ستاره فیلم ددپول تنها دلیلی است که رغبت تماشای این فیلم را در شما ایجاد میکند؛ دنیایی شلوغ، مملو از اقتباسهای مختلف که در نهایت سعی دارد مفاهیم سادهای همچون عشق و زندگی را برای مخاطبان بهتصویر بکشد.
به آنها Non-player characters یا NPC میگویند. اگر با بازیهای رولپلی (Role Play) آشناییت داشته باشید، حتماً میدانید که انپیسی به چه شخصیتهایی گفته میشوند؛ کارکترهایی در بازی که در خیابان راه میروند و هنگامی که شما پشت سیستم یا کنسول بازیتان نشستهاید، آنها را در گیمپلی میبینید، کارکترهایی که موقع فرار از پلیسهای بازی آنها را لتوپار میکنید یا برای این که حوصلهتان سر نرود، آنها را میزنید. آنها تنها در پسزمینه بازی هستند و جملات و چرخههای رفتاریای را تکرار میکنند. اما اگر انپیسیها امید، ترس یا آرزوهایی داشتند چطور؟ اگر روح داشته باشند چی؟
قهرمان Non-Player فیلم Free Guy، گای نام دارد؛ شخصیتی که در ابتدا گای بود اما در ادامه به یک کارکتر مشهور و بینالمللی در درون بازی تبدیل شد که همه آن را با عنوان گایِ پیرهنآبی میشناختند. این مرد خوشبین که زندگی را زیبایی مطلق میداند، هر روز صبح بلند میشود، تیشرت آبیاش را میپوشد و به محل کارش در بازی آنلاین Free City که یک بانک است، میرود و جمله «روز خوبی نداشته باشید، روز عالیای داشته باشید!» را مکرر برای مراجعان استفاده میکند.
وی در کنار دوستاش که یک نگهبان امنیتی به نام بادی است (با نقشآفرینی لیل ری هاوری)، در بین مأموریتهای دزدیای که هر نیم ساعت در بانک اتفاق میافتد، شوخی و صحبتهای خود را آغاز میکنند.
گای در شرف ملاقات زن رویاهایش است که میتوانیم آن را لارا کرافت شهر بنامیم، با این تفاوت که آن را با نام مستعار Molotov (با بازی جودی کامر) میشناسند. گای با قرض گرفتن عینک آفتابی یکی از بازیکنان، منظرهای جهنمی و خشونتآمیز را میبیند که در آن مردم برای امتیاز آدم میکشند، میمیرند و این روند را ادامه میدهند. گای به خودآگاهی میرسد و تلاش میکند تا این دنیای خیالی را با رسیدن به دختر رویاهایش به مکانی بهتر تبدیل کند.
در این مرحله، یک تماشاگر ممکن است عینک را از مدیر استودیوی فیلمسازی بگیرد و انبوهی از دلارهای شناور را ببیند که حول چهرهای زیبا و خندان میچرخد که از داراییهای مختلف همچون چهره استریمرهای امروزی تا منابع الهامگرفته شده مانند بازی GTA استفاده کرده تا بتواند فروش خوبی در گیشه داشته باشد. از شروع، شما میدانید که این فیلم در جهت ستایش بازیهای امروزی ساخته شده و به فرهنگ بازیهای ویدیویی اشاره دارد که ممکن است از بسیاری فیلمهای این سبکی بهتر باشد، اما همچنان چیزی برای گفتن ندارد. مقاله بررسی “ بررسی گلکسی note 20” را بخوانید.
یک داستان فرعی نیز درباره هویت واقعی Molotov وجود دارد؛ برنامهنویسی به نام میلی که به همراه شریک خود کیز (با نقشآفرینی جو کِری)، یک بازی مستقل به سبک سیمز را توسعه دادهاند و در نهایت آن را به یک شرکت بازیسازی با عنوان Soonami فروختهاند تا عرضه این بازی به شکلی جهانیتر اجرا شود اما در نهایت، مدیرعامل این شرکت (با نقشآفرینی تایکا وایتیتی)، موتور هوش مصنوعی این بازی را میدزدد و از آن در بازی خود، Free City استفاده میکند.
میلی در تلاش است تا از این شرکت شکایت کند. وی بر این باور است که یک کلیپ ویدیویی در داخل این بازی تعبیه شده که ادعای او را ثابت میکند و به همین منظور، سعی میکند تا به قلعهای محافظتشده، نفوذ کند. کیز نیز در شرکت Soonami فعالیت کاری خود را آغاز کرده و در عین حال که از نابودی پروژه دوستداشتنیشان ناراحت است، با آن دستوپنجه نرم میکند تا بتواند چک حقوقی ماهانهاش را دریافت کند. کارگردان این اثر، شان لیوای بهخاطر فیلمهای مخاطبمحور و خانوادگیاش به محبوبیت بسیاری دست یافته است.
در اکثر فیلمهای لیوای، پروتاگونیست داستان در موقعیتی سورئال قرار میگیرد، چیزی که لیوای در فیلم «The Night At The Museum» به خوبی آن را بهتصویر کشید اما Free Guy در نهایت با یک اصطلاح قابل توصیف است: قدرت ستارهها. ما امروزه در یک دنیای تبلیغاتی زندگی میکنیم و این اثر را میتوان اقتباسی از فیلم «Ready Player One» استیون اسپلیبرگ دانست با این تفاوت که هماکنون به «رینولدز، بازیکن شماره یک» تبدیل شده است.
در این که Free Guy یک اثر سرگرمکننده است، شکی نیست؛ سکانسهای این فیلم در 45 دقیقه اول بسیار لذتبخش است و تماشای رینولدز در نقش قهرمانی دوستداشتنی، خوشحالکننده است. فضای سرگرمی امروزی پر شده از اسپینآفها، فیلمهای جانبی و چند وجهی، کراساورها و پیشدرآمدهای داستانی اصلی و رویدادهای مختلف . رایان رینولدز این را میداند اما تعداد کمی از ستارههای سینما در این فضا باقی ماندهاند و رینولدز یکی از آنها است.
به جرئت میتوانم بگویم که این بازیگر 45 ساله تنها چهرهای است که میتواند یک شخصیت ذاتاً احمق را با تلفیقی از جذابیت، شوخطبعی و کاریزمای نمایشی همراه کند و از آن، چیزی جدید بسازد. در آن طرف ماجرا، جودی کامر نیز نقش مهمی در جلوه فیلم ایفا کرده و توانسته به خوبی، دو وجه Molotov و میلی را در داستان هدایت و مدیریت کند. یکی از دلایلی که 45 دقیقه ابتدایی فیلم نیز مورد توجه قرار میگیرد، وجود این دو بازیگر است اما رفته رفته و با ظهور وایتیتی در نیمه دوم، هرآنچه فیلم در تلاش بوده تا بسازد، ناگهان فرو میریزد. وایتیتی به خاطر ساخت فیلمهای سرگرمکننده و کمدیای شناخته میشود که Jojo Rabbit یکی از آنها است. مقاله ” معرفی افتر افکت” را بخوانید.
اما بیایید روراست باشیم؛ وایتیتی هیچ بویی از کمدی و حس شوخطبعی نبرده و لهجه نه چندان خوشایند و ژست و رفتارهای بهظاهر جالباش، حوصله مخاطب را نهتنها به سر میبرد، بلکه نابود میکند؛ به حدی که میتوانم بگویم که بازی وایتیتی حتی از انپیسیهای درون بازی نیز کارتونیتر است.
به عبارتی، Free Guy تنها با حضور رینولدز و جودی کامر قابل تحمل است، همانطور که ممکن است به این نتیجه رسیده باشید. شاید هم احتمال دیگری وجود داشته باشد و شما از آن دست گیمرهایی باشید که هیچ توجهی به فیلم و سینما ندرارند و صرفاً برای سرگرمشدن، فیلمی را دانلود میکنید که در آن صورت، این فیلم برای شما نیز لذتبخش خواهد بود. اما اگر به امید دیگری، زحمت دانلود Free Guy را کشیدهاید، باید بگویم که مسیری طولانی اما بینتیجه را طی کردهاید. این، اثری است که موعظه آزادی و فعال بودن در مسیر را برای شما بههمراه دارد اما از سوی استودیویی که بخشی از انحصاریترین خریدهای نمایشی را دراختیار دارد، ساخته شده است.
علاوه بر این که رینولدز با نقشآفرینی خود، جایگاهی مهم در فیلم بهخود اختصاص داد، در بخش وسیعی از مراحل ساخت و تولید آن نیز مشارکت داشت؛ انتخاب بسیاری از موسیقیهای متن فیلم از سوی رینولدز انجام شد، شخصیت Dude که اولین بار در فیلم کلاسیک کالت The Big Lebowski حضور داشت نیز به انتخاب رینولدز به داستان افزوده شد و حتی رینولدز، کریس ایوانز را مجاب کرد تا در یک سکانس این فیلم حاضر شود. طبق گفتهها، مکان فیلمبرداری پروژه جدید ایوانز در نزدیکی محل فیلمبرداری فیلم Free Guy بود و رینولدز از این فرصت استفاده کرد و با ارسال پیامی از ایوانز درخواست کرد تا در یک سکانس این فیلم حضور داشته باشد.
در میان تمامی این شلوغیها و داستانی که از لحاظ المانهای اقتباسی غنی است، کارگردانی و فیلمنامهنویسیای ضعیف دامی است که ممکن است یک پروژه را اسیر خود کند و Free Guy نیز مثال خوبی است. عدد روی فیلمای که Molotov سعی در دزدیدناش داشت در سکانسهای فیلم تغییر میکند، در یک سکانس بستنی گای در حال آب شدن است اما بلافاصله در سکانس بعدی لکههای بستنی پاک میشود، در یکی از صحنههای فیلم، کیز عنوان کرده که دکمه و گزینهای برای بوسیدن در بازی وجود ندارد اما در پایان فیلم، میلی است که گای را میبوسد. مواردی از این دست در فیلم کم نیستند و من را به عنوان یک تماشاچی اندکی دلسرد میکنند.
دیزنی عنوان کرده که قصد دارد دنبالهای از این فیلم بسازد و بهروی پردههای سینما ببرد و با در نظر گرفتن فروش 300 میلیون دلاری این فیلم در باکسآفیس جهانی، جای تعجب نیست چراکه این رقم با توجه به شرایط و پاندمی کرونا برای یک IP بسیار عالی است اما نمیدانم که آیا ساختن دنبالهای برای چنین فیلمی که قسمت اول آن، چیز جدیدی برای عرضه نداشته، تصمیم درستی است یا نه. دلم نمیخواهد از آن نظردهندگانی باشم که تنها به بیان نظرات منفی درباره فیلمهای مختلف میپردازند؛ Free Guy اثری سرگرمکننده است. مقاله ” بررسی گلکسی note 10 plus را بخوانید.
یک پکیج خانوادگی که میتواند مخاطبان عامهپسند و حتی گیمر خود را تا حدودی سرگرم کند اما راهی را پیش گرفته که پیش از این اسپیلبرگ به بهترین نحو در Ready Player One آن را اجرایی کرده بود و صرفاً با داشتن تیم بازیگری خوب و استریمرهای محبوبی مثل نینجا، توانسته یک وجه تمایزی را بهوجود آورد؛ وجه تمایزی که شاید برای یک ساعت جذاب باشد، اما بعد از آن اندکی کسلکننده خواهد شد. در عین حال، گیمرها همواره در تلاشاند تا با بازیهای مختلف از دنیای واقعی دوری کنند و این که این مسیر در جهت عکس اتفاق بیافتد و یک انپیسی بخواهد دنیایی واقعی داشته باشد، زیبا است و تا اندازها سرگرمکننده است که دو ساعت از وقتتان را به پاپکورن خوردن و دیدناش اختصاص دهید.
در این مطلب کارو تک به نقد فیلم Free Guy پرداختم. امیدوارم از خواندن آن لذت برده باشید. نظرات و پیشنهادها خود را درباره این فیلم در بخش کامنت با ما بهاشتراک بگذارید.