تاسیس اپل، اخراج از اپل، تاسیس کمپانی جدید، بازگشت به اپل و هدایت کمپانی به بهترین شکل ممکن؛ اینها تنها بخشی از زندگی عجیب و غریب استیو جابز هستند.
استیون پل جابز در تاریخ ۲۴ فبریه ۱۹۹۵ در شهر سان فرانسیسکو به دنیا آمد. پدر و مادر به تازگی جدا شده او یعنی جوآن شیبل و عبدالفتاح جندلی او را برای سرپرستی به خانههای مخصوص سپرده بودند و او در نهایت به خانه پل و کلارا جابز اضافه شد. پل و کلارا جابز وضعیت مالی فوقالعادهای نداشتند و در بین دستهبندی مالی، آنها در طبقه وسط رو به پایین جامعه قرار میگرفتند. چند سال بعد از به سرپرست گرفتن استیو، به شهر Mountain View رفتند و در آنجا به زندگی خود ادامه دادند.
اما اوضاع برای استیو برای این که بتواند خیلی زود راهش را به دنیای فناوری پیدا کند باز بود؛ محل زندگی آنها در کنار سیلیکون ولی یا همان دره سیلیکون بود و این موضوع باعث شد تا خیلی زود، استیو با دیگر افرادی که عاشق فناوری و ساختن قطعات مختلف بودند آشنا شود و در گاراژ خانه خود مشغول ساخت قطعههای مختلف شوند.
استیو در سن ۱۳ سالگی با یکی از مهمترین افراد زندگیاش یعنی استفن ووزنیاک آشنا شد. ووزنیاک هم مثل استیو بسیار علاقهمند به دنیای فناوری بود و تا سن ۱۸ سالگی چند قطعه مختلف توسعه داده بود. اما استفن در مقایسه با استیو جابز همیشه ذهن بازتری در زمینه خلق قطعات متخلف داشت.
پنج سال بعد و زمانی که استیو جابز به سن و سالی رسید که باید وارد دانشگاه میشد، او به خانواده خود گفت که قصد دارد به دانشگاه Reed برود. دانشگاه هنر بسیار گران قیمت در شهر اورگون. با این که هزینههای این دانشگاه برای یک زوج متوسط رو به پایین بسیار نجومی بود، اما شرط آنها برای به سرپرست گرفتن استیو این بود که استیو را از لحاظ تحصیل همهجوره پشتیبانی کنند و بدین شکل بود که بدون هیچ چون و چرایی با استیو موافقت کردند.
البته استیو تنها یک ترم را در این دانشگاه سپری کرد چون علاقه بیشتری به سمت فلسفه غرب پیدا کرد و در این میان با همراهی چند دوست ناباب مشغول استفاده از موادهای مخدر گوناگون مثل LSD شد؛ اما چند ماه بعد استیو به کالیفرنیا برگشت که شغلی پیدا کند و توانست در شرکت بازیسازی آتاری مشغول شود.
او حقوقی که در آتاری به دست آورد را خیلی سریع با دوست خود یعنی دن کوتک به هند سفر کرد. اما زمانی که برگشت او دوباره با دوست خود یعنی استفن ووزنیاک دیدار کرد و این بار علاقه بیشتری به کارای جدید او پیدا کرده بود. این اولین قدمهای بود که برای تاسیس Apple شکل گرفته بود.
از آخرین باری که جابز و ووزنیاک همدیگر را دیده بودند، مدت زمان زیادی میگذشت. در این مدت استیو چند حرفه و کار مختلف را ادامه داد اما ووزنیاک کماکان به عنوان یک عشق فناوری کار خود را ادامه میداد و علاقهاش نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده بود و همین موضوع برای جابز بسیار جذاب بود.
ووزنیاک در آن زمان به دورهمیهای اهل فناوری میرفت که در آن زمان Homebrew Computer Club نام داشت. این کلوب در حقیقت یک دورهمی بود که افراد متخصص در آن شرکت میکردند و سعی میکردند آخرین ساختههای خود را به نمایش بگذارند که در زمینههای مختلفی مثل کامپیوترهای شخصی، رادیوها و حتی عاشقان تکنولوژی اما با سواد زیاد بود. در میان آنها حتی برنامهنویسها هم حضور داشتند. شهرت این کلوب زمانی افزایش پیدا کرد که کامپیوتر شخصی Altair 8800 در سال ۱۹۷۵ به بازار عرضه شد.
با دانشی که وزنیاک در این دورهمیها به دست آورده بود و همچنین استعداد ذاتی فوقالعادهاش، او توانست برای خودش یک کامپیوتر شخصی بسازد. دلیل این کار هم این بود که او به یک کامپیوتر شخصی نیاز داشت و در آن زمان کامپیوترهای شخصی قیمت بسیار زیادی داشتند؛ پس او با یاد گرفتن جزئیات ریز و درشت این صنعت، توانست برای خود یک کامپیوتر شخصی بسازد که بتواند از آن استفاده کند.
استیو جابز خیلی زود متوجه شد که او میتواند چنین کامپیوتری را با ووزنیاک توسعه داده و به افراد علاقهمند به تکنولوژی بفروشد. افراد زیادی در آن زمان بودند که میخواستند برنامهنویسی انجام بدهند اما چندان توانایی زیادی برای توسعه یک کیت کامپیوتری نداشتند و این فناوری میتوانست به آنها کمک بسیار بزرگی کند.
اینجا بود که استیو جابز، ووزنیاک را وادار کرد که به ساخت یک کمپانی فکر کند و بدین شکل بود که کمپانی Apple تاسیس شد. کمپانی کامپیوترسازی که قدمهای اولیه برای ساخته شدنش را استیو جابز و استفن ووزنیاک برداشتند که امروز این کمپانی ارزشمندترین کمپانی دنیا محسوب میشود. این کمپانی به صورت رسمی در ۱ آوریل ۱۹۷۶ راهاندازی شد.
طی چند ماه آینده، ووزنیاک و جابز مشغول اسمبل کردن بردها و قطعات مختلف کامپیوتری شدند تا بتوانند اولین خط تولید کامپیوتر این کمپانی یعنی Apple I را تاسیس کنند. این پروسه در گاراژ خانه استیو جابز صورت میگرفت و استیو این کامپیوترها را به مغازههای قطعه فروشی اطراف میسپارد تا آنها وظیفه فروش را برعهده بگیرند و عموم بتوانند با این محول آشنا شوند.
اما در میان همه اینها، ووزنیاک پروژه بعدی خود را شروع کرده بود. کامپیوتری بسیار بهتر و سریعتر یعنی Apple II که حتی میتوانست از جلوههای رنگی هم پشتیبانی کند و در آن زمان تهیه کامپیوتری با جلوههای رنگی بسیار کار سختی بود و هزینه هنگفتی را روی دست درخواستکننده میگذاشت.
جابز و ووزنیک با تمام وجود خود میدانستند که این کامپیوتر میتواند تبدیل به یکی از بزرگترین اختراعهای قرن شود و استیو این بار به دنبال فروش این کامپیوتر مثل گذشته نبود و قصد داشت که قدمهای بزرگتری بردارد. او رییس سابق اینتل را قانع کرد که برای توسعه این کامپیوتر سرمایهگذاری کند و در ژانویه ۱۹۷۷، جابز موفق شد که بودجهای ۲۵۰هزار دلاری برای آن از سمت اینتل دریافت کند که با توجه به تورم از آن زمان تا به حال، ۲۵۰هزار دلار حکم ۱ میلیون دلار حال حاضر را دارد.
حتی اینتل هم اعتقاد داشت که کامپیوتر Apple II یکی از بهترین قطعاتی است که تا به حال دیدهاند و اگر اپل به همین منوال ادامه بدهد میتواند خیلی زود به عنوان یکی از قطبهای فناوری شناخته بشود و جابز و ووزنیاک هم به خوبی از اهمیت این کامپیوتر شخصی جدید با قابلیتهای خارقالعاده در زمان خودش آگاه بودند.
اما ساخته شدن کامپیوتر Apple II به همین راحتی نبود. با این که کمپانی اینتل خیلی نسبت به ساخته شدن این کامپیوتر خوشبین بود، اما در نهایت هفت سال طول کشید که این کامپیوتر ساخته شود و به دست عموم برسد؛ اما حق با همه آنها بود. این کامپیوتر یک شبه توانست به یکی از موفقترینها بدل شود و خیلی زود همه رقیبهایش را شکست بدهد. طولی نکشید که جابز و ووزنیاک به میلیونر بدل شدند و حالا آماده بودند که به سمت قدمهای بعدی بروند.
اما موفقیت اصلی Apple II زمانی شکل گرفت که آنها از برنامه کاربردی VisiCalc رونمایی کردند. برنامه کاربردی بر پایه SpreadSheet (مثل Excel) که در حقیقت اولین برنامه کاربردی در این زمینه نبود اما میتوان گفت که اولین برنامه کاربردی اسپردشیت موفقی بود که تا به آن زمان ساخته شد.
همه افراد اعم از حسابدارها، صاحبهای کسب و کار کوچک و بزرگ و تمام کسانی که میخواستند به شکلی پول خود را مدیریت کنند به دنبال خرید کامپیوتر Apple II بودند که بتواند برنامه کاربردی VisiCalc را اجرا کند. ترکیب سختافزار خارقالعاده Apple II به همراه VisiCalc توانست به خوبی موفقیت قطعی برای اپل باشد.
بعد از موفقیت Apple، جابز و ووزنیاک تصمیم گرفتند که این کمپانی را عمومی کنند. در دسامبز سال ۱۹۸۰ آنها این کار را انجام دادند که در آن زمان موفقیت بزرگی برای هر دو بود. حتی استیو جابز در سن ۲۵ سالگی توانست ارزش فردی حدود ۲۰۰ میلیون دلار داشته باشد.
موفقیت اپل باعث شد تا غولهای کامپیوترسازی بیشتری به این سمت کشیده شوند و در آگوست ۱۹۸۱ کمپانی IBM از محصول جدید خود رونمای کرد که یک کامپیوتر شخصی بود. این کامپیوتر شخصی بزرگترین تهدید برای کمپانی Apple محسوب میشد. چون در آن زمان پروژه Apple III هم یک شکست برای اپل محسوب میشد و خیلی ها به سمت محصول جدید IBM کشیده شدند و رقابت میان این دو کمپانی شروع شد.
با شکست قطعی Apple III، تمامی امیدهای اپل به سمت پروژه لیزا رفته بود. پروژه لیزا در حقیقت از اسم دختر استیو جابز برداشته شده بود که جابز به آن امید بسیار زیادی داشت. در آن زمان استیو جابز به پارک زیراکس رفته بود که با فناوریهای جدیدی آشنا شده بود و تحت تاثیر آن، جابز تصمیم گرفت که فناوریهای جدیدی را روی کامپیوترهای جدید اپل استفاده کند.
لیزا در حقیقت قرار بود که کامپیوتری برای محیط کار باشد که کمپانیها بتوانند از آن استفاده کنند. در آن زمان کامپیوترها بدین شکل کار میکردند که با نوشتن خطهای کد از آنها استفاده میشد. استیو جابز میخواست که تغییر بزرگی در نحوه استفاده از آنها ایجاد کند و به همین ترتیب او اصرار داشت که پشتیبانی از رابط کاربری و موس باید به پروژه لیزا اضافه شود.
اما طولی نکشید که به خاطر تفاوتهای تصمیمگیری با تیم توسعهدهنده، استیو جابز از مدیریت این پروژه کنارهگیری کرد که این اتفاق سنگینی برای جابز بود و او ازاین بابت بسیار ناراحت شده بود. اما جابز ناامید و ساکت نماند و خیلی زود پروژه دیگری را در سال ۱۹۸۱ شروع کرد که نام این پروژه را مکینتاش گذاشت.
ایده کلی کار با مکینتاش این بود که مکینتاش بسیار ساده است و هر کسی میتواند از آن استفاده کند و این موضوع به خاطر وجود رابط کاربری و موس بود. مکینتاش در حقیقت ورژن کوچکتر و ارزانتر کامپیوتر لیزا بود که رابط کاربری گرافیکی آن هم بسیار بهتر بود و اولین بار با فولدربندی در کامپیوتر با این کامپیوتر آشنا شدیم. آیکونها و منوهای شناور هم در این کامپیوتر اضافه شدند. اما بزرگترین فناوری اضافه شده به مکینتاش، بدون شک موس بود.
توسعه مکینتاش سه سال طول کشید و استیو جابز در مصاحبههای زیادی اعلام کرده که این سه سال یکی از پرکارترین و سختترین سالهای زندگیاش بوده. جابز تیمی از استعدادهای جوان را جمعآوری کرده بود که به دید استیو جابز احترام میگذاشتند و هدف اصلی آنها ساخت کامپیوتری بود که همه افراد بتوانند از آن استفاده کنند.
با این که پروژه برای Apple بود اما دشمنی واضحی میان دو تیم مکینتاش و لیزا دیده میشد. در حقیقت تیم مکینتاش خود را دزدان دریایی معرفی میکردند و تیم لیزا برای آنها مثل نیروی دریایی بود که به پیکار یکدیگر رفته بودند. اما کمی طول نکشید که مدیریت اپل متوجه این موضوع شد که پروژه لیزا قرار است به شکست حتمی روبهرو شود و امیدهای اپل خیلی زود به سمت مکینتاش سوییچ کرد.
جان اسکولی در آن زمان حمایت زیادی از استیو جابز کرد؛ اسکولی توسط خود جابز در سال ۱۹۸۳ استخدام شد و در زمان توسعه مکینتاش به مدیریت این کمپانی نائل شد که به پروژه میکنتاش امید بسیار زیادی داشت.
در ژانویه ۱۹۸۴ بود که اپل اولین تبلیغ مکینتاش را در تلویزیون منتشر کرد و از همان زمان توانست چشمهای زیادی را به سمت خود جلب کند و بعد از عرضه این محصول، مکینتاش توانست موفقیت بسیار زیادی را کسب کند که برای جابز و تیمش قابل پیشبینی بود اما اپل کماکان به تصمیم اشتباه خود ادامه داد.
در اوایل سال ۱۹۸۵ بود که استیو جابز به مدیریت اپل پیشنهاد داد که اسکولی از مدیرعاملی این کمپانی اخراج شود. اما اسکولی در آن زمان پشتیبانی هیئت مدیره را داشت و چند روز بعد اطلاعیهای به استیو جابز اهدا شد که استیو نباید در هیچ تصمیم اجرایی دیگری دخالت کند و فقط رییس هیئت مدیره باقی خواهد ماند.
خودتان را جای استیو جابز بگذارید. اپل زندگی استیو بود و او کل زندگی جوانی تا دهه آینده و حتی بیش از آن را صرف کرد که بتواند این کمپانی را به موفقیت برساند و حالا هیچ ارادهای در آنجا نداشت و تقریبا از آنجا نه به صورت ثبت شده، اما اخراج شده بود. او بعد از این تصمیم هیئت مدیره به سفری چهارماهه رفت که ایدههای مختلف را دریافت کند و زمانی که بازگشت همه را شگفتزده کرد.
استیو جابز به صورت رسمی از اپل استعفا داد و تصمیم گرفت که نقشه جدید خود را اجرایی کند. او همه سهام اپل به جز یک سهمش را فروخت و روی کمپانی جدیدش یعنی NeXT سرمایهگذاری کرد و اپل هم که از استیو جابز در آن زمان شکایت کرده بود، چند ماه بعد شکایت خود را پس گرفت.
استیو قصد داشت تا قدمهای بسیار بزرگی را برای این کمپانی بردارد. او میخواست که کامپیوتر جدیدی بسازد اما این بار حداقل از لحاظ قیمتگذاری به دنبال جذب عموم مردم نبود و او سعی داشت که کامپویترهای خود را به ارتشها و دانشگاهها بفروشد. کامپیوتری که تمام برای کارهای سنگین ساخته شده بود.
آنها برای کامپیوتر جدید خود رابط کاربری در نظر رفته بودند و همچنین سیستم عامل جدیدی به نام NeXTSTEP طراحی کرده بودند و در سر انجام در اکتبر ۱۹۸۸ کامپیوتر جدید این کمپانی به نام NeXT Cube را عرضه کردند. اما متاسفانه این کامپیوتر نتوانست به موفقیتی برسد.
در آن زمان دانشگاهها و کمپانیهای بزرگ به دنبال تهیه کامپیوتری با قیمت ۳۰۰۰ دلار بودند اما در آن زمان کامپیوتر NeXTCUBE حدود ۱۰هزار دلار بود که قیمت هنگفتی برای یک کامپیوتر محسوب میشد. آن زمان بود که استیو جابز به این موضوع رسیده بود که آنها نیاز دارند که کامپیوتری ارزانتر بسازند.
سپس کامپیوتر ارزانتر NeXTSTATION ساخته شد که قیمتی بسیار کمتر داشت اما متاسفانه این کامپیوتر هم نتوانست موفقیتی برای این کمپانی داشته باشد. این کامپیوتر در ماه تنها ۱۰۰ دستگاه میفروخت و در مقایسه با موفقیتهای پیشین اپل که هر ماه هزاران دستگاه را میفروختند، به چشم استیو جابز نمیآمد.
استیو جابز در این پروژه شکست خورد و برای او این شکست بسیار سنگین بود. او کم کم راهش را از کار سنگین جدا کرد و سعی کرد روی خانواده خود و زنش لارین تمرکز کند. پسر او یعنی Reed به تازگی به دنیا آمده بود و جدا کردن راه از کار سنگین برای استیو جابز در آن زمان کار منطقی به نظر میرسید.
برای این که بفهمید چگونه جابز به پیکسار پیوست باید ۸ سال به عقب برگردیم. جرج لوکاس که یکی از محبوبترین چهرههای فیلمسازی بود و احتمالا او را به عنوان خالق فرنچایز سینمایی Star Wars میشناختید، در طلاقی بود که برای او بسیار هزینه زیادی داشت و همین باعث شد تا جرج لوکاس یکی از استودیوهای زیرمجموعهاش را برای فروش قرار دهد که فروش پیکسار انتخاب او بود.
در آن زمان که تقریبا استیو جابز به این نتیجه رسیده بود که NeXT کمپانی شکست خورده است و میلیونها دلار در حساب استیو جابز در حال خاک خوردن بود، تصمیم گرفت که روی پیکسار سرمایهگذاری کند که در آن زمان برای استیو جابز این موضوع بیشتر شبیه به یک سرگرمی بود تا یک کار جدی.
موسسهای اصلی پیکسار در آن زمان بسیار ناامید بودند؛ نه به خاطر وضعیت مالی که این کمپانی داشت بلکه به خاطر این موضوع که هدف اصلی آنها در این زمان ساختن انیمیشنهای تماما کامپیوتری بود که در آن زمان هیچ کامپیوتری قادر به رندر گرفتن چنین انیمیشنی نبود و آنها میدانسنتند که برای رسیدن به این هدف نیاز دارند تا چند سال آینده صبر کنند.
بعد از پیوستن استیو جابز به پیکسار، پنج سال اول، هدف جابز این بود که پیکسار کامپیوترهای بسیار قدرتمند را به انستیتوهای مختلف بفروشد. جاهایی مثل بیمارستان و حتی ارتش. گروه انیمیشن پیکسار در آن زمان افراد بسیار کمی را در اختیار داشت اما رییس آنها آقای جان لسیتر افسانهای بود که در آن زمان ماشین رندرگرفتن شخصی خود به نام RenderMan را ساخته بودند و همین باعث شده بود تا آنها اعتبار زیادی را به دست بیاورند.
اعتبار زیاد تیم انیمیشنسازی پیکسار هرچند باعث نشده بود تا بتوانند درآمد زیادی را برای پیکسار داشته باشند اما خوشبختانه اتفاقی که افتاد این بود که آنها توانستند اعتبار پیکسار را حفظ کنن و میزان درآمد هر چند اندکی داشته باشند که بتوانند از لحاظ مالی منحل نشدن تیم انیمیشنسازی پیکسار را تضمین کنند.
طولی نکشید که پیکسار مسیر کاری خو را تغییر داد و به عنوان کمپانی نرمافزار کار خود را ادامه داد که تمرکز خود را روی پخش و توسعه و گسترش نرمافزار RenderMan ادامه داد. آنها به ساخت تبلیغاتهای سه بعدی برای برندها ادامه دادند که در آن زمان بهترین کیفیت ممکن را در بین دیگر کمپانیهای انیمیشنسازی انجام میدادند.
استیو جابز مجبور بود که به مدت ۹ سال از سرمایهای که در حساب بانکی خود داشت، مخارج پیکسار را تامین کند اما با سختن اولین انیمیشن مشترک دیزنی و پیکسار بسیار به این کار علاقهمند بود. با این که هنوز هم نسبت به کمپانی NeXT این کار برای جابز شبیه سرگرمی بود اما مشخصا NeXT قرار نبود سودی برای جابز داشته باشد اما پیکسار از تجهیزات مارکتینگی دیزنی میتوانست نهایت استفاده را بکند و سودزا باشد.
در نوامبر ۱۹۹۵، استیو کمپانی پیکسار را عمومی کرد. این در حالی بود که تنها یک هفته از اکران فیلم انیمیشنی Toy Story گذشته بود و این انیمیشن توانست موفقیت خارقالعادهای را کسب کند. بعد از عمومی شدن این کمپانی، سهام این شرکت به سرعت شروع به فروش کرد و ارزش اینترنتی استیو جابز به ۱.۵ میلیارد دلار رسیده بود. استیو در آن زمان ۸۰ درصد سهام پیکسار را تصاحب کرده بود. این پنج برابر ارزشی بود که در زمان مدیریت اپل داشت.
اما در همان زمان اپل چندان وضعیت خوبی نداشت. اپل تمام درآمدی که از مکینتاش و محصولات دیگرش به دست آورده بود را کم کم از دست داده بود. اما بعد از این که مایکروسافت ویندوز ۹۵ را منتشر کرد که در حقیقت کپی واضحی از رابط کاربری مکینتاش بود، فروش محصولات اپل با افت شدیدی روبهرو شده بود.
مدیرعامل جدیدی به نام گیل آملیو به اپل در سال ۱۹۹۶ پیوست که کمپانی را نجات بدهد. او هزینهها را یکی پس از دیگری کمتر کرد و یک سوم افراد فعال در اپل را تعدیل کرد. او تصمیم گرفت که به جای نوشتن سیستم عامل جدید از ابتدا که با ویندوز رقابت کند، بهتر است که سیستم عامل جدیدی را خریداری کند.
آملیو تصمیم گرفت که سیستم عامل NeXTSTEP را خریداری کند و برای خرید این سیستم عامل، اپل باید به طور کامل کمپانی NeXT را خریداری میکرد که در آن زمان ۴۰۰ میلیون دلار پرداخت کرد که امروز ۶۷۰ میلیون دلار میارزد. این قراداد در تاریخ دسامبر ۱۹۹۶ اتفاق افتاد و استیو جابز مجددا به کمپانی بازگشت که خودش تاسیس کرده بود.
همکاری جابز و آملیو مدت زمان زیادی طول نکشید و اپل در سه ماه اول ۱۹۹۷ حدود ۷۰۰ میلیون دلار از دست داد و هیئت مدیره تصمیم گرفت که آملیو را اخراج کند.
جابز در آن زمان موقعیت را مناسب دید که دوباره در سمت مدیرعامل اپل به کمپانی بازگردد. او برنامههای خود را برای هیئت مدیره جدید توضیح داد. هیئت مدیره جدید نسبت به گذشته دید بهتری نسبت به جاز و نقشهاش داشتند و جابز هم در آن زمان از مایکروسافت ۱۵۰ میلیون دلار قرض گرفت تا بتواند اپل را نجات دهد. در ۱۶ سپتامبر ۱۹۹۷، جابز مجددا به مقام مدیرعامل اپل نائل گردید.
چند ماه اولی که استیو جابز به اپل بازگشته بود، به عنوان ماههای سخت زندگی او یاد میشود. او بعدا به زندگینامهنویس خود گفته بود که در این چند ماه او حتی شبها در خانه حرف زیادی با همسر خود نداشت چون در اپل بسیار به او سخت میگذشت. در ضمن او در همان زمان مدیریت پیکسار هم برعهده داشت.
او تک تک تیمهایی که در اپل حضور داشت را یکی پس از دیگری بررسی میکرد و از آنها میخواست توضیحی منطقی ارائه دهند که چرا حضور آنها برای آینده اپل موثر است و اگر تیمی نمیتوانست دلیل قانعکنندهای بیاورد را اخراج میکرد. استیو جابز افراد موثردر کمپانی NeXT را به اپل آورد و به آنها نقشهای کلیدی داد.
منتقدهای استیو جابز زمانی به سبک مدیریتی او ایمان آوردند که او از پروژه جدید اپل به نام iMac رونمایی کرد. این محصول خارقالعاده در می ۱۹۹۸ رونمایی شد. این اولین کامپیوتر یکپارچه اپل بود که از مکینتاش اول در سال ۱۹۸۴ ایده گرفته بود. طراحی و کاربرد این کامپیوتر یکپارچه بسیار دوستداشتنی بود و از همین ابتدا طرفدارهای زیادی پیدا کرد.
این محصول سریع توانست وضعیت مالی کمپانی را به ثبات برساند. این محصول برای کارمندهای قدیمی اپل هم بسیار مناسب بود چون بعد از آن افرادی که در گذشته در اپل برنامهنویسی میکردند، دوباره به این کمپانی بازگشتند تا روی مک جدید کار کنند و نرمافزارهای بیشتری را برای آن توسعه بدهند.
ای«ک به قدری موفق بود که اپل طی دو سال آينده مدلهای مختلفی از آن در رنگبندیهای مختلف را ارائه داد و حتی این مدلهای تکراری اما طراحی جدید هم فروش فوقالعادهای داشتند. بعد از گذشت سه سال از حضور استیو جابز در این کمپانی، اپل کاملا از ورشکستگی نجات پیدا کرد و حتی توانست به یکی از بزرگترین سمبلهای فناوری بدل شود.
در آن زمان استیو جابز مدیرعامل آزمایشی اپل بود اما از مدیرعاملهای قبلی این کمپانی بهتر کار کرده بود. استیو جابز به صورت علنی اعلام کرد که هیئت مدیره اپل از او خواسته بود که به صورت مدیرعامل قطعی اپل کارش را ادامه بدهد اما استیو جابز از آنها خواسته بود که اگر مایل به ادامه همکاری استیو هستند باید به صورت رسمی و قراردادی به او اختیار تام بدهند که بتواند هر کاری که دوست دارد را انجام بدهد.
استیو جابز به خوبی میتوانست مسیر آينده دنیای فناوری را پیشبینی کند. او به اپل گفته بود که به احتمال زیاد آینده فناوری به سمت ویدیوها خواهد رفت و او قصد داشت که از فناوریهای قدرتمند اپل چه از لحاظ سختافزار و چه نرمافزار استفاده کند که بتواند این آينده را گسترش بدهد.
آنها از نرمافزار iMac DV رونمایی کردند که از طریق آن کاربرها میتوانستند ویدیوهای خودشان را بسازند و آن را تدوین کنند. در سال ۲۰۰۰ این اپلیکیشن خواهان زیادی پیدا کرد و از لحاظ نرمافزاری هم اپل توانست به رقابت سنگینی با دیگر رقبایش مثل مایکروسافت برود و موفق عمل کند.
ایده هاب دیجیتالی در این زمان به تیم تصمیمگیری اپل و استیو جابز خطور کرد. این اولین قدمهایی بود که اپل به سمت ساخت یک اکوسیستم برداشته بود. یعنی نرمافزارهایی که در کنار یکدیگر قرار بگیرند تا بتوانند عملکرد کاربر را بسیار راحتتر از گذشته کنند و باید اعتراف کرد که تا به امروز به خوبی این کار را انجام دادهاند.
به عنوان مثال در آن زمان اپل از iDVD رونمایی کرد که نرمافزاری برای نوشتن اطلاعات روی دیسک بود. آنها تصمیم گرفتند که تمام نرمافزارهای اختصاصی خود را به نام iApps منتشر کنند که باعث شهرت بی حد و مرز اپل شد که در ادامه آن را روی دیگر محصولات خود ادامه دادند.
اپل دیگر جایگاهش را به خوبی پیدا کرده بود و همه تصمیمهایی که در اوایل سال ۲۰۰۰ کشیده بودند باعث شده بود تا شکست برای اپل یک موضوع ناشناخته باشد. استیو جابز و تیمش روی هر چیزی دست میگذاشتند از آن سربلند خارج میشدند. اما توسعه دادن کلی نرمافزار باعث شده بود تا انتشار آن باعث ایجاد مشکلات زیادی برای اپل شود که آنها در نشر این نرمافزارها به مشکل خورده بودند.
اما از طرفی دیگر، اپل مشکل عظیمی در دسترس قرار دادن سختافزارهای خود داشت که این اولویت بیشتری برای اپل داشت و به همین خاطر بود که آنها تشخیص دادند که راهاندازی فروشگاههای زنجیرهای میتواند کمک زیادی به آنها بکند و به همین شکل بود که فروشگاههای زنجیرهای Apple Store شکل گرفت که توانست به یکی از مهمترین فروشگاههای زنجیرهای دنیای فناوری بدل شود که در آن میشد به همه سختافزارهای اپل دسترسی داشت و آنها را تست و تهیه کرد.
بعد از این که دو فروشگاه حضوری اولیه اپل راهاندازی شد، خیلی از فروشگاههای کامپیوتری تصمیم گرفتند که به نمایندگی اپل، با این کمپانی همکاری کنند و به فروشگاههای زنجیرهای اپل بپیوندند. اما استیو جابز با این موضوع مخالفت کرد؛ او گفت که تمام فروشگاههای که نمایندگی رسمی اپل هستند باید توسط خود اپل انتخاب شوند و توسط این کمپانی تعلیم ببینند.
این موضوع به استیو جابز ثابت شده بود که رفتن به سمت تخصصها در نهایت شاید سود زیادی داشته باشد اما حاشیه سود چندانی ندارد. به همین خاطر بود که از سال ۲۰۰۰ به بعد جابز تصمیم گرفت تصمیماتی برای اپل بگیرد که عموم مردم مجبور به استفاده از محصولات آنها شود.
ساختن نرمافزارهای مخصوص ساخت و تدوین ویدیوهای مختلف شاید در ابتدا جذاب به نظر میرسید اما جمعیت زیاد جوانها به دنبال چنین چیزی نبودند. آنها بیشتر به دنبال پیدا کردن موسیقیهای جدید و گوش کرد به آن بودند که استیو جابز راجع به این موضوع بسیار پویا و سریع عمل کرد.
آیپاد به همین هدف ساخته شد و با شعار «هزاران موسیقی در جیب شما» در بازار عرضه شد. در آن زمان اپل از نرمافزار iTunes هم رونمایی کرد که از طریق آن میشد موسیقیهای زیادی را به آیپاد منتقل کرد. اما استیو جابز در این بخش هم هوشمندی زیادی خرج داد. آیپاد فقط از طریق مک بوک قابلیت انتقال موسیقی داشت که این موضوع برای کسانی که علاقه به تهیه آیپاد داشتند، به این معنا بود که یا باید یک مک در خانه داشته باشند یا باید در کنار آیپاد تهیه کنند.
این موضوع به اپل کمک کرد که فروش مک را افزایش دهند و این استراتژی به خوبی برای اپل درآمدزا بود. حتی بعضی از کاربرهای رایانههای شخصی انقدر این محصول را دوست داشتند که اگر پول تهیه مک را نداشتند، آن را هک میکردند که بتوانند از آن روی هر سیسم عامل دیگری استافده کنند.
کمی بعد استیو جابز که از این استقبال حیرتزده بود، تصمیم گرفت که به آیپاد به چشم محصولی جداگانه نگاه کند و به خاطر سود مک آن را تولید نکند. در سال ۲۰۰۲ برای اولین بار از آیپادی رونمایی شد که روی همه کامپیوترها میشد روی آن موسیقی انتقال داد که اتفاق بزرگی در آن زمان بود و این محصول توانست فروش خارقالعادهای داشته باشد.
با این که با ساخته شدن آیپاد در سال ۲۰۰۲، اپل به راحتی داشت از دزدیده شدن موزیکها سود میبرد، اما استیو جابز منتظر نشست تا لیبلهای موسیقی از اپل شکایت کند و خیلی سریع به بستن قرادادی با این لیبلهای موسیقی رفت تا بتواند یکی دیگر از بهترین محصولهای نرمافزاری اپل را توسعه بدهد.
اپل از فروشگاه موسیقی خود رونمایی کرد که در آن زما iTunes Music Store نام داشت اما امروزه میتوانید آن را با نام Apple Music بشناسید. در آن زمان iTunes تنها برای مکها در دسترس بود و مکها سهم بازار زیادی در آن زمان نداشتند بیشتر کاربرها از ویندوز استفاده میکردند اما لیبلها به قدری به مدیریت جابز اعتماد داشتند که به راحتی این قرارداد را پذیرفتند.
در سال ۲۰۰۴، اپل از محصول جدیدش به نام iPod Mini رونمایی کرد که ورژن کوچکتری از آیپاد بود که در کنار انتقال موزیک به صورت محلی (که میشد موزیکهای دانلودی را روی آن انتقال داد)، پشتیبانی از iTunes Music Store را هم قرار داده بود.
طی چند سال آينده اپل چندین بار ورژنهای مختلفی از آیپاد را منتشر کرد که از تاثیرگذارترین آنها میتوان به iPod Nano اشاره کرد که بسیار اتفاق بزرگی برای صنعت بود. این محصول بسیار کوچک بود و اپل موفق شد که حدود یک میلیارد موزیک را از طریق آیپادهایش به فروش برساند.
آیپاد فقط به اپل سود نرساند بلکه به دیگر کمپانی استیو جابز یعنی پیکسار هم کمک بسیار بزرگی کرد. استیو جابز در آن زمان با دیزنی و اپل همکاری کرد که آیپادی بسازد تا بتواند ویدیو هم پخش کند تا افراد بتوانند با خرید فیلمهای مختلف، فیلمهای مختلف را روی آیپاد خود تماشا کنند. این موضوع باعث شد تا آیپادها سود بیحد و مرزی را کسب کنند.
اپل وضعیت بسیار خوبی داشت اما همچنان مکهایش طرفدارهای چندانی نداشت. در آن پی سیهای وینتلی (ویندوز + اینتل) موفق شدند که مارکت را در اختیار داشته باشند. در آن زمان بود که استیو جابز به این نتیجه رسی که بهتر است مکهای اینتلی را معرفی کند که از همان ابتدا طرفدارهای مخصوص به خود را کسب کرد.
در آن زمان، وقتی که مکهای اینتلی عرضه شدند، خیلی از برنامهنویسها تصمیم گرفتند که به سراغ توسعههای نرمافزارهای بیشتری برای مک و اپل بروند و این قراداد بین اپل و اینتل توانست به یکی از موفقترین قرادادها و بهترین تصمیمهای کمپانی اپل به لطف استیو جابز و تیم تصمیمگیریاش بدل شود.
آیپاد این ایده را به استیو جابز داد که اپل میتواند به بزرگترین کمپانی مصرفکننده بدل شود و آنها میتوانند شروع به ساخت تبلت شوند. شروع توسعه تبلت باعث شد تا اپل به سمت تکنولوژی ساخت صفحههای نمایش شود که این بار استیو جابز میان توسعه این تبتلها به نتیجه جدیدی رسیده بود. از این فناوری میش روی گوشیهای هوشمند استفاده کرد که قطعا طرفدارهای بیشتری نسبت به تبلت داشت.
استیو جابز تیم جدیدی را تشکیل داد که روی گوشی هوشمند این کمپانی به نام iPhone کار کنند؛ توسعه آیفون یکی از معدود مسائلی بود که هیچ مخالفی نداشت؛ چون همه با این نظر متحد بودند که آیفون ساخته شود میتواند به یکی از انقلابیترین محصولهای دنیای فناوری بدل شود.
توسعه آیفون دو سال طول کشید و در ۹ ژانویه ۲۰۰۷، این محصول به صورت رسمی توسط اپل رونمایی شد. این محصول در کنفرانس مطبوعاتی سالانه اپل به نام MacWorld رونمایی شد و تا به امروز کینوت رونمایی از آیفون یکی از درخشانترین لحظات زندگی کاری استیو جابز محسوب میشود. میتوان گفت که استیو جابز در آن زمان بود که به اوج شهرت خود رسید و همه او را شناختند و توانست به یکی از افراد تاثیرگذار این صنعت بدل شود.
آیفون به معنای واقعی کلمه پرسودترین محصول این کمپانی شد. با این که این محصول ۴۰۰ دلار قیمت داشت و میتوان گفت که محصول گران قیمتی بود، اما اپل توانست ۶ میلیون نسخه از این محصول را به فروش برساند. اما این محصول زمانی شروع به فروش نجومی کرد که اپل در سال ۲۰۰۸ از گوشی هوشمند iPhone 3G رونمایی کرد که تنها ۲۰۰ دلار قیمت داشت.
اگر به یاد داشته باشید، کمی پیش گفتیم که اپل مسئله زیادی با در دسترس قرار دادن نرمافزارها و اپلیکیشنهایش داشت و با عرضه این گوشی، محصول از هاب جدید نرمافزاری خودش با نام AppStore رونمایی کرد که از طریق آن میشد به هزاران اپلیکیشن مختلف دسترسی پیدا کرد. با راهاندازی اپ استور، استیو جابز به توسعهدهندههای خارج از اپل هم اجازه داد که برای آیفون اپلیکیشن توسعه بدهند. کیت توسعه نرمافزارهای آیفون هم در سال ۲۰۰۸ در دسترس عموم قرار گرفت.
ترکیب آیفون و اپ استور باعث شد تا همین امروز تاثیر این ترکیب را در صنعت متوجه شویم. این اولین اقدامی بود که اکوسیستم گوشیهای هوشمند معنا گرفته بود که با یک حساب کاربری بتوانید روی گوشیهای مختلف از اپلیکیشنهای مختلف استفاده کنیم و برای اپل قدم بزرگی بود برای این که تبدیل به یکی از قطبهای اصلی صنعت شوند.
با این که استیو جابز در زندگی کاریاش افسانهای بود و توانست سدهای زیادی را از مقابلش بردارد اما متاسفانه در زندگی شخصی خودش چندان موفق نبود. در اواخر سال ۲۰۰۳ بود که دکترها تشخیص دادند استیو جابز سرطانی بسیار نادر دارد که احتمالا با عمل جراحی میتواند آن را درمان کند.
اما در آن زمان استیو جابز به شدت مشغول مشکلات اپل بود و برخلاف توصیه همه افرادی که به او نزدیک بودند، او ۹ ماه شروع به گرفتن رژيمهای مختلف و روشهای درمانی شد که او را از کار کردن دریغ نکند. او در سال ۲۰۰۴ بالاخره عمل جراحی را انجام داد و برای پنج سال آینده حال و روز بسیار خوبی داشت. او در سخنرانی معروفش در دانشگاه استنفورد که از مهمترین لحظات زندگی استیو جابز محسوب میشود، به صورت عمومی اعلام کرد که سرطان او برطرف شده است.
اما در کنفرانس اپل در WWDC همه به این موضوع شک کرده بودند که استیو جابز به شدت لاغر شه بود و وضعیت جسمی چندان مناسبی نداشت. در دسامبر ۲۰۰۸ اپل اعلام کرد که استیو جابز به خاطر مشکلات سلامت چند ماه از اپل دور خواهد ماند و جراحی پیوند کلیه خواهد داشت.
درآوریل ۲۰۰۹، استیو جابز دوباره به اپل بازگشت تا روی پروژه آخرش کار کند. پروژهای که برای او بسیار مهم بود و قلبا این پروژه را دوست داشت. پروژهای بزرگ به نام آیپد!
ساخته شدن محصول خارقالعادهای مثل آيفون به این دلیل بود که استیو جابز از ابتدا قصد داشت که تبلت بسازد که در میان پروژه آنها تصمیم گرفتند ابتدا به سمت گوشیهای هوشمند بروند. اما استیو جابز همیشه در قلب خود دوست داشت که پروژه آیپد را شروع کند و به اتمام برساند.
سرانجام آیپد در سال ۲۰۱۰ به بازار عرضه شد. آیپد نظرهای ضد و نقیضی را به خود جذب کرد. بعضیها از آن بسیار راضی بودند و بعضی دیگر آن را دوست نداشتند. اما استیو جابز همیشه این موضوع را در مصاحبههایش میگوید که آیپد بزرگترین کاری است که در صنعت فناوری انجام داده است.
استیو جابز هنوز هم درگیر بیماری سنگینی بود و حتی در این میان باز هم به غیبت پزشکی رفت اما توسعه آیپد جدید و البته iCloud به اندازهای مهم بود که او دو بار در کنفرانسهای مختلف حضور داشت و آنها را رونمایی کرد. استیو جابز در آن زمان به صدای اپل بدل شده بود و هر رونمایی مربوط به اپل تنها با ارائه او بود که جذابیت داشت.
آیکلود اما … بزرگترین قدم استیو جابز به آرزوی دیرینهاش یعنی راهاندازی اکوسیستم تمام عیار شود و رونمایی از آن برای استفاده روی تمام محصولات اپلی، توانست راه را برای امروز اپل که یکی از بزرگترین پیشروهای اکوسیستم است، برداشته شود. این رونماییها که به لطف جابز صورت گرفت، کلید موفقیت اپل در تمامی این سالهایی است که او دیگر در میان ما نیست.
بازگشت سرطان استیو جابز برای او نشانهای بود که باید میراثش را به خوبی به جای بگذارد و باید خیال خود را از بابت ادامه کار اپل مطمئن بسازد که این کار را هم انجام داد. در اولین قدم او تیم کوک را برای جایگزینی خودش آماده کرد. او در نهایت و در تاریخ ۲۴ آگوست سال ۲۰۱۱ از اپل برای همیشه استعفا داد.
او روزهای آخر زندگی خود را مشغول کارهای سادهتری شد. او شروع به طراحی کردن قایق شخصی برای خانواده خود کرد که بتواند روزهای آخر زندگیاش را مشغول سفر کردن باشد که هر چند عمر او زیاد طول نکشید که بتواند به تفریح بپردازد. همچنین او فردی را استخدام کرد که زندگینامهاش را یادداشت کند و او توانست تمام جزئیاتش را به نویسنده این کتاب ارائه بدهد.
کتاب زندگینامه او به نام Steve Jobs توسط والتر آیزاکسون نوشته شده که کتاب بسیار خوب و جذابی است و توصیه میکنم حتما آن را مطالعه کنید.
در نهایت باید گفت که زندگی استیو جابز بدون شک الگوی خیلی از ما میتواند باشد؛ او پستی و بلندیهای زیادی را طی زندگی کاری خود طی کرد و موفق شد که در نهایت اپل را به یکی از بزرگترین قطبهای فناوری بدل کند که تا به امروز به قدرت کار خود را ادامه بدهد.