورد حادثه رازول باعث شکوتردید شما نمیشود؟ اگر دقت کنیم، متوجه میشویم که اولین گزارشی که منتشر شد کاملا نامشخص و مبهم بود. گزارش دوم نیز بهطور کامل داستان را تغییر داد و این موضوع اندکی مشکوک بهنظر میرسد. من فکر میکنم چیزی از عموم مردم پنهان میشود که میتواند منجر به گمانهزنیهای بسیاری شود؛ حقیقت پنهانشده میتواند توطئه احتمالی بشقاب پرندهها باشد یا هر چیز دیگری در مورد بیگانگان.
به همین دلیل، پروندهی رازول از نظر بسیاری از افراد مرموز بهنظر میرسد. کوین دی راندل، سرهنگ بازنشسته نیروهای ذخیره ارتش ایالات متحده، گفت:
همه اعضای کارکنان ارشد بلانچارد، به استثنای یک نفر، بر این باور بودند که این هواپیما منشأ بیگانه دارد.
در واقع، تنها فردی که استثنا بود کاویت بود؛ سرهنگ بازنشسته نیروی هوایی که مارسل را تا محل وقوع حادثه همراهی کرد. شهادت دقیق او حاکی از آن است که هیچ اتفاق عجیبی رخ نداده است. او اذعان داشت که هرگز توسط کسی در دولت تهدید نشده است و بقایای هواپیما پراکنده نشده بودند. با این حال، محققان بشقاب پرنده میگویند که اگر لاشه هواپیما متعلق به پروژه مغول باشد، پس این شهادت درست نیست؛ زیرا قطعاتی که در مغول استفاده شده بودند بسیار بزرگ بودند. بنابراین بقایای هواپیما باید پراکنده شده میشدند.
راندل در ادامه گفت:
همه قبول دارند که چیزی در رازول سقوط کرده است، اما هیچ توجیهی وجود ندارد که شیء سقوط کرده متقلق به زمین باشد. پروژه مغول نمیتواند مربوط به هواپیمای سقوط کرده باشد؛ زیرا اسناد به ما میگویند که مأموریت این هواپیما برای پرواز در رازول لغو شده است و اصلا پروازی در آن منطقه صورت نگرفته است. حادثه رازول، نه تنها سانحهی هواپیمای مغول نبوده است، بلکه نه موشکی در کار بوده است نه بالون هواشناسی.
هنوز که هنوز است، حادثه رازول یک مسئله حلنشده بهحساب میآید و در 40 سال اخیر اطلاعات و گزارشهای زیادی در مورد آن منتشر شده است. بهعنوان مثال، کالوین پارکر، محقق مشهور بشقاب پرندهها، چند سال پیش ادعا کرد که در سال 1986، قبل از مرگ مارسل با او صحبت کرده است. پارکر میگوید که مارسل در آخرین دیدارش با او گفته است که سه قطعه فلز را از محل سقوط بشقاب پرنده در بالای آبگرمکن خود در خانهاش پنهان کرده است. با این حال، این قطعات هرگز بازیابی و پیدا نشدند.
بسیاری از محققین بر این نکته تأکید میکنند که هر شهادتی را با ارزش و درست محسوب نمیکنند. راندل از طریق ایمیل در اینباره گفت:
برخی شاهدان نظامی هستند که برای اینکه وارد داستان رازول شوند و معروف شوند، آن را بیاعتبار خطاب میکنند. بنابراین، شاهدان غیرنظامی نسبت به شاهدان نظامی از ارزش بالاتری برخوردار هستند.
او در ادامه گفت:
از جملهی شاهدان غیرنظامی معتبر و قابلاطمینان، میتوان به برازل و فرانکی اشاره کرد. شهادت فرانکی واقعا جالب است؛ پدر او یک آتشنشان بوده است که در صحنهی حادثه حضور داشته است و ماجرا را به فرانکی گفته است. فرانکی میگوید که پدرش قطعات بشقاب پرنده را در محل وقوع حادثه مشاهده کرده است، اما دولت به او گفته است که ساکت بماند. او ادعا میکند که تلفن او و پدرش شنود میشدند و او هیچ راهی برای افشای اطلاعات نداشته است.
ممکن است از خود بپرسید که چرا از بین همه شاهد، شهادت مارسل ارزش بسیار بالاتری داشته است؟
راندل در جواب این سوال گفت:
اگر مارسل تنها فرد معتبر برای حادثه رازول بود، ما در اثبات حرف خود با مشکلات زیادی روبهرو بودیم، اما خوشبختانه اینطور نیست. شاهدان معتبر زیادی وجود دارند که معتقدند این هواپیما منشأ بیگانه داشته است. ما تلاش کردهایم جعلکنندگان را از میان کسانی که اطلاعات معتبری برای ارائه داشتند حذف کنیم. ما برای مدتی توسط برخی از اطلاعات جعلی منحرف شدیم، اما در نهایت این ما بودیم که پرونده را بهطور کامل بررسی کردیم و بسیاری از آن گزارشهای جعلی را حذف کردیم. اگرچه ما گزارشهایی را حذف کردیم که بر اساس شواهد موجود اشتباه بودند. نکته این است که مارسل توسط افسران عالیرتبه و بسیاری از افراد غیرنظامی که بخشی از این پرونده بودند، حمایت شده است. مارسل آنچه را که دیده بود و انجام داده بود افشا کرد و در شهادت آخر او (منظور شهادتی است که بعد از شهادت اول صورت گرفته است)، تقریبا هیچ تحریفی وجود ندارد.
راندل در مستند «رازول: اولین شاهد» شرکت کرد. این مستند بهدنبال تحقیقات بن اسمیت، مأمور سابق سیا در مورد رازول است و بخش مهمی از این مجموعه دفتری است که در داراییهای مارسل یافت شده است که در ابتدا تصور میشد توسط او نوشته شده است.
مدتها بعد مشخص شد این دفتر که شامل نقلقولها، اشعار و جوکهای بسیاری است، میتواند به زمان حادثه رازول مربوط باشد؛ اما خب با دست خط مارسل مطابقت نداشت. اسمیت به این فکر کرد که چرا افسر سابق ارتش این دفتر را نگه داشته است و گمانهزنیهایی در مورد اینکه آیا ممکن است حاوی یک رمز باشد یا خیر، وجود داشت. با این حال، اگر چنین بود، به گفته این مستند حتی بهترین ذهنها هم نمیتوانستند آن را رمزگشایی کنند.
اسمیت همچنین بهدنبال کشف جزئیات سندی بود که سرتیپ راجر رامی، فرمانده هشتم نیروی هوایی در حین کنفرانس مطبوعاتی در اختیار داشت. این سند در عکسی که توسط یکی از خبرنگاران گرفته شده است، ثبت شده و محققان و دانشمندان سالها است که برای فهمیدن کلمات نوشته شدهی روی آن تلاش میکنند. اما همانطور که اسمیت دریافت، حتی بهترین فناوریها هم حتی نمیتوانستند بهاندازه کافی کلمات سند را خوانا کنند و این سرنخ نیز بیارزش تلقی شد.
کاوشهای جالب دیگری نیز در این مجموعه مستند وجود داشت. یک متخصص زبان بدن مصاحبههای ویدیویی مارسل را بررسی کرد و طبق حرکات او گفت که بهنظر میرسد او حقیقت را میگوید. کارشناسانی از جمله دیوید سوسی، بازرس سقوط هواپیما نیز برای بررسی محل سقوط هواپیما برده شدند. جالب اینجا است که جریانهای باد در این منطقه با برخورد یک بالون سبک وزن به روشی که توسط ارتش توضیح داده شده بود، ناسازگار بود.
با ادامه مستند، شواهد بیشتری به میان آمدند. مهمتر از همه، گفتگوی نواری بین مارسل و نویسنده کورلی بود که در آن مارسل در مورد چیزهایی که در سال 1947 دیده بود صحبت میکرد. مارسل در این نوار گفت:
من به مدت 32 سال بدون اینکه چیزی بگویم، سکوت کردم. ببینید، من یک افسر اطلاعاتی بودم. من اطلاعات و امنیت پایگاه را اداره میکردم. من هنوز هم به کشورم وفاداری دارم، اما با خودم عهد بسته بودم که درباره هر چیزی که ممکن است اطلاعات مخفیانه ارتش را فاش کند، حرفی نزنم و دهانم را بسته نگه دارم.
در ادامهی مستند، گزارشی نقلقول از خانوداه پاتریک ساندرز، آجودان 509 که احتمالاً از کل رویداد مطلع بوده است، بهنمایش گذاشته میشود که بسیار جذاب است. پاتریک ظاهراً به مردم گفته بوده است که شیء سقوط کرده یک بالن هواشناسی نیست، بلکه چیزی شبیه به یک جت جنگنده است. او همچنین گفته است که پروندهها یا از بین رفته یا بهطور کلی تغییر پیدا کردهاند و جهان برای حقیقت آماده نیست؛ چرا که حقیقت این حادثه میتواند باعث آشفتگی اجتماعی شود.
این شهادتها، بهویژه شهادت مارس که به گفتهی خودش «بهخاطر کشور» بوده است، همچنان پروندهی رازول و بشقاب پرندهها را باز میگذارند. همچنین اعتراف دولت آمریکا در سال 1994 برای پنهان کردن اتفاقی که در رازول رخ داده است، هنوز که هنوز است با مقدار زیادی شکوتردید همراه است.
اما یک سوال ذهن همه را درگیر میکند: چه کسانی از حقیقت حادثه رازول خبر دارند؟ آیا ممکن است روسای جمهور گذشته و حتی حال آمریکا از حقیقت نهفته پشت حادثه رازول خبردار باشند؟ دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق آمریکا در ژوئن 2020 در مصاحبهای در یوتیوب به دون جونیور گفت که چیزهای جالبی در مورد بیگانگان شنیده است.
دون جونیور در این مصاحبه از ترامپ پرسید:
آیا روزی پروندهی رازول را باز باز میکنی تا به مردم توضیح دهی دقیقا چه اتفاقی رخ داده است؟
سپس ترامپ پاسخ داد:
میلیونها مرد و زن هستند که بسیار کنجکاوند بدانند چه اتفاقی در حادثه رازول رخ داده است؛ بنابراین شاید در آیندهای نزدیک با شما در مورد آنچه میدانم صحبت کنم. اما باید بگویم که این حادثه بسیار جالب است.
ترامپ با این گفتهاش کاری کرد که گمانهزنیها دربارهی حادثه رازول تا مدتها بعد ادامه داشته باشند. شما میتوانید نسخه کامل این مصاحبه را از طریق این لینک مشاهده کنید.
در حال حاضر، رازول شهری است که سرنوشتاش با معمای بزرگ بشقاب پرندهها گره خورده است. اما ممکن است در آینده ورق برگردد و مردم بالاخره متوجه شوند که چه اتفاقی در سال 1947 رخ داده است.
نظر شما چیست؟ آیا فکر میکنید که حادثه رازول حقیقت دارد یا مانند بسیاری از چیزهای دیگر، این حادثه نیز زادهی فکر و خیال بیشازحد مردم است؟ نظرات خود را با ما بهاشتراگ بگذارید.