دانلود اپلیکیشن اندروید

بیوگرافی لارس مگنوس اریکسون: موسس شرکت اریکسون

بیوگرافی لارس مگنوس اریکسون: موسس شرکت اریکسون

لارس مگنوس اریکسون (Lars Magnus Ericsson) در سال 1846 متولد شد.

لارس مگنوس وقتی که 12 ساله بود، پدرش را از دست داد. او به همراه مادرش و دو خواهر کوچکترش در مزرعه‌ای به نام نوردتومتا (Nordtomta) زندگی می‌کرد. زندگی در این مزرعۀ کوچک با فشار کارهای فشرده و درآمدهای ناچیز، خیلی برای لارس مگنوس و مادر و دو خواهر کوچکترش سخت بود. حتی وقتی که پدر لارس مگنوس زنده بود هم شرایط زندگی در این مزرعه بسیار سخت بود و مرگ پدر لارس مگنوس این شرایط را چندین برابر سخت‌تر و چالش‌برانگیزتر کرد.

دوران سخت کودکی و کارهای دشوار نوجوانی

لارس مگنوس وقتی که مدرسۀ ابتدایی‌اش را به پایان رساند و تحصیلات ابتدایی خود را پشت سر گذاشت، مدت زیادی از مرگ پدرش نگذشته بود و او ناگزیر در مزرعه‌شان شروع به کمک کردن به مادرش در انجام کارهای خانه کرد. وقتی که لارس مگنوس 14 ساله بود، در طول تابستان در مزرعه‌ای به نام بورگویک به عنوان یک کار تابستانی موقت شروع به کار کرد. مزرعۀ بورگویک خیلی از مزرعۀ خانوادگی لارس مگنوس دور نبود و او در طول این کار تابستانی روزانه فقط 0.5 کرون سوئدی دریافت می‌کرد. لارس مگنوس در طول این کار تابستانی، درآمد خیلی کمی داشت اما همچنان برای کسی که هیچ درآمدی ندارد، کافی به نظر می‌رسد. نکتۀ جالب در رابطه با درآمد لارس مگنوس در این کار تابستانی این است که او این درآمد را برای خودش نمی‌خواست. بلکه تمامی کرون‌های به دست آمده را به مادرش می‌داد تا در سرپرستی دو خواهر کوچکترش و همچنین گرداندن مزرعه استفاده کند.

پس از گذشت یک سال در سال 1861، لارسون، یکی دوستان صمیمی پدر لارس مگنوس که در کار معدن بود با مزرعۀ نوردتومتا تماس گرفت و در طول صحبت‌های خود به سفر کاری جدیدش اشاره کرد. لارسون در این مکالمه اذعان داشت که به زودی قرار است به اگرسوند در نروژ برود و ذخایر سنگ آهن در نروژ را بررسی کند. لارس مگنوس که فکر می‌کرد این سفر بسیار هیجان‌انگیز است، از لارسون که دوست پدرش بود درخواست کرد که به گروه 20 نفری آن‌ها ملحق شود و برای بررسی معادن آهن نروژ، با تیم لارسون به اگرسوند سفر کند. پس از یک مذاکرۀ کوتاه، لارسون و مادر لارس مگنوس بالاخره با رفتن او موافقت کردند و لارس همراه با تیم لارسون راهی نروژ شد.

وظیفۀ لارس مگنوس در این سفر پژوهشی که در واقع اولین شغل او خارج از مزرعه به حساب می‌آمد، این بود که مته‌های دریل را بین دستگاه آهنسازی و سایت‌های اکتشافی سنگ آهن جابجا کند تا از این طریق به معدنچیان گروه لارسون کمک کرده باشد. پایین رفتن از گودال‌های تاریک و جمع‌آوری مته‌های بزرگ، واقعا کار بسیار سخت و دشواری برای یک پسربچه 15 ساله بود. اما دستمزدی که برای انجام این کار دریافت می‌کرد، خیلی خوب بود و لارس مگنوس هم می‌توانست با انجام این کار مقدار پول خوبی را به مادرش که در خانه به پول احتیاج دارد، ارسال کند.

یک روز وقتی که لارس مگنوس در نزدیکی معدن مشغول به کار بود، خبر رسید که دستگاه آهن‌سازی گم شده و قرار بر این بود که تغییرات جدیدی در نحوۀ کاری معدنچیان ایجاد شود. از همین رو لارس مگنوس به شهر فرستاده شد تا در آنجا به کار خود ادامه دهد. لارس مگنوس که تمام سال‌های زندگی خود را تا 15 سالگی در مزرعه و خارج از شهر گذرانده بود، آرزوی آن را داشت که بالاخره به شهر برود و در آنجا کار کند. از همین رو با اینکه کار در شهر برای لارس مگنوس برای مدت بسیار زیادی طول کشید، او دستمزد بسیار خوبی دریافت می‌کرد و می‌توانست حتی بیشتر از قبل برای مادرش پول بفرستد. لارس مگنوس یک سال دیگر هم در نروژ در حوزۀ معدن کار کرد تا اینکه بالاخره کارفرمای معدنچیان سوئدی در نروژ به تیم خود اعلام کرد که درآمدشان کاهش چشمگیری داشته و دیگر مقرون به صرفه نیست که در نروژ کار کنند. از همین رو وقتش رسیده بود که مجددا لارس مگنوس به خانه برگردد.

پس از گذشت چند ماهی که لارس مگنوس در مزرعۀ نوردتومتا سپری کرد، از سوی یک گروه معدنچیان یک پیشنهاد کار جدید دریافت کرد و از او خواسته بودند که در جریان پیدا کردن یک سایت سنگ آهن در منطقۀ خوزه هاراد در شمال آرویکا، با آن‌ها همکاری کند. پروسۀ یافتن این معدن در منطقۀ خوزه هاراد نهایتا بدون سوددهی ماند و لارس مگنوس هم تصمیم گرفت در یک مسیر ریلی در نزدیکی مرز نروژ مشغول به کار شد. در همین زمان، لارس مگنوس شدیدا به یاد گرفتن یک تجارت جدید علاقمند شده بود و بیشتر از هرچیزی می‌خواست در زمینۀ صنعت مکانیک مشغول به کار شود. بنابراین تصمیم گرفت برای کارآموزی نزد آهن‌فروش کاربلدی به نام یوهانس هیلت درخواست دهد و خوشبختانه درخواست کارآموزی‌اش نیز پذیرفته شد. مدت زیادی از شروع کارآموزی لارس مگنوس نزد یوهانس هیلت نگذشته بود که هیلت مریض شد و از لارس مگنوس خواست که پیش یک آهن‌فروش دیگر به نام نیلز آندرسون برود. لارس مگنوس نیز قبول کرد و در آهن‌فروشی نیلز آندرسون مشغول به کار شد. نیلز آندرسون معمولا برای تجارت به سفرهای طولانی می‌رفت و وقتی که در سفر بود نیز تجارت خود را به پسرش و البته همکار پسرش، لارس مگنوس می‌سپرد تا در غیاب او، تجارت آهن‌فروشی آندرسون را مدیریت کنند. لارس مگنوس در این مدت کار با یک ماشین تراش را یاد گرفت و حسابی در کار خود مهارت کسب کرد.

سرانجام، کسب و کار نیلز آندرسون هم با مشکلات اقتصادی زیادی مواجه شد و آندرسون تصمیم گرفت کسب و کار خود را به یک کارخانۀ آهن در شارلوترنبرگ انتقال دهد. نیلز آندرسون در قرارداد جدید خود مسئول یک تولیدی میخ شده بود و طبق قراردادش می‌توانست لارس مگنوس را نیز با خودش در این کار جدید مشغول به کار کند. در این کارخانۀ جدید، لارس مگنوس با یک دستگاه میخ‌سازی کار می‌کرد اما همزمان روش کار کردن با دستگاه‌های دیگر را نیز یاد گرفت. لارس مگنوس همچنین به یادگیری کار با دستگاه‌های کارخانه کفایت نکرد و شروع به افزایش اطلاعات آکادمیک خود کرد و برای انجام این کار نیز غروب‌ها که کارش تمام می‌شد، شروع به مطالعۀ کتاب‌ها و مجله‌های مربوط به مکانیک و فیزیک می‌کرد.

در سال 1864 وقتی که لارس مگنوس 18 ساله بود، یک بار دیگر کوله‌بارش را جمع کرد و راهی سفر شد. لارس مگنوس اینبار به جنوب سفر کرد و به منطقۀ محل تولد خودش در شهر آرویکا رسید. جایی که لارس مگنوس در آنجا شروع به همکاری با یک آهن‌فروش دیگر به نام اسمدمن (Smedman) کرد. لارس مگنوس در آرویکا درآمد کمی نسبت به گذشته داشت و از همین رو تصمیم گرفت مهره‌های کوچک برنجی را حکاکی کند و آن‌ها را در بازار بفروشد. از طرفی هم مزرعۀ نوردتومتا هم خیلی از آرویکا دور نبود و لارس مگنوس می‌توانست هر چند وقت یکبار به مادرش و دو خواهر کوچکترش سر بزند. پس از مدتی، لارس مگنوس یک شغل جدید در کارخانۀ آهن‌سازی کنوت برگمن در شهر کارلستاد پیدا کرد. در این کارگاه، لارس مگنوس کارهای متعددی را در زمینۀ آهن انجام می‌داد و همچنین با یک شاگرد کارآموز جدید به نام کارل یوهان ونبرگ آشنا شد و دوستی صمیمی‌ای را با او تشکیل داد. این دو نفر اغلب در طول ساعات بی‌کاریشان باهم بودند اما لارس مگنوس همچنان به فروختن مهره‌های برنجی حکاکی‌شده در غروب‌ها ادامه می‌داد. درآمد حاصل شده از حکاکی مهره‌های برنجی و فروش آن‌ها در بازار، حالا به مقدار قابل توجهی رسیده بود و این فرصت را برای لارس مگنوس فراهم کرده بود تا در کنار ارسال پول برای مادرش، مقداری از درآمدش را پس‌انداز کند.

سفر به استکهلم

ماه‌ها از همکاری لارس مگنوس و دوست جدیدش کارل یوهان ونبرگ در این کارگاه آهن‌سازی گذشت تا اینکه این دو دوست شروع به صحبت دربارۀ سفر به استکهلم و شروع یک کسب و کار جدید در آنجا کردند. سرانجام، در سپتامبر سال 1867، لارس مگنوس و کارل یوهان ونبرگ سفر خود را آغاز کردند. اما وقتی که به میانه‌های مسیر رسیدند، نظر کارل عوض شد و تصمیم گرفت به آرویکا برگردد. کارل بعدها یک کارگاه مهندسی مکانیک بزرگ را در کارلستاد راه‌اندازی کرد. حتی پس از اینکه لارس مگنوس و کارل یوهان ونبرگ از هم جدا شدند، دوستی‌شان همچنان به قوت خود باقی ماند. چند روز بعد، لارس مگنوس اریکسون جوان، تنهایی به استکهلم رسید و ماجراجویی جدید خود را اینبار در شهر بزرگ استکهلم آغاز کرد. کسی فکرش را نمی‌کرد که این نوجوان 18 سالۀ فقیر و تنها که تمام کودکی و نوجوانی خود را به انجام کارهای سخت در مزرعه، معدن و کارگاه آهن‌تراشی مشغول بوده، چند سال بعد به یکی از بزرگترین تاجرین سوئد تبدیل شود و یک صنعت بزرگ جهانی را تاسیس کند که امروزه آن را با اسم اریکسون می‌شناسیم و همۀ ما زمانی از گوشی‌های همراه آن که با همکاری شرکت سونی تولید شده بودند و سونی اریکسون نام داشتند، استفاده کرده‌ایم.

پس از اینکه لارس مگنوس در سال 1867 به استکهلم رسید، به مدت 6 سال در یک کارگاه تولید آلات موسیقی به نام اُلرز و شرکا (Ollers & Co) کار کرد. کارگاه اُلرز و شرکا همان کارگاهی است که بعدها با تولید تجهیزات تلگراف، شهرت بسیار زیادی به دست آورد. لارس مگنوس در طول 6 سال فعالیت خود در این کارگاه، استعداد بسیار زیادی از خود نشان داد و از آنجایی که شهر استکهلم هم شهر بزرگی است و فرصت‌های طلایی زیادی را در اختیار افراد با استعداد قرار می‌دهد، لارس مگنوس هم موفق به دریافت دو بورسیۀ دولتی شد تا ساخت آلات موسیقی را آموزش ببیند. لارس مگنوس در طول سال‌های 1872 تا 1875 تحصیلات آکادمیک خود را به پایان رسید و مهارت‌های زیادی در زمینۀ تولید آلات موسیقی به دست آورد. لارس مگنوس پس از تحصیل در دانشگاه، فرصت‌های شغلی زیادی به دست آورد و برای مدتی هم در شرکت Siemens & Halske مشغول به کار شد.

تاسیس شرکت اریکسون

لارس مگنوس پس از مدتی با همکاری یکی از دوستان خود به نام کارل یوهان آندرسون که مدتی در کنار لارس مگنوس در شرکت Ollers & Co کار کرده بود، تصمیم به راه‌اندازی یک کارگاه کوچک مکانیکی گرفت. این کارگاه در واقع در گذشته به عنوان یک آشپزخانه مورد استفاده قرار گرفته بود و در مجموع 13 متر مربع مساحت داشت و در خیابان دروتنینگاتان 15 در مرکزی‌ترین ناحیۀ شهر استکهلم واقع شده بود. همانطور که می‌دانید، لارس مگنوس مدتی در شرکت Siemens & Halske کار کرده بود و در این مدت کاملا با نحوۀ ساخت تلفن‌های این شرکت آشنا شده بود. از همین رو تصمیم گرفت در کارگاه کوچک خود اقدام به تاسیس یک شرکت تلفن‌سازی کند و برای انجام این کار نیز به طور کامل شیوه کار شرکت Bell را ارزیابی کرد و همچنین از تلفن‌های تولید شده در شرکت Siemens & Halske هم الهام گرفت تا یک مدل جدید از تلفن‌های اختصاصی خودش را به تولید برساند. کارگاه کوچک لارس مگنوس آنچنان در تولید تلفن موفق ظاهر نشد تا اینکه هنریک تور سدرگرن (Henrik Tore Cedergren) در سال 1883 به کارگاه لارس مگنوس و کارل یوهان آندرسون پیوست و به طور کلی خط تولید تلفن‌های این شرکت کوچک را متحول کرد. تا اینکه بالاخره لارس مگنوس موفق شد پایه‌های اصلی یک شرکت بزرگتر را بنیان‌گذاری کند تا شرکت اریکسون متولد شود.

شرکت اریکسون کم‌کم شروع به تولید تلفن‌های همراه بهتری کرد و رفته رفته به یکی از تولیدکننده‌های اصلی تلفن در کشور سوئد تبدیل شد و بعدها حتی بازار جهانی را نیز تصاحب کرد. کارل مگنوس اریکسون، در سال 1900 در سن 54 سالگی خود را از شرکت اریکسون بازنشسته کرد و تا چند سال سهام خود را در این شرکت نگه داشت تا اینکه در سال 1905 تمامی سهام خود را در شرکت اریکسون به فروش رساند و رسما خود را از شرکت اریکسون جدا کرد.

گفته شده است که کارل مگنوس خود را یک شخصیت مستقل می‌دانست و شدیدا مخالف تبلیغات مستقیم عمومی در مورد شخصیت خودش بود و نمی‌خواست که مردم از او یک بت بسازند و بازنشستگی و فروش تمامی سهامش در شرکت اریکسون هم تا حد زیادی به همین موضوع مربوط می‌شود. چرا که کارل مگنوس ماموریت خود را به پایان رسانده بود و یکی از بزرگترین شرکت‌های سوئد را راه انداخته بود و حالا نمی‌خواست که به موازات محبوبیت شرکت اریکسون، به شهرت او نیز افزوده شود و می‌خواست تا آخر عمر به عنوان یک فرد معمولی زندگی کند. با این وجود او از احترام بسیار عمیقی از سوی کارمندان شرکت اریکسون برخوردار بود. کار مگنوس همیشه در تجارت خود شکاک و محتاطانه عمل می‌کرد و از طرفی هم شدیدا با قانون ثبت اختراع مخالف بود و معتقد بود که وقتی یک محصول اختراع می‌شود و به بازار راه پیدا می‌کند، نباید تا همیشه در انحصار یک نفر باقی بماند و شرکت‌های دیگر باید این فرصت را داشته باشند تا مدل‌های منحصر به فرد خود را از آن محصول به تولید برسانند. قانون ثبت اختراع تا حد زیادی در طول فعالیت‌های کارل مگنوس و راه‌اندازی شرکت اریکسون گریبانگیر او نشدند. چنانچه که اگر قانون ثبت اختراع در آن سال‌ها سختگیرانه پیگیری می‌شد، بسیاری از محصولاتی که در شرکت اریکسون تولید می‌شدند، هیچوقت به بازار راه پیدا نمی‌کردند یا اگر هم راهی بازار می‌شدند، سود اصلی حاصل شده از تولید آن‌ها، به جیب کسانی که اولین تلفن‌ها را اختراع کرده بودند، روانه می‌شد.

کارل مگنوس اریکسون سرانجام در سال 1926 از دنیا رفت و در آرامستان Hagelby gard در شهر بولتکیرکا به خاک سپرده شد.

 

 

منابع نوشته
برچسب‌ها
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو