علی خسروشاهی، مردی که بهتنهایی یک امپراتوری از صنایع گوناگون را با استفاده از هوش، زکاوت و زمانشناسی خود رهبری میکرد؛ مردی که تا آخرین روزهای حضور خود در ایران همواره تلاش میکرد تا به مردم خود خدمت کند و حتی بعد از مهاجرت اجباریاش مهر سرزمین مادریاش را از دل بیرون نکرد.
غروب یک روز پاییزی است و شما با خستگی تمام بعد از یک روز کاری سخت به خانه بازگشتهاید. طبق عادت هر ایرانی دیگری به آشپزخانه خود میروید تا با پناه بردن به چای بخشی از خستگی خود را برطرف کنید که ناگهان چشمتان به بیسکویت نوستالژی ساقه طلایی میخورد. در پسزمینه ذهنتان این موضوع نقش بسته است که ترکیب چای و این خوراکی یکی از بهترین چیزهایی است که ذهنتان را حتی شده برای لحظاتی از دغدغههای زندگی صنعتی و ماشینی دور کرده و به دنیای بچگی میبرد. آن را برمیدارید و روی مبل خانه خود مینشینید و چای و بیسکویت خود را مصرف میکنید که ناگهان یاد یک سؤال قدیمی که همیشه جوابش را میخواستید اما فرصتی برای یافتن جواب پیدا نکردید، میافتید؛ چه کسی شرکت سازنده آن را ساخته و اصلاً ایده تولید این بیسکویت با طعم خوشمزهاش از کجا آمده است؟
بگذارید برای جواب دادن به این سؤال به سال 1290 و خانوادهی تجارتپیشه حاج غفار خسروشاهی برویم. در اواخر قرن سیزدهم شمسی بود که در خانواده خسروشاهی بچهای به دنیا آمد که اسم او را علی گذاشتند. حاج غفار یکی از تجار بهنام تبریز و عضو خانوادهای بود که از شهر خسروشاه استان تبریز به مرکز استان مهاجرت کرده بودند.
از بچگی علی خسروشاهی اطلاعات زیادی در دسترس نیست، اما با گشتن در اطلاعات تاریخی مدرسه رشدیه تبریز به اسم او برخواهیم خورد. بعد از به اتمام رسانده مدرسه رشدیه که دقیقاً مصادف شده بود با نیمه اول دهه 1300 شمسی، حاج غفار تصمیم گرفت تا با تمام خانواده تبریز را ترک و راهی استان همدان شود. اگر به تاریخ آن زمان نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که این تصمیم کاملاً درست بوده؛ چرا که همدان در آن زمان مرکز عمده فعالیتهای اقتصادی ایران بود. مهاجرت کردن تبدیل به عاملی نشد تا علی خسروشاهی در بین تحصیلات خود وقفهای ایحاد کند و تصمیم گرفت تا به یکی از مدرسههای بزرگ همدان، یعنی مدرسه شرف برود.
درست مانند حال حاضر که خدمت سربازی فکر هر روزه مردی است که در ایران به سن اعزامبه خدمت رسیده است، علی هم در فکر سربازی خود فرو رفته بود تا اینکه به نتیجهای رسید و آن هم چیزی نبود جز ادامه تحصیل و رفتن به مدرسه عالی حقوق؛ چرا که در آن زمان برخلاف حال حاضر، تمامی کسانی که فارغالتحصیل آموزشهای عالی کشور میشدند نیازی نبود که به خدمت بروند. از آنجایی که علی فردی بسیار سختکوش بود و عشق و علاقه زیادی هم به تحصیل داشت، در نهایت توانست که در سال 1311 با کسب رتبه اول، مدرسه حقوق را به اتمام برساند و در نهایت مدال علمی درجه یک کشور را دریافت کند.
بعد از به اتمام رساندن تحصیلات عالی، علی خسروشاهی به پدر خود در بازار تهران پیوست و در کار تجارت به او کمک میکرد. البته حاج غفار تنها به همان بازار تهران و تجارت بسنده نکرده بود و در نهایت توانست با نفوذ فراوانی که داشت به همراه برادرانش، یعنی حاج میرزا حسن و حاج حسین خسروشاهی و در کنار آنها برادران شالچیلر که در آن زمان از تجار بسیار بهنام تبریز بودند، وارد کار صنعتی شده و مجوز تأسیس کارخانه ریسندگی آذربایجان را در قزوین گرفتند.
روند کارخانه بهصورتی عالی در حال پیش رفتن بود تا اینکه بهدلایلی مانند مسائل کارگری در دوران نخست وزیری محمد مصدق، مدیریت کارخانه نساجی آذربایجان در تبریز به برادران شالچیلر رسید و خانواده خسروشاهی پایشان را از مدیریت کارخانه بیرون کشیدند. با مطالعه اسناد به جا مانده از آن زمان متوجه میشویم که کارخانه بهصورتی عالی در حال سوددهی بود، اما خانواده خسروشاهی دیگر علاقهای به ادامه فعالیت در زمینه تولید پارچه و متعلقات آن نداشتند.
علی خسروشاهی به دلیل هوش و ذکاوت فراوان خود و همچنین یادگیری مهارتهای مدیریت کسبوکار، اقدام به تاسیس تجارتخانهای کرد. این تجارتخانه در ابتدا با نام تجارتخانه غفار خسروشاهی شناخته میشد، اما بعدها علی خسروشاهی نام آن را به تجارتخانه علی خسروشاهی تغییر داد.
علی خسروشاهی در ابتدا کالاهای گوناگونی را از خارج وارد میکرد و در نهایت از طریق بنکداران مختلف بهفروش میرساند. اون در این بین تنها به واردات و فروش مشغول نبود و با روشهای مختلفی توانست که با شرکتها و کارخانههای خارجی ارتباطی خوب را برقرار کند.
اگر بخواهیم که به واردات او در سالهای اولیه فعالیتش نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که قسمت بزرگی از آن را منسوجات، بلور و بخاری علاالدین تشکیل میدادند. بعد از اوج گرفتن میزان واردات و فروش تجارتخانه علی خسروشاهی، او به مواد غذایی و دارو روی آورد. البته علی خسروشاهی در این دوران تنها به فکر واردات نبود و با بررسی بازارهای مهمی که وجود داشتند، کشمش و فرش ایرانی را صادر میکرد.
اوج واردات و صادرات علی خسروشاهی به سالهای 1320 تا 1330 بازمیگردد؛ در آن سالها انتقال قدرت در ایران جریان داشت و از طرفی دیگر هم بسیاری از افراد قصد داشتند تا نمایندگی واردات و فروش شرکتهای خارج از ایران را در دست بگیرند. این تاجر بزرگ خاندان خسروشاهی هم جزء آن دست از افراد بود و در ابتدا بهمدت 8 ماه خاک کشور مادری خود را برای اولین بار ترک و به اروپا رفت. این سفر اروپایی او در نهایت به گرفتن نمایندگی شرکت داروسازی بوتس انگلستان ختم شد.
در دست گرفتن نمایندگی محصولات شرکت بوتس انگلستان برای علی خسروشاهی زیربنای کاخی را ساخت که در نهایت تبدیل به کارخانهای شد که جواب سؤال مقدمه این مقاله است؛ گروه صنعتی مینو!
البته علی خسروشاهی به همان شرکت خود را محدود نکرده بود و توانست که نمایندگی شرکت محصولات بهداشتی کاملیا، پودرهای رخشویی شرکت هنکل آلمان، ساعت دیل، شرکتهاینز (از معدود شرکتهای تولیدکننده کنسرو در آن زمان)، ماشین تحریر ترایومف، شارپ (تولیدکننده تافیهای میوهای)، نمایندگی قسمت آدامسهای شرکت چیکلتس و تعدادی دیگر را در دست بگیرد. در واقع برای علی خسروشاهی تنها گرفتن دیا سه نمایندگی اول کمی سخت بود و از بعد از آن با مطرح شدن اسمش در اروپا، شرکتهای مختلفی تمایل داشتند که با قراردادهایی عالی او را به سمت خود بکشانند؛ اما در این بین یک شرکت حکم سکو پرتاب را برای او داشت و آن شرکت هم چیزی نبود جز شرکت نستله. این شرکت را در حال حاضر ما با نسکافهها و قهوههای فوری بسیار مرغوبش میشناسیم.
اگر تمامی این مواردی که به شما گفتیم را در کنار هم بگذارید، متوجه خواهید شد که تجارتخانه علی خسروشاهی در آن زمان روند رو به رشد خیلی خوبی را طی میکرد و توانست که در بازار پرآشوب آن موقع ایران تبدیل به یکی از بهترین و برترین واردکنندگان و توزیعکنندگان مواد غذایی و بهداشتی شود. البته باید این را هم در نظر بگیریم که او هنوز به واردات چراغ علاالدین بهدلیل آنکه هم سود خوبی داشت و هم مردم ایران به آن بسیار نیاز داشتند، ادامه میداد.
با ادامهدار شدن فروش بسیار خوب تجارتخانه علی خسروشاهی، او به فکر این موضوع افتاد تا کسبوکارش را گسترش دهد و خود را تنها به واردات محدود نکند؛ پس شرکت سهامی خاص خوراک را در سال 1338 تأسیس کرد. زمانی که در خاطرات علی خسروشاهی به این قسمت میرسیم، متوجه میشویم که او از تأسیس شرکت، اهداف مختلفی از جمله فعالیت در امور بازرگانی، واردات و توزیع شیر، غذای کودک و شیر و شکلات را داشت. چیزی که باعث شد این شرکت برای اولین بار بر سر زبانها بیوفتد، امضا یک قرارداد با شرکت پروکتور اند گمبل برای واردات اولیه و سپس تولید محصولات آن شرکت در ایران بود. با امضا این قرارداد علی خسروشاهی اولین گامهای خود را برای تولید یک محصول به جای وارد کردن آن به ایران را برداشت.
علی خسروشاهی در گام اولی که برای تولید برداشته بود، بهسمت تأسیس کارخانههایی برای تولید مواد غذایی، آرایشی و دارویی رفت. استراتژی او در زمینه نحوه پخش، فروش و بازاریابی تأثیر مستقیمی را بر توسعه تولید مجموعه کارخانههای او گذاشت و در نهایت این رشد فزاینده عاملی شد تا شرکت مینو نسبت به نمونههای مشابه به برتری آشکاری دست یابد.
از دیگر عواملی که کارخانههای علی خسروشاهی توانستند رشد زیادی را تجربه کنند، ممنوعیت واردات تعداد زیادی از کالاها در سال 1340 بود. در آن زمان تصور کلی زمامداران مملکت بر این بود که کشورهای جهان سومی یا همان در حال توسعه برای آن که بتوانند مانند کشورهای اروپایی و آمریکایی رشد و پیشرفت کنند، باید صنعتی را بیافرینند که تولیداتش را بتوانیم جایگزین واردات کنیم. نقطه اوج این عقیده در سالهای پایانی دهه 1340 بود که واردات تعداد بسیار زیادی از محصولات ممنوع یا مشمول گمرک بسیار سنگینی میشدند.
علی خسروشاهی در ابتدا ورود به هفتخان تولید، دست روی تولید میوههای خشک شده گذاشت. یکی از اصلیترین دلایل انتخاب این صنعت، در دست داشتن یک تجارتخانه در آلمان توسط جلیل خسروشاهی، برادر علی خسروشاهی، بود. یکی از اهداف جلیل خسروشاهی آن بود که از ایران کشمشهای مرغوب را وارد و در اروپا بهفروش برساند. علی خسروشاهی از این موضوع بهخوبی آگاه بود و در نهایت با کمک جعفر عزیزی کارخانهی میوه خشککنی پارس را در استان قزوین تأسیس کرد.
اگر بخواهیم که به گذشته آشنایی جعفر عزیزی و علی خسروشاهی نگاهی بنیندازیم، متوجه خواهیم شد که برادر جعفر عزیزی در قزوین داروخانهای داشت و داروهای خود را از علی خسروشاهی تهیه میکرد. از طرفی دیگر در تاریخ ایران معدود افرادی را پیدا خواهیم کرد که در بحث تولید کشمش به اندازه جعفر عزیزی تبحر داشته باشد.
دریافت مجوز ساخت کارخانه از آن چیزهایی نبود که علی خسروشاهی و جعفر عزیزی نگران آن باشند؛ چرا که در آن زمان قانون خاصی در مورد این موضوع وجود نداشت و هر کسی میتوانست کارخانه خود را تأسیس کند و در صورتی که وزارت صنعت به آنها اخطار میداد، میتوانستند تا از راههایی مجوز مربوط به کسبوکارشان را دریافت کنند. حسن خسروشاهی در مورد این موضوع از پدرش نقل قول زیبایی دارد:
وزارت صنایع ما را مرتباً تعقیب میکرد که بیایید و پروانه بگیرید و ما هم چون گرفتار کارهای روزمره خودمان بودیم و بهعلاوه گرفتن پروانه ممکن بود باعث شود که ادارات دیگر بخواهند مقررات دیگری را در مورد شرکت مورد اجرا بگذارند، دنبال پروانه نمیرفتیم. این روند ادامه داشت تا اینکه این وزارتخانه که ظاهراً از تعقیب ما خسته شده بود پروانه را صادر کرد و با پست برای ما فرستاد. در تاکستان، نزدیک قزوین، بنیاد پهلوی هم یک کارخانه تولید کشمش داشت که ظاهراً هیچوقت درست بهکار نیفتاد، ولی هزینه احداث آن چندین برابر کارخانه میوه خشککنی پارس شده بود.
حرف زدن در مورد موفقیتهای این کارخانه خشک کردن میوه کار سادهای نیست؛ چرا که میزان صادرات کشمش از ایران به اروپا همیشه در سایه میزان صادرات ترکیه قرار داشت. ترکیه بهواسطه نزدیک بودن به اروپا همیشه محصولاتش را با استفاده از کامیون ارسال میکرد اما علی خسروشاهی مجبور بود که محصولاتش را از بندر خرمشهر و با استفاده از کشتی راهی اروپا کند. این حملونقل از طریق کشتی بسیار طولانی مدت بود و محصولات این شرکت کهنه میشد و این کهنه شدن در نهایت بهدلیل ماهیت کشمش باعث شکرک زدن آن میشد. البته نباید در این بین عدم تمرکز کافی جلیل خسروشاهی را هم از یاد ببریم. جلیل خسروشاهی فردی با مشغله زیاد بود و نمیتوانست برای بازاریابی و فروش کشمش ایرانی وقت کافی را صرف کند.
علی خسروشاهی بعد از کارخانه تولید میوههای خشک، قصد داشت تا پا را فراتر قرار داده و کارخانه تولید بستنی را به همراه فرزندش، یعنی حسن خسروشاهی تأسیس کند. حسن خسروشاهی در مورد ایدههای اولیه تأسیس این کارخانه میگوید:
در سال 1366 که در انگلستان بودم، مقالهای در روزنامه تایمز خواندم که میگفت مصرف بستنی خیلی زیاد شده است، زیرا که این محصول که سابقا فقط در تابستان مصرف میشد، اکنون دیگر در چهار فصل مصرف میشود. من با خواندن این مقاله به این فکر افتادم که شاید ساختن بستنی در ایران کار خوبی باشد؛ مخصوصا که آبوهوای ایران طوری است که در قسمت عمده سال میشود بستنی فروخت. مقاله را برای پدرم فرستادم و او هم نظر مرا تأیید کرد.
با رفتن به گذشته و بررسی بازار بستنی در انگلستان به سه نام والس (Walls)، لایونس (Lyons) و نیلسون برمیخوریم. اگر اسم شرکت والس برای شما آشنا است، به شما حق میدهیم؛ چرا که این شرکت یکی از زیرمجموعههای شرکت یونیلیور بهحساب میآید.
حسن خسروشاهی درباره کارخانه ساخت بستنی میگوید:
تا جایی که به یاد دارم، ما با دو مؤسسه اولی (والس و لایونس) تماس گرفتیم تا بستنی را با شراکت آنها یا تحت لیسانس آنها بسازیم، ولی آنها جواب رد دادند. ولی شرکت نیلسون قبول کرد که با ما در این زمینه همکاری کند. پدرم جلیلآقا (جلیل خسروشاهی) را مامور کرد که با شرکت نیلسون مذاکرات را شروع کند و قراردادهای لازم را ببندد و ماشینآلاتی را که باید سفارش داده شوند مشخص کرده و ترتیب سفارش آنها را بدهد. در جریان مذاکرات ما، بستنی کیم در ایران به بازار آمد و پدرم اطلاع پیدا کرد که برادران ساهاکیان، تولیدکننده نوشابۀ کانادادرای، و گروه مراد اریه مشغول تأسیس کارخانه بستنی هستند. پدرم از رقابت زیادی که در زمینه تولید بستنی میتوانست پیش بیاید نگران شد و تصمیم گرفت که این کار را ادامه ندهد.
با توجه به این گفتههای حسن خسروشاهی، پدرش از تولید بستنی در ایران منصرف شده بود، اما هنوز روزنههای امیدی وجود داشت. پسر علی خسروشاهی در مورد علل منصرف شدن پدرش میگوید:
با وجود تمامی این موارد، من موضوع تولید بستنی را تعقیب میکردم و علاقهمند بودم که ما وارد این کار بشویم. مدتی بعد از این تصمیم پدرم، شرکت انگلیسی لایونس دفتری در تهران تأسیس کرد و هدفش این بود که یک نوع بستنی نرم با نام تستی فریز را در ایران طی همکاری با شرکتی دیگر تولید کند. با وجود اینکه پدرم کاملاً از کار بستنی منصرف شده بود، به اصرار شدید من در یک روز برفی برای مذاکره با این مؤسسه به دفترشان رفتیم. از همان برخورد اولیه معلوم بود که این مذاکرات به جایی نخواهد رسید؛ زیرا علاوه بر اینکه مسئولان دفتر خیلی مغروربودند، نظرشان این بود که 20 درصد حق لیسانس دریافت کنند. درحالیکه ما میدانستیم نرخ عادلانه یکی دو درصد بیشتر نیست. طبیعی است که کار آنها به جایی نرسید و بعد از مدت کوتاهی دفتر تعطیل شد.
تجارتخانههای علی خسروشاهی در ابتدا تنها به واردات متکی بودند و در میان این اقلام وارداتی، چراغ علاالدین جایگاه ویژهای داشت و به همین واسطه توانست که نمایندگی واردات این محصول را دریافت کند. در آن زمان علاوهبر علی خسروشاهی، دو نفر دیگر هم توانسته بودند که واردات این بخاری محبوب را دریافت کند.
ممنوعیتهای وارداتی که بهصورت پیدرپی در اواخر دهه 1330 اعمال میشدند، دستبهدست هم دادند تا در نهایت علی خسروشاهی به این نتیجه رسید که بهزودی واردات این محصول هم مشمول گمرکهای سنگین یا حتی ممنوعیت کامل واردات خواهد شد؛ پس به این فکر افتاد تا قبل از ممنوعیت واردات و کمبود این وسیله گرمایشی مورد نیاز مردم، تولید آن را آغاز کند.
علی خسروشاهی برای تولید چراغهای علاالدین به انگستان رفت و با شرکت علاالدین وارد مذاکره شد. در این مذاکرات علی خسروشاهی تمام فکر خود را بر این نگذاشته بود تا بتواند بهصورتی انحصاری این بخاریها را در ایران تولید کند، بلکه امیدوار بود که به همراه دو نماینده دیگر این شرکت در ایران تولید آن آغاز شود.
در ابتدای این مسیر شرکت یونسی، یکی از سه شرکت واردکننده چراغهای علاالدین در ایران، با تولید مخالف بود و از دو نماینده دیگر فاصله گرفت؛ اما علی خسروشاهی و نماینده دیگر طرف قرارداد شرکت علاالدین روی تولید بخاریهای این شرکت در ایران پافشاری کردند و در نهایت علاالدین انگلستان هم به تولید آن رضایت داد.
شرکت علاالدین انگلستان سرمایهای بهاندازه تقریبی 8 میلیون تومان را در نظر گرفت و در نهایت شرکت سهامی صنعتی علاالدین در ایران شروع به فعالیت کرد. در یکی دو سال اول چراغهای علاالدین در ایران با علامت تجاری این شرکت تولید میشد، اما بعد از مدتی در ازای دریافت 2.2 میلیون ریال این علامت تجاری را واگذار کرد.
تمامی محصولات علاالدین در ایران تحت لیسانس این شرکت تولید میشدند، اما متأسفانه از کیفیت خوبی که باید برخوردار نبودند و این شرکت هم بهخوبی بر این موضوع آگاهی داشت. این پایین بودن میزان کیفیت محصولات تولید شده در ایران باعث شد که مردم روی به خرید و فروش چراغهای دست دوم یا حتی خریدن چراغهای علاالدین خارجی با قیمتی بسیار بیشتر بیاورند. این عدم استقبال مردم عاملی شده بود تا علاالدین از بازار ایران نتواند آنطور که باید سودی را بهدست آورد و در نهایت برای آنکه جلوی ضرر را بگیرد، اکثریت سهام خود در ایران را به شرکت برادران سمراد واگذار کرد. این خرید اکثریت سهام توسط شرکت برادران سمراد تا جایی پیش رفت که طبق آمارهای موجود این شرکت در سال 1355 چیزی در حدود 90 درصد از سهام تولیدی کارخانه این چراغها را در دست داشت.
علی خسروشاهی تا زمانی که تولید چراغهای علاالدین در ایران بهصورت انحصاری در بیاید، دست به میزان سهام خود نزد و در هیئت مدیره این شرکت باقی ماند؛ اما بعد از ملی شدن تولیدات این بخاریهای محبوب از این کارخانه جدا شد.
تولید مواد خوراکی تحت لیسانس شرکتهای خارجی در ایران را میتوانیم به اواخر دهه 30 نسبت دهیم، جایی که شرکتهای شاهپسند، تولید دارو، ویتانا، داداشزاده و کانادادرای در ایران فعال بودند. یکی از دلایل تأسیس این کارخانهجات در ایران را میتوان در گمرک بسیار بالای واردات مواد غذایی یا حتی ممنوعیت واردات آنها دانست.
علی خسروشاهی در ابتدا خیالش راحت بود؛ چرا که محصولات آنها کیفیت کافی را نداشت، اما از آنجایی که او همیشه از رقبای خود یک قدم جلوتر بود این را میدانست که بهزودی جای او را در بازار خواهند گرفت؛ پس به فکر تولید افتاد.
یکی از برتریهای رقبای علی خسروشاهی در ایران همان چیزی بود که مانع شد تا کسبوکار کارخانه میوه خشککنی او رشد کند، کهنه بودن مواد غذایی. تولیدکنندگان داخلی میتوانستند که محصولات خود را با همان کیفیت کارخانه اصلی اما بهصورتی تازهتر در اختیار خریداران قرار دهند، پس طبیعی است که مردم تمایل بیشتری برای خرید آن دسته از محصولات داشته باشند.
از طرفی دیگر شرکتهایی در زمینه تولید دارو فعال شده بودند. این دست از شرکتها مسیری بهشدت راحت را در پیش داشتند؛ زیرا تنها باید مواد شیمیایی را تهیه میکردند و سپس آنها را با استفاده از فرمولهای مشخصی که در اختیارشان بود ترکیب میکردند. این شرکتها در ابتدای مسیر خود تحت لیسانس شرکتی دیگر به فعالیت خود ادامه میدادند، اما بعد از مدتی جدا شده و کسبوکار خود را آغاز میکردند.
در طرف دیگر این بازی، شرکتهایی مانند تولید دارو و داروپخش قرار داشتند که توانسته بودند داروهای با کیفیت خود را تولید کنند. این تولید باکیفیت دارو و همچنین دریافت مجوزهای لازم از وزارت بهداری، در نهایت به این منجر شد که این دو شرکت بر وزارتخانه مورد نظر فشار بیاورند تا جلوی واردات دارو را بگیرد.
علی خسروشاهی این شرایط را بهخوبی تحلیل کرد و در نهایت به این نتیجه رسید که خارج شدن از بازار دارو به هیچ عنوان گزینه مناسبی نیست، پس تصمیم گرفت تولید دارو را آغاز کند. او در اولین قدم از پسر خود، حسن خسروشاهی، خواست تا تحصیل را رها کند و به ایران بازگردد. حسن خسروشاهی هم درخواست پدر را پذیرفت و در نهایت راهی ایران شد. حسن خسروشاهی در پس ذهن خود همیشه طرفدار تولید در داخل ایران بود و علاقه داشت تا در صورتی که توان داخلی برای تولید وجود داشته باشد، مواد مورد نیاز در داخل سرزمین مادریاش تولید شوند. حسن خسروشاهی در مورد اولین گامهای خود و پدرش در آغاز مسیر سخت تولید در ایران میگوید:
نمیدانم به چه دلیل ما برای تولید داخلی دنبال این بودیم که یا با یک شرکت معتبر خارجی شریک شویم یا اینکه محصولات یک شرکت خارجی را تحت لیسانس بسازیم. شاید یک دلیل این امر بود که چون فکر میکردیم محصولات دارویی اغلب تحت لیسانس ساخته میشود، محصولات غذایی هم باید همینطور باشد.
البته علی خسروشاهی هم دلایل خود را در مورد این موضوع داشت. او از زمان تأسیس کارخانه پارچهبافی توسط پدرش تمامی موانع پیشروی تولید در داخل ایران را شناخته بود؛ از طرفی دیگر این را میدانست که نیروی کار ماهر چرخدنده تولیدی یک شرکت است و در صورت نبود این عنصر مهم تمامی فرایند تولید بلااستفاده خواهد شد، پس داشتن یک شریک خارجی میتواند مشکل گفته شده را برطرف کند.
علی خسروشاهی در ابتدا از طریق حسن خسروشاهی با تعداد بسیار زیادی از شرکتها تماس گرفت یا نامهنگاری کرد، اما تمامی آنها تمایلی به همکاری با او را نداشتند. این عدم تمایل البته چیز دور از ذهنی هم نبود و خود علی خسروشاهی بهخوبی این موضوع را میدانست. این عدم تمایل را نباید بهعنوان بیرغبتی شرکتهای خارجی برای حضور در بازار ایران قلمداد کنیم؛ بعضی از شرکتهای معروف خارجی در ایران نمایندگیهایی را دایر کرده بودند، اما بیشتر از آنها برای توسعه کارهای خود در ایران استفاده میکردند و علاقهای به بستن قرار داد با سایر شرکتهای تولیدی در ایران نداشتند. این عدم علاقه و وجود بعضی از افراد در ایران باعث شدند که در نهایت این شرکتها از ایران بروند.
عدم علاقه شرکتهای خارجی چیزی نبود که بتواند جلوی علی خسروشاهی را بگیرد و او با پافشاریهای فراوان توانست که زمینه همکاری شریک ده سالهاش، یعنی شرکت بوتس را برای تولید فراهم سازد. این شرکت گواهی تولید محصولاتش را به علی خسروشاهی اعطا کرد تا در کارخانهجات مینو تولید شوند.
حسن خسروشاهی در مورد گرفتن این گواهی تولید کالاهای بوتس در ایران میگوید:
وقتی زمین کارخانه مینو را خریدیم، روزی پارکینسون (ادارهکننده بازار بوتس در ایران) را که برای ویزیت هرچند یکبارش در تهران بود به سر زمین بردم تا محل آتی کارخانه را به او نشان بدهم. بعدها در دفتر بوتس در انگلستان گزارش پارکینسون را در این مورد خواندم که نوشته بود که این جوان من را به محلی در وسط صحرا برد و نقطهای را به من نشان داد و گفت ما میخواهیم کارخانهمان را اینجا بسازیم.
علی خسروشاهی در زمان مورد بحث ما درون یک منگنه گرفتار شده بود. او این را میدانست که یا باید فکر تولید مواد غذایی را برای همیشه از ذهن خود خارج کند یا این که خودش وارد میدان شود؛ پس با شناختی که از روحیه شکستناپذیری علی خسروشاهی سراغ داریم، او مسیر دوم را برای آینده خود انتخاب کرد.
با بررسی کتاب خاطرات علی خسروشاهی نمیتوان تشخیص داد که آیا او اول از همه زمین را خرید یا شرکت را تأسیس کرد، اما چیزی که میتوانیم از این موضوع متوجه شویم، این است که علی خسروشاهی قدم در مسیری گذاشت که هیچ پشیمانی را برای او به ارمغان نمیآورد.
اولین محصول کارخانه صنعتی پارس یا همان مینو، تافیها و آبنباتهای میوهای بود. حسن خسروشاهی در این مورد میگوید:
یادم نیست به چه دلیل ما تصمیم گرفتیم که کار تولیدی خود را با تولید آبنبات و تافی شروع کنیم. به خاطر ندارم که این تصمیم نتیجۀ بررسی بازار بوده باشد؛ شاید علت این بود که ما آبنبات وارد میکردیم و محصولات داداشزاده مستقیماً با آن رقابت میکرد. ولی این امر تا حدودی در مورد بیسکویت هم صادق بود. شاید تولید آبنبات و تافی از سایر محصولات غذایی که ما وارد میکردیم آسانتر بود و شاید خرید ماشینآلات آن به سرمایه کمتری احتیاج داشت. از نظر بازاریابی شاید بهتر بود که با بیسکویت شروع میکردیم، چون بازار آن بزرگتر بود. در یک روز تعطیل، پدرم حسین عالیزاده را که نماینده ماشینآلات هاماک هانزلای آلمان بود به منزلش دعوت کرد و با حضور من و عمویم، جلیل خسروشاهی، شروع به سفارش دادن ماشینآلات ساخت این محصولات کرد. در آن زمان، هیچکدام از ما سه نفر اطلاعات وسیعی درباره نوع ماشینآلاتی که باید بخریم نداشتیم و تا حدود زیادی مجبور بودیم که از تولیدکننده یا فروشنده ماشینآلات کسب نظر بکنیم. بعداً جلیل خسروشاهی در آلمان از متخصصان و تولیدکنندگان ماشینآلات و سایر کارخانهداران اطلاعاتی کسب کرد که در خرید ماشینآلات بعدی به کار رفت و با شروع تولید، علی خسروشاهی اطلاعات بیشتر عملی و تئوری به دست آورد. عالیزاده نماینده ماشینآلات دیگر و همچنین بعضی مواد بستهبندی، مانند سلوفان، و شاید نماینده ماشینآلات روز انگلستان هم بود. از ابتدا رابطه ما با نمایندگان فروش محصولات و ماشینآلات خارجی در ایران، چون عالیزاده، رابطه خوبی نبود؛ زیرا افرادی مانند عالیزاده که نماینده ماشینآلات یا مواد بستهبندی بودند، روی سفارشات کمیسیون میگرفتند و این کمیسیونها طبیعتا به قیمتهای خرید اضافه میشد.
البته علی خسروشاهی بهواسطه برادر خود توانست که در هامبورگ آلمان یک تجارتخانه را تأسیس کند و در نهایت به دریایی از شرکتهای تولیدکننده ماشینآلات صنعتی دسترسی پیدا کرد. همین مورد عاملی شد تا گروه صنعتی مینو هیچ سفارش ماشینآلاتی را نمایندگی شرکتها در ایران ندهد و تمامی آنها را مستقیم از خارج به ایران بیاورد.
ایران کشوری بود که تعداد کمی از شرکتهای خارجی تولیدکننده ماشینآلات صنعتی به آن میآمدند و اگر شرکت مینو میخواست که از همان شرکتهای داخل ایران دستگاههای مورد نیازش را تهیه کند، در سطح همان رقبای خود باقی میماند؛ پس این شرکت به سراغ کارخانههای تولید خارجی رفت و از کشورهای ایتالیا و سوئیس ماشینآلات بستهبندی، از کشورهای آلمان و انگلستان ماشینآلات تولیدی، از فرانسه ماشینآلات بستهبندی بیسکویت و از آمریکا ماشین آلات تولید پفک نمکی را وارد میکرد.
علی خسروشاهی بهواسطه قیمت و آشنایی که با زمینهای اطرف کارخانه تولید چراغهای علاالدین داشت، بهسراغ همان جا رفت و در نهایت زمینی با مساحت 90 هزار متر را خریداری کرد. او بهصورتی مستقیم بر فرایند درست شدن کارخانه نظارت داشت و تمام کارخانه را بنابر نیاز و سلیقه خود ساخت. این نظارت مستمر در نهایت باعث شد که کارهای ساخت کارخانه یک سال پس از کلنگزنی آن در تاریخ 1340 به اتمام برسد و آماده بهرهبرداری شود.
اولین میوه این درخت بزرگ علی خسروشاهی آبنبات بود. علی خسروشاهی در اولین قدم یکی ازفامیلهای دور خود با نام حاج حسن خسروشاهی را برای کارخانه انتخاب و 15 را استخدام کرد. بعد از مدتی بهدلیل بزرگتر شدن کارخانه و بالا رفتن سود، تصمیم گرفت تا کارگاه دوم تولید آبنبات را هم تأسیس کند و به این ترتیب توانست 30 تا 40 کارگر دیگر را هم به کارخانه خود بیفزاید. یکی از کارگران این کارخانه میگوید:
علی خسروشاهی از تأسیس هر کارگاه جدید و استخدام تعداد بیشتری از کارگران بسیار لذت میبرد.
در واقع یکی از چیزهاییی که در آن سالهای اولیه باعث شد تا کارگاههای علی خسروشاهی بهصورت فزایندهای زیاد شوند، سرمایهگذاری کلان او بود. علی خسروشاهی به محض آن که تولیدات یک کارگاه به بازار عرضه میشد و پول آن باز میگشت، ماشین آلات جدید را میخرید و یک کارگاه دیگر را تأسیس میکرد.
با شنیدن این فرایند ممکن است که تصور کنید کارخانه علی خسروشاهی بهصورتی بیمشکل پیش میرفت، اما این درست نیست. یکی از مشکلات اصلی او در ابتدای مسیر تولید آبنباتها، بستهبندی آنها بود. او ماشینآلات گرانقیمتی را از شرکت لایفیسورز آمریکا خریداری کرد، اما وقتی که کارخانه به مرحله تولید رسید متوجه شدند که این نوع از بستهبندی بهدلیل گران بودنشان بههیچ عنوان باب میل ایرانیان نیست. این بستهبندیها بزرگ بودند، اما بچهها توانایی خرید آن بستهها را نداشتند و سعی میکردند تا آبنباتها را دانهای بخرند.
در لابهلای مشکلاتی که علی خسروشاهی با آنها دستوپنجه نرم میکرد، شرکت اشتارکه آلمان محصولی با نام آبنبات شیری را ساخت و روانه بازار کرد که بهصورت عجیبی مردم ایران از آن استقبال کردند. البته شرکت مینو هم این محصول را در خط تولید خود داشت، اما متأسفانه یک سری از رقبای این مجموعه محصولات مشابهی را تولید کردند که کاملاً شبیه به آبنبات شیری شرکت علی خسروشاهی بود. این شباهت فراوان و عرضه آبنباتها به صورت فلهای دست به دست هم دادند تا شرکت مینو باز هم وارد چالشی دیگر شود.
علی خسروشاهی در این بین هیچگاه از تولید دارو دست نکشید و در کنار تولید آبنبات، کارگاه تولید دارو را تأسیس کرد و برای این موضوع دکتری را به شرکت بوتس انگلستان فرستاد تا تعلیمات کافی را برای اداره یک کارخانه یاد بگیرد؛ اما این شخص نتوانست از عهده اداره درست کارگاه بر بیاید و تولیدات این کارخانه برای مدت متوقف شد.
ادامه داستانهای مربوط به مسیر زندگی این کارآفرین برجسته را میتوانید از این لینک مطالعه کنید.