ما بهعنوان یک گونهی خاص بهنام انسان میدانیم که آگاه هستیم؛ زیرا میتوانیم چیزهای زیادی را تجربه و احساس کنیم. اما آیا میتوانیم بهصورت علمی و دقیق توضیح دهیم که آگاهی دقیقا چیست و از کجا آمده است؟
اگر بتوانیم پاسخ و استدلال قابلقبولی را برای این سوال پیدا کنیم، ممکن است به درک کامل و بینقصی از جهان هستی دست پیدا کنیم. با کارو تک در مسیر جستوجو برای پاسخ این سوال همراه باشید.
آگاهی یا بهتر است بگوییم تجربه آگاهانه، بخشی از واقعیت است. همه انسانها از آگاهی و تجربه آگاهانه بهره میبرند؛ اما بدون فهمیدن ارتباط این موضوع با علوم متافیزیک، درک ما از جهان هستی ناقص است.
با در نظر گرفتن این موضوع، ما امیدوار هستیم که ریاضیات انسان را قادر سازد تا تعریف دقیق و کاملی را از آگاهی ارائه دهد. از جمله دانشمندانی که برای پیدا کردن جواب این سوال اقدام کردهاند، میتوان به Johannes Kleiner، ریاضیدان و فیزیکدان نظری در مرکز ریاضی آلمان و Sean Tull، ریاضیدان دانشگاه آکسفورد اشاره کرد. این دو دانشمد با همکاری یکدیگر توانستند در باب پاسخ این سوال یک دیدگاه فلسفی بهنام «پان روانشناسی» ارائه دهند.
این ایده ادعا میکند که آگاهی حتی در کوچکترین تکههای ماده ذاتی است. بهعبارتی دیگر، بلوکهای اساسی و مواد سازنده اصلی کیهان قابلیت تجربه آگاهانه دارند. مهمتر از همه، این بدان معنا است که آگاهی را میتوان در سراسر جهان مشاهده کرد.
مدل ریاضی ارائه شده توسط این زوج بر اساس دادههای مغز میباشد.
طبق گفتهی این دو دانشمند، اگر علم بتواند به پاسخ این سوال برسد که مغز چگونه تجربه ذهنی ایجاد میکند، ممکن است مدل ریاضی آنها برای مواد بیجان نیز نسبت داده شود.
Kleiner دربارهی این مدل ریاضی توضیح میدهد:
ما میتوانیم این تئوری ریاضی را محدود به مغز نکنیم و به بسیاری از سیستمهای مختلف نیز نسبت دهیم. اگر شما بتوانید یک مدل ریاضی هوشیاری بر اساس دادههای بهدستآمده از مغز ایجاد کنید، میتوانید اثر آن را در بسیاری از سیستمهای دیگر مانند رایانهها و ترموستاتها نیز مشاهده کنید.
یکی از کسانی که که از این تئوری ریاضی دفاع میکند، راجر پنروز، فیزیکدان مشهور دانشگاه آکسفورد است. او اذعان میکند که برای بررسی آگاهی در مغز باید به علمی فراتر از علوم اعصاب مراجعه کنیم.
او بر این باور است که مکانیک کوانتومی در تجربهی آگاهانه مغز نقش مهمی را ایفا میکند. او حتی در سال ۱۹۸۹ یک کتاب با عنوان «ذهن جدید امپراطور: در مورد رایانهها، ذهنها و قوانین فیزیک» برای این ایده نوشت؛ او در این کتاب ادعا میکند که آگاهی که انسان از طریق مغز بهدست میآورد، حاصل یک الگوریتم مشخص نیست و از کوانتوم نشأت میگیرد.
اندکی بعد از انتشار این کتاب، یک تئوری جدید توسط استوارت هامروف، متخصص بیهوشی و روانشناس سرشناس با نام «کاهش هدف هماهنگ (Orch OR)» ارائه شد. این ایده بیان میکند که هوشیاری حاصل ارتعاشان کوانتومی در میکروتوبولهای نورونهای مغز است.
با این حال، طبق تحقیقات انجامشده در مارس ۲۰۱۴، دانشمندان از طریق تئوری Orch OR متوجه شدند که بین فرآیندهای بیومولکولی مغز و ساختار جهان هستی ارتباط وجود دارد.
کاهش هدف هماهنگ (Orch OR) ادعا میکند که هوشیاری احتمالاً بهدلیل ارتعاشات کوانتومی در میکروتوبولهای اعماق نورونهای مغز است.
جولیو تونونی، متخصص اعصاب مشهور نیز در این زمینه صاحب نظر است؛ او یک تئوری دربارهی اطلاعات یکپارچه و آگاهی مغز ارائه داده است.
طبق این ایده، آگاهی یک جنبه از واقعیت است که ساختارمند، مشخص، یکپارچه و معین است. این ایده نشان میهد که آگاهی زمانی پدیدار میشود که یک موجود منفرد و یکپارچه باشد. پس آیا تمام سیستمها تجربه آگاهانه دارند؟ خیر. آیا همه موجودات زنده آگاه هستند؟ باز هم خیر.
Kleiner در اینباره میگوید:
این تئوری شامل یک الگوریتم بسیار پیچیده است که وقتی برای توصیف دقیق ریاضی یک سیستم فیزیکی اعمال میشود، اطلاعاتی در مورد اینکه آیا سیستم آگاه است یا نه ارائه میکند.
او در ادامه توضیح میدهد:
ریاضیات بهگونهای است که اگر چیزی بر اساس تئوری آگاهانه باشد، آنگاه اجزایی که آن سیستم را تشکیل میدهند نمی توانند به تنهایی تجربیات آگاهانه داشته باشند. در واقع فقط کل سیستم تجربه آگاهانه دارد، نه اجزا. این موضوع در مغز شما نیز وجود دارد؛ یعنی ممکن است برخی از قشر شما هوشیار باشد، اما ذرات تشکیلدهنده قشر مغز به خودیخود آگاه نیستند.
طبق گفتهی Kleiner، اگر دو ذره خدا در مکانی از فضا شناور باشند و به یک شیوهی خاص با یکدیگر برخورد کنند و واکنش نشان دهند، میتوانند یک نوع از هوشیاری ابتدایی را بهوجود بیاورند.
بیشتر بخوانید: ذره خدا، حیاتیترین کشف بشر چیست؟
بنابراین، جهان واقعاً پر از آگاهی است. اما آیا این موضوع پیامدهایی برای بخش فیزیکی جهان داشته باشد؟ ریاضی تئوری میگوید که اینطور نیست. در واقع سیستم فیزیکی جهان، چه در سیستمهای دیگر آگاهی وجود داشته باشد و چه نداشته باشد، مستقل عمل خواهد کرد.
Kleiner یک کامپیوتر را بهعنوان مثال مطرح میکند و میگوید که ریاضیات نشان میدهند که کامپیوتر هوشیاری دارد، اما در عمل چنین نیست. او ادعا میکند که این موضوع با پشتوانه متافیزیکی در تضاد است. اما او بیان بر این باور است که در آینده ممکن است تغییراتی در ریاضیات صورت بگیرد که بتواند آگاهی را سطح جهان و سیستم فیزیکی توجیه کند. در واقع، این موضوع همان چیزی است که مطالعات او و Sean Tull بهدنبال رسیدن به آن هستند.
در این بین دو جناح مختلف شکل میگیرد: موافقان و حامیان Kleiner و مخالفان او. مخالفان بر این باورند که فیزیک تمام چیزی است که وجود دارد و آگاهی سیستمی جداگانه نیست. آنها معتقد هستند که آگاهی چیزی نیست جز یک پدیده فیزیکی خاص که از برهمکنش کمیتهای فیزیکی اساسی در شرایط خاص پدید میآید.
اما از سوی دیگر، کسانی هستند که موافق و همعقیده با تئوری ریاضی Kleiner و Sean Tull هستند. این تئوری چیزی است که میتوان آن را نظریه بنیادی آگاهی نامید؛ بهعبارتی دیگر، این تئوری تلاش میکند تا آگاهی را در تار و پود بنیادی واقعیت، به شیوهای بسیار خاص ببافد. اما یک سوال مهم در این بین وجود دارد: اگر انسانها متوجه شوند که جهان آگاه است و هوشیاری دارد، عواقب آن چه خواهد بود؟
Kleiner در جواب این سوال میگوید:
آگاه بودن جهان میتواند پیامدهایی اخلاقی داشته باشد. ما تمایل داریم با سیستمهایی که تجربیات آگاهانه دارند متفاوت از سیستم هایی که تجربه ندارند رفتار کنیم.
با این حال، اگر ثابت شود که آگاهی نقش علّی در جهان دارد، پیامدهای بزرگی برای دیدگاه علمی جهان خواهد داشت. در واقع، این موضوع میتواند منجر به یک انقلاب علمی همتراز با انقلابی شود که توسط گالیله به ثمر رسیده است.
کوانتوم: فیزیک کوانتوم بهمعنای مطالعه ماده و انرژی در اساسیترین و کوچکترین سطح ممکن است. هدف این علم کشف خواص و رفتارهای اجزای سازنده طبیعت است.
کاهش هدف هماهنگ: Orch OR نظریهای است که فرض میکند آگاهی در سطح کوانتومی و از درون نورونها سرچشمه میگیرد. این مکانیسم یک فرآیند کوانتومی است که توسط ساختارهای سلولی بهنام میکروتوبولها انجام میشود.
خوب چیزی که همه منطق دان ها قبولش دارن و طبق قوانین متافیزیک اینکه موجودات بی جان فاقد هرگونه شعور و آگاهی هستن… اون ها فقط بر اساس برنامه ای که براشون صرفا ساخته شدن دارن عمل میکنن برای مثال باکتری آرشیای کولای در محیط ها ی با مواد غذایی مختلف عملکرد های مختلفی رو نشون میده و این عملکرد حاصل وجود ژن های خاصی که برای استفاده از غذا وجود داره… اگر حالا دامنه دیدمون رو به اتم ها و مولکول ها سوق بدیم متوجه میشیم علت و رفتار خاص اون ها وابسته به الکترون های ظرفیتی و طرز قرارگیری اون ها در مدار هسته اتم هستش اون ها رفتاری فراتر از این نشون نمیدن علاوه بر این نمیتونیم بگیم اتم دارای شعور هستش در نتیجه خود آگاهی وجود نداره صرفا این خواص مختلف مواد هستن که شکل و شمایل دنیا مارو میسازن …
در باره میکروتوبول ها اینکه میکروتوبول ها ریز لوله های هستن که فقط وظیفه شون حفظ شکل سلول حرکت سلولی و… هستش که اون ها این وظایف رو براساس ژن انجام میدن نه بیشتر
درسته که قوانین متافیزیک در حال حاضر میگه مواد بیجان آگاهی ندارن، اما این دقیقا همون چیزی هست که یوهانس کلاینر سعی میکنه با ارائه یه تئوری ریاضی خاص ثابت کنه اشتباه است. یعنی اون میخواد یه نظریه ارائه بده که بتونه ثابت کنه مواد بیجان هم میتونن آگاهی و هوشیاری داشته باشن. جدا از اون، شما دارید الان اتم رو از نظر شیمی بررسی میکنین، در صورتی که آگاهی و هوشیاری موضوعی هست که وارد ریاضیات میشه. در نتیجه نمیشه با فقط با معلومات شیمی این قضیه رو ثابت کرد. در کل هنوز کلاینر نتونسته یه تئوری درست و دقیق برای آگاه بودن بیجانها ارائه بده. اما خب خیلیها هستن که با اون همعقیده هستن و فکر میکنن که بیجانها هم آگاهی دارن.
متوجه ام ولی ما داریم در مورد ذرات صحبت میکنیم ذراتی که متشکل از میلیون ها اتم و مولکول هستش… که خوب به شخص مخالف نظریه کلاینر هستم بر حال این موضوع در حد یه نظریه باقی مونده و راه زیادی در پیش داره تا اثبات یا رد بشه