مقالهای که میخوانید راجع به یکی از مغزهای متفکر دنیای فناوری است که به بخش فنی اپل را شکل داد و آن را برای نسلهای آینده تعریف کرد.
استیون ووزنیاک که به ووز ملقب است، در سال ۱۹۵۰ به دنیا آمد. استیو در سن خوزه ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد و به این خاطر که کالیفرنیا مهد تکنولوژی آمریکا محسوب میشود، او از کودکی تحت تاثیر این موضوع قرار گرفت. در سنین کودکی او علاقه خود را به ساختن وسایل الکتریکی مختلف نشان داد. او در کودکی شروع به ساخت ولتسنج، رادیو، ماشین حساب و بازیهای ویدیویی گرفت و همین مسیر تقریبا سرراست و مشخصی برای او ایجاد کرد.
او از همان ابتدا علاقه زیادی به درس و مدرسه نداشت و حتی در سن ۱۸ سالگی از دانشگاه انصراف داد تا به صورت مستقل کار خود را ادامه دهد و در سال ۱۹۷۱ بود که او با استیو جابز آشنا شد. استیو جابز مثل او چندان علاقهای به درس خواندن نداشت و استیو با آشنا شدن با ووزنیاک علاقه زیادی به دنیای فناوری و ساختن قطعات الکتریکی پیدا کرد و از همان ابتدا هر دو دوستی بسیار خوبی را با یکدیگر شروع کردند.
استفن از کلاس چهارم علاقه خود را به ریاضی نشان داده بود و از همان ابتدا توانست معلمهای خود را شگفتزده کند. او استعداد بسیار زیادی در علوم ریاضی و مهندسی داشت و به همین خاط بود که او توانست در زمینه سختافزار و نرمافزاری سریع رشد کند و به طور کلی در توسعه و تولید سختافزار هیچچیز برای او چالش نبود.
او در دبیرستان خب توانست روبان آبی بهترین اختراع الکتریکی را برنده شود. او در مدرسه قطعات الکتریکی و ریاضی سریعا به سیلوانیا فرستاده شد به این خاطر که دانش او نسبت به این علوم انقدر زیاد بود که این مدارس توانایی اضافه کردن دانش جدید به او نداشتند.
در اواخر سال اول دانشگاهش، ووزنیاک که نیازمند به شغلی بود، به استخدام کمپانی HP در آمد و طی چند ماه موفق شد که تبدیل به یکی از برنامهنویسهای ارشد این کمپانی بدل شود. این کمپانی به افرادش اجازه میداد که شب را در شرکت بمانند تا روی پروژههای شخصی خودشان کار کنند.
وزنیاک هم از این زمان استفاده کرد و روی پروژههای شخصی خودش کار کرد که از مهمترین آنها میتوان با کامپیوتر گرافیک رنگی اشاره کرد که میتوانست به یکی از بزرگترین اختراعهای دنیای فناوری بدل شود و از همان ابتدا با بازخورد بسیار خوبی روبهرو شد.
در آن زمان استیو جابز در شرکت آتاری مشغول ساخت بازیهای ویدیویی بود و طی تماسی که این دو با یکدیگر داشتند، قرار شد که ووزنیاک به آتاری بیاید تا بازی به نام Breakout مشابه به بازی Pong بسازند و از آن زمان بود که در ملاقات با یکدیگر، استیو جابز علاقهمند به پروژه شخصی ووزنیاک شد.
این دو با یکدیگر به فستیوالهای مربوط به اصحاب فناوری میرفتند و با افراد دیگری آشنا شدند که آنها هم اهل ساخت و ساز لوازم الکتریکی بودند. کار کردن در شب توسط ووزنیاک در کمپانی HP باعث شد تا ووزنیاک کامپیوتر خود را به اتمام برساند.
زمانی که استیو جابز این محصول را دید از آن شگفتزده شد و به ووزنیاک پیشنهاد داد که باید آن را برای فروش بگذارند و به تولید انبوه برسانند. ووزنیاک از کار خود خارج نشد اما قبول کرد که به همراه جابز کمپانی تشکیل بدهد که به ساخت این کامپیوترها ادامه بدهد.
وزنیاک در مصاحبههای مختلفی گفته است که آنها در ابتدا قصد نداشتند که پولی از آن به دست آورند؛ اما این فرصت مناسبی برای آنها بود تا بتوانند کسب و کار جدیدی برای زندگی خود راهاندازی کنند. استیو جابز اسم Apple را برای این کمپانی دونفره نامگذاری کرد.
این کمپانی به صورت رسمی کار خود را در ۱ آوریل ۱۹۷۶ آغاز کرد. آنها کارشان را در گاراژ خانوادگی استیو جابز ادامه دادند. تنها پس از یک ماه آنها حدود ۵۰هزار دلار درآمد داشتند که از شرکتهای مختلف درخواست دریافت کامپیوترهای دستساز ووزنیاک را داشتند. آنها در نهایت موفق شدند که حدود ۱۷۵ کامپیوتر Apple I را به فروش برسانند.
با این که ووزنیاک هنوز در کمپانی HP مشغول بود اما در شبهای که وقت داشت روی بهبود کامپیوتر اپل کار میکرد تا بتواند بهترین نتیجه ممکن را ارائه بدهد. استیو جابز هم موفق شد تا بتواند به خوبی آن را بازاریابی کند و نحوه فروش آن را پیدا کرده بود.
در آن زمان استیو جابز آقای مایک مارکولا را استخدام کرد که یکی از نوابغ بازاریابی بود و در سن ۳۳ سالگی بازنشسته شد. مارکولا در اداره کردن این کمپانی کمک بسیار زیادی به استیو جابز کرد.
شبکاریهای ووزنیاک تبدیل به یکی از بهترین محصولهای تاریخ صنعت به نام Apple II شد. این محصول دارای قابلیتهایی مثل پخش صدا، انیمیشنهای کامپیوتری، عکسهایی با وضوح تصویر بالا، قابلیت اجرای بازیهای ویدیویی و … بود.
مارکولا در آن زمان یک نقشه راه کاری برای فروش این محصول نوشت و خودش هم ۲۵۰هزار دلار روی آن سرمایهگذاری کرد. در نهایت و در اکتبر ۱۹۷۶ ووزنیاک از HP برای همیشه استعفا داد تا تمام وقت خود را برای توسعه اپل و کامپیوترهای جدیدتر اختصاص بدهد.
متاسفانه در آن زمان ووزنیاک زندگی شخصی بسیار جالبی نداشت. ووزنیاک که تمام وقت و روز خود را به ساخت کامپیوتر اختصاص داده بود، نتوانست زن خود آلیس را خوشحال نگهدارد. با این که آنها تا یک سال درگیر رفتن به مشاور خانواده بودند، اما در نهایت آنها از یکدیگر جدا شدند. به عنوان تلفات جانبی و مادی این طلاق، ووزنیاک یک سوم سهم خود از اپل را به نام آلیس میکند.
اما این طلاق باعث شد تا ووزنیاک بیشتر به سمت کارش کشیده شود. او موفق شد راهی پیدا کند که
بتواند کامپیوتر اپل را به پرینتر وصل کند. او موفق به ساختن دیسکهای فلاپی و دیسکهای قابل جداشدن پلاستیکی با قابلیت انتقال اطلاعات و داده به آن شد. این موضوعها باعث شد تا افراد معمولیتر هم بتوانند از اپل برای کار کردن استفاده کنند که قدم بزرگی برای آنها محسوب میشد.
به لطف کارهای بزرگی که ووزنیاک و جابز انجام داده بودند، حدود ۳۰۰ فروشنده به کامپیوترهای اپل مجهز شده بودند و تا سال ۱۹۷۹ اپل موفق به جذب ۱۰۰۰ کارمند شده بود و به یکی از قطبها بدل شده بود. خیلی زود اسم اپل سر و صدای زیادی به پا کرده بود.
در این زمان بود که ووزنیاک و جابز تقریبا داشتند از صحنه مدیریت اپل خارج میشدند که یکی از افرادی که باعث این اتفاق شده بود، مایک مارکولا بود. به خاطر شهرت زیاد ووزنیاک، او در مصاحبههای زیادی شرکت میکرد که حتی بعضی از آنها در برنامههای مهم تلویزیونی پخش میشد.
در آن زمان Apple II به عنوان موفقترین کامپیوتر از لحاظ فروش شناخته میشد، کمپانی تصمیم گرفت که خیلی سریع شروع به توسعه Apple III کند که با وجود قیمت زیر ۳۰۰۰ دلار اما نتوانست فروش بسیار خوبی داشته باشد که این موضوع به خاطر سختافزار نسبتا ضعیفش بود و همچنین به خاطر استقبال بسیار پایین از این کامپیوتر، نرمافزارهای زیادی برای آن توسعه داده نشد.
ووزنیاک از تصمیمهای مدیریت اپل خسته شده بود و به همین خاطر بود که از اپل کنارهگیری کرد. در دسامبر ۱۹۸۰ که سهام اپل به صورت عمومی برای فروش گذاشته شد و در کمتر از یک دقیقه به فروش رسید، ووزنیاک توانست به ثروت بسیار زیادی برسد.
قبل از همه اینها ووزنیاک مشغول خلبانی بود و متاسفانه در یکی از تجربههای خلبانیاش هواپیمای او سقوط کرد و نزدیک بود همه افراد داخل آن کشته شوند. این موضوع در کنار کنار گذاشته شدن در تصمیمات مهم توسط اپل، او در مصاحبهای با مجله People گفته بود که کمپانی بسیار بزرگ شده و من فقط یک مهندس سادهام. دلم برای کارهای سادهتر و بدون پیچیدگی تنگ شده است.
ووزنیاک به شهر خود به همراه همسرش خانم کلارک که یکی از حسابدارهای اپل بود بازگشت. او موفق شد که چندین جایزه مختلف و نشان افتخار گوناگون دریافت کند و این جایزههای به خاطر دستاوردهای بزرگش در شرکت اپل میسر شد.
در سال ۱۹۸۲ و ۱۹۸۳، ووزنیاک دو کنسرت موسیقی برگزار کرد که این موسیقیها کاملا به صورت کامپیوتری برگزار شدند و بزرگترین گروههای موسیقی کنار یکدیگر جمع شدند تا در این کنسرت شرکت کنند. او پول زیادی را در این فستیوالها از دست داد اما او هیچگاه از برگزاری این کنسرتها پشیمان نشد.
در سال ۱۹۸۲ ووزنیاک دوباره به تیم اپل پیوست. او در حقیقت به پروژه لیزا پیوست که نسخه ارزانتر لیزا بعدا به نام مکینتاش ساخته شد. این کامپیوتر دارای موس، فولدربندی و رابط کاربری گرافیکی بود. در این میان اختلافهای زیادی بین ووزنیاک و پروژه لیزا و استیو جابز و پروژه میکنتاش اتفاق افتاده بود.
دوباره طولی نکشید که ووزنیاک و استیو جابز که به خاطر اختلافات زیادی با هم درگیر شده بودند، باعث شد تا ووزنیاک مجددا در فبریه سال ۱۹۸۵ برای همیشه از اپل جدا شود.
ووزنیاک کمپانی جدیدی به نام CL9 تاسیس کرد که توانست ریموت کنترلی با تکنولوژی مادون قرمز بسازد که بتواند لوازم الکتریکی داخل خانه را مدیریت کند. جدال او با جابز ادامهدار بود که جابز حس خیانت شدن را از سمت ووزنیاک دریافت میکرد؛ چون او از اپل استعفا داده بود. از طرفی ووزنیاک متوجه شد که پول درآمد ساخته شدن بازی Breakout را به صورت مساوی تقسیم نکرده است.
در سال ۱۹۸۹ ووزنیاک کمپانی ناموفق CL9 را فروخت. او ادامه کار خود را با اهدا کردن پول به خیریههای سن خوزه ادامه داد که از مهمترین آنها میتوان به خیریه موزه فناوری اشاره کرد.
ووزنیاک و کندی کلارک سه بچه به نامهای جسا، سارا و گری داشتند که در سال ۱۹۸۷ از یکدیگر جدا شدند. در سال ۱۹۸۹، او با سوزان مولکرن آشنا شد که با یکدیگر تا به امروز زندگی خود را ادامه میدهند.
او در حال حاضر معلمی است که به جوانترها راجع به شگرفهای کامپیوتری آموزش میدهد.