دانلود اپلیکیشن اندروید

نقد و بررسی بازی Call of Chtulu

نقد و بررسی بازی Call of Chtulu

«برای همه ما انسان‌ها سطحی از درک و شعور تعریف‌شده است که شاید برای هر نفر متفاوت باشد اما ظرفیت اجتماعی ما انسان‌ها تقریباً برابر است». این جمله که خودش به‌سختی آثار «هاوارد فیلیپس لاوکرفت» است، به‌طور خلاصه به عدم آگاهی ما انسان‌ها از دنیای اطرافمان اشاره می‌کند. اگر تفکرات لاوکرفت درست باشد، چیزی جز تکه‌هایی از گوشت و خون نیستیم و ارزش چندانی برای دنیا نداریم. درک دنیا مادی و ماورای طبیعه لاوکرفت به ما گوش‌زد می‌کند که موجودات باستانی و کیهانی عظیمی از میلیاردها سال پیش وجود داشته‌اند و اگر اراده کنند ما را از هستی ساقط خواهند کرد. تازه اگر مفهومی به نام زمان برای این موجودات تعریف‌شده باشد. حال باوجود تمامی این داستان‌های ترسناک که لرزه به تن هرکسی می‌اندازند خیل عظیمی از بازی‌ها نقش‌آفرینی کاغذی روانه بازار شد که اکثراً بد نبودند اما یکی از آن‌ها سردمدار تمام بازی‌های کاغذی دسته خود بود.

«ندای کثولو» دقیقاً با این نام (نه کمتر و نه بیشتر)؛ داستان شخصیت‌هایی را روایت می‌کرد که به‌زودی به ورطه نابودی و زوال فکری کشیده خواهند شد و همین موضوع نکته منحصربه‌فرد این زیر ژانر از ترس و وحشت است. بازیکنان قبل از ورود به بازی می‌دانند که دست بازنده هستند و قرار نیست بر موجودات فرا کیهانی بازی پیروز شوند. با این ذهنیت ساخت یک بازی کامپیوتری که معمولاً همه دلشان می‌خواهد آدم بدهای داستان را بکشند کمی سخت می‌شود؛ چون مسئله این است: «چیزی مانند کثولیا ازتاث کشتنی نیست»! حتی نمی‌شود با چهره غیر جدی به آن‌ها نگاه کرد.

استودیو تقریباً خوش‌نام «سیانید» کاملا بر این موضوع اشراف داشته و از ابتدا هم قول تجربه‌ای کاملاً لاوکرفتی را به مخاطبان خود دادند اما متأسفانه بلندپروازی‌های بی‌حدومرز کار دستشان داد و باعث شد تا ندای کثولو به‌مانند اجدادش در صنعت بازی‌های رایانه‌ای، چیزی جز یک شوخی نباشد.

نسازید آقا؛ نسازید!

داستان بازی با ادوارد پیرس آغاز می‌شود و در کمال تعجب از همان ابتدا می‌توان دیوانگی انتهای بازی را در چشم‌های او دید. همین موضوع باعث می‌شود تاکمی به بازی امید داشته باشیم و سعی کنیم مشکلات عدید همان چند دقیقه ابتدای بازی را پشت سر بگذاریم. از گرافیک زشت و طراحی چهره‌های احمقانه بازی گرفته تا نحوه‌ای که همه شخصیت‌ها در بازی صحبت می‌کنند؛ همه و همه تقریباً مربوط به 5 سال قبل هستند. البته از حق نگذریم چون خود شخص پیرس معمولاً بازی مناسبی را از خود ارائه می‌کند اما این بازی قابل‌قبول هم با سکانس‌های سینمایی بی‌کیفیت پوشیده می‌شوند.

در میان همین شلوغی، هسته اصلی بازی قرارگرفته و شما را شیفته خود می‌کند. بازی به سبک نسخه‌های کاغذی‌اش نقش دیالوگ و کارگاه بازی را به بهترین شکل ممکن در خود جای می‌دهد و خیلی وقت‌ها به خودتان آمده و متوجه می‌شوید که 15 دقیقه گذشته را پای حرف‌های یک احمق ماهی‌فروش گذرانده‌اید. این موضوع انقدری در بازی جاافتاده است که حتی اگر با یکی از شخصیت‌های بازی صحبت نکنید بخش‌ بزرگی از داستان را از دست می‌دهید. این تمام چیزی بود که ما از سیانید می‌خواستیم و شاید باورتان نشود اما تا انتها بازی هم می‌توانستیم با همین دیالوگ‌‌ها پیش برویم؛ اما سیانید باید المان‌های مسخره هر سبکی که به ذهنشان می‌رسید را در بازی قاطی می‌کرد. این مکانیک‌ها و المان‌ها که اکثراً خام تشریف دارند بدون هیچ نظمی در بازی جا خوش کرده‌اند و پس از بیست درصد ابتدای بازی خودتان را در تیمارستانی می‌یابید که خیلی (تکرار می‌کنم خیلی) شبیه به بازی Outlast است. حال با این تفاوت که «اوت لست» اول بازی خیلی خیلی بهتری بود.

تیمارستان با تمامی شخصیت‌های مریضش به‌اندازه کافی کشش داستان‌گویی دارد. اصلاً همه این‌ها به کنار، هر داستان لاوکرفتی ای یک تیمارستان می‌خواهد اما مگر مجبورید هوش مصنوعی ناقصتان را در آنجای دهید؟ نگهبان‌های بازی در یک‌لحظه شما را می‌بینند و سه ثانیه بعد اصلاً یادشان می‌رود که نگهبان‌اند! برای پیش روی در تیمارستان 3 راه دلخواه در نظر گرفته‌شده است اما درنهایت فقط یکی از آن‌ها کار می‌کند و درست در همین‌جاست که حماقت سازندگان در ساخت یک Dishonored را درک می‌کنید. همین مکانیک‌های بی کششی که در همین بند گفتیم تقریباً 2 ساعت بعد تبدیل می‌شوند به یک باس فایت و شاید باورتان نشود اما مکانیک مبارزه‌ای برای این باس فایت تعریف‌نشده است که بخواهید با آن بجنگید. اوج کاری که می‌کنید آزمون‌وخطا در یک موزه پر از چاقو است که یکی از آن‌ها باید یک نقاشی را پاره کنند. این بخش از بازی تقریباً 1 ساعت از وقت من را گرفت و هر بار که وارد بازی می‌شدم با فحش قفسه‌ای دگر را می‌شکستم و شانسی به سراغ نقاشی می‌رفتم. حالا به همه این‌ها اضافه کنید: «موجودی که فرا کیهانی است و شما را در این مرحله تعقیب می‌کند نمی‌تواند شما را از میان کمدهای بازی تشخیص دهد. اگر در یک کمد مخفی شوید دیگر دستش به شما نمی‌رسد»!

فستیوالی از حماقت‌ها

بعد از اینکه همین مزخرفات را چند بار دیگر تکرار کردید مکانیک تیراندازی و مبارزه در دسترستان قرار می‌گیرد و تازه به اوج حماقت سازندگان پی می‌برید. در این نقطه تازه می‌فهمید تمام وعده‌های آن‌ها دروغی بیش نبوده و 60 دلارتان را دور ریخته‌اید. قرار بود پس از مشاهده یک سری اتفاقات ادوارد پیرس با فوبیا دست‌وپنجه نرم کند و در برای مثال کلستروفوبیا بگیرد ( ترس از ماندن در فضای بسته). اگر من طراح بازی بودم کاری می‌کردم که ماندن در کمد محدودیت زمانی داشته باشد اما پیرس فقط چمانش را کج‌وکوله می‌کنند و ضربان قلبش را بالا می‌برد. بله این ویژگی‌ها مختص یک انسان کلستروفوبیک است اما من به‌عنوان کسی که این فوبیا را دارم در یک کمد جا خوش کرده و هرگز از آن بیرون نمی‌آمدم. همین موضوع دقیقاً نشان می‌دهد که سیانید تا چه اندازه به اثر خود اشراف داشته و تا چه اندازه هول هولکی کارکرده است.  ندای کثولو دقیقاً نشان‌دهنده این است که ساخت یک بازی لاوکرفتی اول‌شخص کار هرکسی نیست و متأسفانه هیچ‌کس نمی‌خواهد از این موضوع درس بگیرد.

«ندای کثوئلو: گوشه‌های تاریک دنیا» بسیار قدرتمند آغاز می‌شود اما پس از مدتی تبدیل به یک شوتر بی‌مغز شده و انسان‌های ماهی‌نمای بازی را سلاخی می‌کند. در اواسط بازی حتی بخشی  وجود دارد که در آن باید دگران را بکشید و این دقیقاً نقطه ایست که معمولاً همه اشتباه می‌کنند. درخت مهارت بازی یکی از هوشمندانه‌ترین بخش‌های آن است اما از بالانس عددی رنج می‌برد! اینکه شما با ارتقای «زور» بتوانید معماهای بازی را بشکنید، اسمش درخت مهارت نیست اسمش درخت تقلب است. اینکه شما بدون مهارت چیزی که در بازی جلو چشمتان است را نبینید پیش‌روی نیست حماقت است. حال بیا و به استودیوها یادآوری کنید که یک طراح بازی باید ریاضی‌اش خوب باشد. چنین اشتباهات احمقانه ایست که بازی‌های این سری را از آثاری فوق‌العاده به عناوینی دم دست و مزخرف تبدیل می‌کنند و داغ روی دل طرفداران می‌گذارند.

 من به‌شخصه یک سال منتظر این بازی بودم و به‌زور نوشتن یک نقد آن را تمام کردم. حال تصور کنید کسی را که آن را پیش‌خرید کرده بود. آیا ندای کثولو بازی بدی است؟ بله. آیا ارزش بازی کردن دارد؟ خیر. پس لطفاً وقتتان را صرف یک پروتوتایپ نکنید. اگر یک PS4 دارید همین‌الان «بلادبورن» خریده و از دنیای لاوکرفتی آن لذت ببرید. متأسفانه خوش‌ساخت‌ترین بازی لاوکرفتی دنیا یک هک اند اسلش است!

سخن آخر

سیانید برخلاف وعده‌هایی که داده بود، به هیچ‌وجه نتوانست یک بازی لاوکرفتی بسازد و هر چیز خوبی که راجع به این بازی در ساعات اولیه وجود دارد، با گذر زمان جذابیت خود را از دست می‌‌دهند و پلاسیده می‌شوند. Call of Cthulhu: The Official Video Game را بازی نکنید!

 

4 از ۱۰
امتیاز کارو تک
برچسب‌ها
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو