دانلود اپلیکیشن اندروید

گیم لیست – بازی‌های تک نفره و داستانی محور که همه ما را ناامید کردند

گیم لیست – بازی‌های تک نفره و داستانی محور که همه ما را ناامید کردند

بازی‌های تک نفره و داستانی محور همیشه از ارکان‌ اصلی دنیای بازی محسوب می‌شود. بدون شک بیش از نصف بازیکنانی که در این صنعت حضور دارند [چه فعال و شاغل و چه تفننی] عناوین تک نفره یا به اصطلاح Single Player را نسبت به بازی‌های آنلاین محور ترجیح می‌دهند. لیست پیش روی شما شامل عناوینی است که همه ما را با وجود تبلیغات گسترده و بزرگ فریب داده و عملا آن محصولی نبوده‌اند که همه ما تصورش را می‌کردیم. برای مطالعه‌ این مقاله با کاروتک همراه باشید. در صنعت ما “هایپ” یا شور و اشتیاق بیش از حد برای یک محصول، یکی از وجه‌های خطرناک برای هر بازیکن است. این را چطور می‌گویم؟ ساده است! حداقل همه ما در یک دهه گذشته یاد گرفته‌‌ایم که شور و اشتیاق اگر از حد و مرزی مشخص خارج شود، توقعاتمان را از یک بازی یا محصول بالا می‌برد و اگر آن بازی/محصول نتواند انتظارات ما را برآورده کند، عملاً مارا نابود می‌سازد. محور ما فعلاً محصولات فناوری نیست و قرار است تا از بازی‌های کامپیوتری‌ای تعریف کنیم که یا بخاطر صحبت‌های سازندگان و تبلیغات گسترده ما را به وجد آوردند، یا به دلیل ارائه یک موضوع جدید و قابلیت‌های تازه به ما قول یک عنوان متفاوت را دادند. در هر صورت مهم نیست که چگونه این عناوین بزرگ‌ شده‌اند؛ چراکه آن‌ها کاملاً شکست خورده‌اند.

بازی اول: Cyberpunk 2077

بگذارید لیست خود را با بازی‌ای شروع کنم که هنوز یک سال از عرضه آن نمی‌گذرد و یک مثال بزرگ برای موضوعی است که بالاتر گفتم؛ یعنی نابود کردن “هایپ” هواداران. چه کسی فکرش را می‌کرد؟ بازی Cyberpunk 2077 قرار بود طوفان عظیمی را در جهان جاری سازد و کمپانی CD Projekt Red قول داده بود که سبک RPG را برخلاف سایر بازی‌ها و کارهایی که بازی The Witcher 3 با این سبک کرده بود، چند پله بالاتر ببرد و از طرفی به‌طور غیرمستقیم خود را وارد رقابت با یکی از غول‌های سبک Open World یعنی راکستار گیمز (Rockstar Games) کند.
بدیهی است که چنین اتفاقی نیفتاد. سازندگان با استفاده از تکنیک‌های تبلیغاتی گول زننده [مثل حضور مستمر کیانو ریوز بزرگ در برنامه‌های تبلیغاتی و موارد دیگر] امیدها را بالا برده‌اند اما یک محصول توخالی تحویل داده‌اند. بلایی که طرفداران و کمپانی‌های بزرگ مثل سونی بر سر کمپانی CD Projekt Red آورده‌اند، یک هشدار بزرگ برای سایر استودیوهای بازی‌سازی بود که اثر خودش را به خوبی گذاشت. بازی Cyberpunk 2077 نه‌تنها از لحاظ فنی غیرقابل تحمل بود [ و هست] بلکه گیم‌پلی بازی به آنچه که وعده داده بودند هم نزدیک نبود و این یعنی عملاً گیم‌پلی بازی هم غیرقابل تحمل است. هرچند که گیم‌پلی بازی آنقدر ضعیف نباشد، اما تمام این موضوعات به ما نشان داد که کمپانی CDPR چندسال مغزهای ما را با وعده‌های پوچ پر کرده بود.

بازی دوم: Mass Effect: Andromeda

مجموعه Mass Effect یکی از بزرگ‌ترین بازی‌های کمپانی بایوور (BioWare) در سبک بازی‌های تک نفره است و به همین دلیل انتظار می‌رفت تا این کمپانی بعد از سه‌گانه اول به سراغ یک بازی جدید از مجموعه مذکور برود. اصلی‌ترین سؤال بعد از تجربه Mass Effect: Andromeda این است: داستان کاپیتان شپرد کجا و این [“زباله”] کجا؟ داستان آندرومدا صدها سال پس از سه‌گانه مشهور این مجموعه با شخصیت‌های کاملاً جدید در یک مکان نو روایت می‌شود. با توجه به فاصله زمانی بین نسخه سوم و آندرومدا، این بازی می‌توانست کار جادویی را انجام دهد که سال ۲۰۰۷ اولین نسخه مجموعه Mass Effect انجام داده بود.
اگر بخواهیم منصف باشیم باید بگوییم که این کار انجام نشد. از نظر من ME: Andromeda یک بازی تک نفره بود که نباید زیرمجموعه Mass Effect قرار می‌گرفت؛ چرا که بازی از لحاظ فنی ضعیف تولید و عرضه شده بود. در خصوص محتوا چطور؟ متأسفانه آندرومدا هم در آن چیزی برای گفتن نداشت. از طراحی شخصیت‌های بازی و بازیگری بازیگران گرفته تا گیم‌پلی با واژه ضعیف و گاهاً مزخرف مزین شده و این‌ها تنها یک اپسیلون از کوهی از مشکلات بازی Mass Effect: Andromeda است.

بازی سوم: Dragon Age 2

بله! بعضی از بازی‌های BioWare عملکرد خوبی ندارند و در زمینه بازی‌های تک نفره حتی می‌تواند یک مجموعه خوش‌ساخت و محبوب را نابود کند. بازی Dragon Age 2 یکی از آن محصولات است که توسط استودیوی مذکور در مدت یک و نیم سال ساخته شد تا بتواند طرفداران را از هربازی RPG محور مبرا سازد. محصول نهایی به ما نشان داد که چرا باید همچنان Dragon Age: Origins را دوست داشته باشیم، اما Dragon Age 2 به خودی خود بد نبود. مکانیزم‌های نقش آفرینی بسیار ساده شده بودند که هدف از آن دعوت از بازیکنان بی‌تجربه بود و کمپانی بایوور می‌خواست تا همه بازیکنان از هر قشری به سمت مجموعه Dragon Age متمایل شوند. سیستم انتخاب دیالوگ بر پایان بازی تأثیر چندانی نمی‌ذاشت و عملاً بازی از حالت یک محصول RPG کلاسیک محور که باید عناصر جدیدی را تعریف کند کاملاً به دور بود. آیا این بازی یک محصول افتضاح بود؟ جواب منفی است، اما در حد مجموعه Dragon Age و مخصوصاً دنباله‌ای بر Dragon Age: Origins نبود. پیشنهاد می‌شود درباره بازی‌های ترسناک بخوانید.

بازی چهارم: God of War: Ascension

اینکه یک بازی از مجموعه God of War در لیست ما باشد عجیب است، اینطور نیست؟ از زمان عرضه نسخه اول مجموعه، God of War روی یک طناب نازک وجود داشت که با عرضه نسخه Ascension به عنوان حسن ختام بازی‌های تک نفره از روی آن طناب سقوط کرد و این بازی فرعی از مجموعه، میخی بود که بر تابوت God of War زده شد. شاید با خود بگوییم که این بازی یک محصول تمام عیار است و از تمام الگوریتم‌های بازی‌های قبلی این مجموعه پیروی کرده [ مثل نبردهای خونین و ارائه یک داستان جذاب در خصوص گذشته کریتوس] اما مشکل کجاست؟ مشکل این است که پنج نسخه‌های پیش از Ascension نیز تمام این کارها را انجام داده بوده‌اند. این بازی چیزی بود که مردم می‌خواستند مجموعه God of War با کمک آن از نو متولد شود [ که بعدها به این خواسته رسیدند] اما آیا این بازی همان چیزی بود که مردم می‌خواستند؟ بله شاید یکی از عناصر جدید این بازی بخش آنلاین آن باشد، اما بیایید راجع به آن صحبت نکنیم؛ اینطوری بهتر است.

بازی پنجم: Dead Space 3

بازی Dead Space 3 در یک بازه زمانی‌ای منتشر شد که کمپانی Electronic Arts به باورهای غلطی در خصوص این بازی و سبک آن دست پیدا کرده بود. این باورها بر دو قسم تقسیم می‌شوند:
۱ـ بازاری برای بازی تک نفره و عناوین داستان‌محور وجود ندارد [ توجه به بازارهای بازی‌های آنلاین محور] ۲ـ این مجموعه سودی برای کمپانی EA دربر ندارد
این دو فاکتور از ذهنیت مدیران کمپانی EA منجر شد که اولاً برای بازی‌های تک نفره و داستان محور مثل مجموعه Dead Space یک بخش آنلاین طراحی شود [ که در این مقاله در خصوص آن صحبت نمی‌کنیم] و دوم آنکه بازی باید از جذابیت‌های جدید [که نیازی به آن نداشت] بهره‌مند شود. این موضوع به چه معنا بود؟ تمام این صحبت‌ها یعنی عنصر وحشت در ترسانک‌ترین بازی دنیا باید جای خودش را به یک عنصر شوتر اکشن محور بدهد. اگر متوجه نشده‌اید باید بگویم که Dead Space 3 یک بازی شوتر سوم شخص اکشن محوری بود که با یک لایه ساختگی به اسم بقاء جزو بازی‌های [مثلاً] ترسناک و Survival قرار گرفت. تمام این موضوعات باعث شد که نه‌تنها پرونده مجموعه Dead Space بعد از عرضه نسخه سوم بسته شود، بلکه استودیوی Visceral Games هم تعطیل شد تا فاتحه‌ای باشد بر پیکر بی جان این مجموعه.

بازی ششم: The Legend of Zelda: Skyward Sword

بر کسی پوشیده نیست که وقتی یک نسخه جدید از بازی Zelda عرضه می‌شود، کل صنعت بازی‌های رایانه‌ای به آن توجه می‌کند. در خصوص نسخه Skyward Sword هم همین موضوع صدق کرد؛ چراکه قبل عرضه رسمی ،این بازی توانسته بود سروصدای مخصوصی را بوجود آورد. چگونه؟ با تمرکز روی ویژگی مثل Motion Control که ویژگی جدیدی به حساب می‌آمد و بازیکنان می‌توانستند در نبردها از این قابلیت جالب و جدید استفاده کنند. Skyward Sword بی‌درنگ یکی از بدترین تجربه‌هایی است که یک هوادار می‌تواند انتظار آن را داشته باشد. اگر نگوییم همه، اما بیشتر بخش‌های گیم‌پلی بازی پر شده بود از آموزش‌های اجباری و خطی، استفاده بیش‌ از حد از Motion Control و در کل یک بازی بسیار ساده که اصلاً در حد مجموعه Zelda نبود و دیوار محبوبیت این مجموعه را تا حد زیادی شکست. به هر حال این بازی به واسطه آنکه زیرمجموعه‌ای از The Legend of Zelda است، همواره مورد محبت طرفداران نینتندو قرار می‌گیرد.

بازی هفتم: Duke Nukem Forever

وقتی یک بازی از مجموعه بسیار وسیع و محبوب Duke Nukem بعد از ۱۵ سال عرضه می‌شود، باید انتظار یک محصول استثنائی را داشته باشید. خب نه‌تنها بازی Duke Nukem Forever یک بازی استثنائی نبود، بلکه عملاً یک بازی تک نفره افتضاح بود. مکانیزم‌های وحشتناک تیراندازی، طراحی سطحی مراحل که چیز جدیدی برای ارائه نداشت، کنترل‌های نامطلوب و در کل انبوهی از مشکلات فنی باعث قرارگرفتن این بازی در لیست ما شد. حالا به تمامی این موارد یک طنز توهین آمیز و دیالوگ‌های ضعیف بگنجانید. این می‌شود یک محصول جدید بعد از گذشت پانزده سال که بیشتر یک فحش از سوی سازندگان به هواداران بود تا به پایان رساندن این مجموعه دوست‌ داشتنی.

بازی هشتم: Days Gone

از همان لحاظات اولیه‌ای که این بازی معرفی شد، همه فکر می‌کردند که بازی Days Gone بهترین بازی‌ سبک زامبی کشی و بقاء خواهد شد. مطمئناً «روزهای از دست رفته» می‌توانست فراتر از این انتظارات عمل کند و در یک جهان بسیار بزرگ، خیل عظیمی از زامبی‌ها و روایت داستانی بی‌نظیر به جایگاهی که واقعاً به آن تعلق داشت برسد. متأسفانه این اتفاق صورت نگرفت بازی عملکرد نسبتاً بدی را در همه زمینه‌ها از خود به‌جا گذاشت. شروع داستان مانند گیم‌پلی آن بسیار طولانی شد و زمان زیادی را برای درک آن می‌طلبید. عناصر بازی‌ کاملا از عناوین دیگری که در این سبک هستند بازطراحی شده بود و عملاً Days Gone چیزی جدیدی برای ارائه نداشت. خوشبختانه زمانی که روند بازی از نیمه می‌گذرد، تازه عناصر خاص و شیک‌اش را نشان می‌دهد که واقعاً دیر است. این موضوع درست است که توسعه‌ دهندگان روی محتوای کلی بازی کارکرده و حتی نسخه رایانه‌های شخصی آن را منتشر کردند، اما تمام این موضوعات برای التهام زخم یک محصول شکست خورده کافی نیست.

بازی نهم: Sonic The Hedgehog (2006)

بازی Sonic The Hedgehog همیشه تلاش کرده تا در یک فضای سه‌بعدی به عنوان حامی بازی‌های تک نفره و داستان محور فعالیت کند، اما بزرگ‌ترین شکست این بازی نسخه‌ای بود که در سال ۲۰۰۶ عرضه شد. البته این بازی با نام Sonic 06 هم شناخته می‌شود، اما تعجب اصلی آنجاست که کمپانی سگا (Sega) چطور توانست چنین بازی‌ای را با وضعیت ناپایدارش عرضه کند؟ این بازی نه‌تنها از یک آشفتگی ناشناخته رنج می‌برد، بلکه تجربه آن یک کابوسی بود که می‌توانست همه را درگیر کند. مکانیزم گیم‌پلی ضعیف، زاویه دوربین گیج کننده و در کل شیرازه خام این بازی باعث شد که واژه «زباله» کم‌ترین چیزی باشد که برای توصیف Sonic 06 استفاده می‌شود.
از نقطه نظر دیگر ما با یک تصمیم عجیب و غریب از سوی کمپانی سگا طرف هستیم. اینکه بخواهید برای یک بازی‌ای مثل Sonic از یک داستان ریشه‌دار و قوی استفاده کنید واقعاً تعجب آور است که همین نکته نیز به واسطه بازیگری بد بازیگران و صداگذاری افتضاح‌ شخصیت‌ها تکمیل شد و سونیک ۰۶ برای همیشه منفور باقی ماند.

بازی دهم: Lair

بازی Lair به عنوان یک بازی تک نفره و داستان محور انحصاری کنسول پلی‌استیشن ۳ شناخته می‌شود که افراد زیادی منتظر آن بودند. البته که تبلیغات گسترده این بازی قبل از زمان عرضه تأثیر بسزایی در بالابردن انتظارات داشت و همین موضوع هم باعث شکست آن شد. با تمام این تفاسیر محصول واقعی در ارائه صحنه‌های سینمایی بسیار عالی بود، اما در خصوص گیم‌پلی؟ غیرقابل تصور بود. مسائل کوچک و بزرگ متعددی گلوی Lair را گرفته بود و از طرفی مهم‌ترین رکن آن یعنی کنترل کردن وضعیت بازی بسیار بسیار ضعیف بود که عملاً این بازی را کله پا کرد.

بازی یازدهم: Resident Evil 3 (2020)

باورش هم سخت است که یک بازی‌ای که پیش‌تر خودش را ثابت کرده بود، در قدم بعدی شکست بخورد. در این موضوع که نسخه بازسازی شده Resident Evil 2 که با پسوند Remake عرضه شد بسیار زیبا بود، شکی نیست و این موضوع سبب شد تا ما برای بازسازی رزیدنت اویل بعدی که نسخه سوم مجموعه باشد، لحظه شماری کنیم. متأسفانه بازسازی نسخه سوم آن چیزی نبود که ما از کپکام (Capcom) انتظار داشتیم. چیزهای زیادی در بازی وجود داشت که جلوی ارائه پتانسیل Resident evil 3 Remake را بگیرد، اما یکی از آن‌ها خود شخصیت نمیسیس (Nemesis) بود. پس از نحوه استفاده از شخصیت Mr.X در بازی Resident Evil 2 Remake خیل عظیمی از طرفداران امیدوار شده‌اند که نمیسیس بتواند پتانسیل بیشتری را در بازی جدید از خود نشان دهد، اما آنطور که باید از آن شخصیت استفاده نشد. جدا از این موضوع نیز استفاده نادرست از معماها و در کل کوتاه بودن بخش تک نفره از معضلاتی است که تجربه residnet Evil 3 Remake را سنگین می‌کند.

بازی دوازدهم: Final Fantasy 13

شور و هیاهو پیرامون بازی Final Fantasy 13 واقعاً بالا بود و اکثر بازیکنان به پیروزی این بازی در جشنواره Games Award امید داشتند، اما این بازی RPG محور ساخته شده توسط کمپانی اسکوئر انیکس (Square Enix) در حد و اندازه مجموعه Final Fantasy نبود. مسائل مهمی چون طراجی ساده و بدون جزئیات شخصیت‌ها و بعضی از محیط‌ها و همچنین بهم‌ریختگی روند ارائه داستان از معضلات حسابی این بازی بود که همانند پتک بر سر هواداران کوبیده شد. البته که نکات مثبتی هم در این بازی وجود داشت که از بین همه آن‌ها می‌توان به سبک جدید مبارزات اشاره کرده، اما در کل نسخه سیزدهم بازی Final Fantasy چیزی نبود که طرفداران از اسکوئر انیکس می‌خواستند.

بازی سیزدهم: The Order 1886

همیشه همه بازیکنان بابت عناوین انحصاری کمپانی سونی (Sony) مشتاق‌اند و انصافاً زمانی که یک بازی انحصاری برای کنسول‌های این کمپانی ساخته می‌شود، مرزهای سرگرمی چندپله‌ای صعود می‌کند. این قضیه در خصوص بازی The Order 1886 که در ماه‌های اولیه عرضه کنسول پلی‌استیشن ۴ منتشر شده بود صدق نمی‌کند. آخرین محصول ساخته شده استودیوی Ready At Dawn از لحاظ گرافیکی حتی بعد از گذشت ۹ سال حرف‌های زیادی برای گفتن دارد، اما انگار این بازی به صورت تمام و کمال پخته نشده بود. مبارزات تن‌به‌تن بسیار ساده بود، داستان بازی بیش از حد در میان‌پرده‌ها روایت می‌شد و عملاً هیچ سیستم تعاملی‌ای با محیط وجود نداشت. با تمام احترامی که برای این بازی قائلم، اما بازی The Order 1886 یکی از جایگاه‌های لیست ما را تصرف کرده است.

بازی چهاردهم: Fable 3

سری بازی Fable به لطف پیتر مولینو (Peter Molyneux) همیشه از یک حق انتخاب خاصی بهره می‌برد که به عنوان الماس در این مجموعه می‌درخشد، اما Fable 3 یک چیز متفاوت بود و در گزینه‌هایی که می‌خواست ارائه دهد کاملاً ناقص عمل کرد. داستان بازی فراموش شدنی و ضعیف، مبارزات بسیار ساده و خشک و مشکلات فنی بیشماری سر راه این بازی قرار گرفته بود. در حالت کلی بازی به جذابیت و زیبایی دو نسخه قبلی نیست و برای هوادارن عرضه بازی Fable 3 با چنین وضعیتی شبیه به یک شوک غیرمنتظره بود. به هر حال این بازی هم در جایگاه چهاردهم لیست ما قرار دارد.

بازی پانزدهم: Mighty No.9

عذرخواهی من را بپذیرید، اما این بازی شبیه به یک لکه ننگ بزرگ در صنعت بازی‌های رایانه‌ای است. بازی Mighty No.9 توسط تیم کیجی اینافونه (kaiji Inafune) تولید شد که قبل از عرضه رسمی قول‌ داده بودند تا خلایی را که مجموعه Mega Man در کمپانی کپکام ایجاد کرده بود را با آن پرکنند. درواقع این بازی می‌خواست تا کمبودهای بازی Mega Man را پر کند و یک بازی جدید را در این سبک ارائه دهد، اما نتیجه نهایی چیزی جز یک زباله غیرقابل بازیافت نبود. تضاد رنگبندی و طراحی کاراکتر با محیط، مکانیزم‌های ضعیف گیم‌پلی برای یک بازی ساده پلتفرمر و نبود یک داستان متقاعد کنند از ضعف‌های بزرگ این بازی محسوب می‌شود که با اقتدار آخرین قله مقاله ما را فتح کرده است.

نظر شما در خصوص بدترین و ناامیدکننده‌ترین بازی‌های عرضه شده چیست؟ کدام یک از محصولات توانسته شما را به مرز هیجان بکشاند و در انتها زیر پایتان را خالی کند؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

منابع نوشته
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو