چه از نظر منتقدان و چه از نگاه مخاطبان، فیلمهای زیادی جایگاه زرشک طلایی سالهای مختلف را بهخود اختصاص دادهاند. در این مطلب به ۵ فیلم از دهه ۲۰۱۰ میلادی رفتیم که صفاتی همچون فاجعهآمیز و مزخرف را با خود یدک میکشند.
این را باید بپذیریم که هیچ فیلمیبرنده نیست. در واقع، بسیاری از آنها بهمنظور اتلاف وقت مخاطبان ساخته شدهاند و دهه ۲۰۱۰ در لیست فیلمهای مزخرف تاریخ سینما، سهمی عادلانه را بهخود اختصاص داده است. اگرچه این دهه شاهکارهای سینمایی کاملاً حیرتانگیزی را برای ما بهارمغان آورده، اما اشتباهات زیادی را نیز دربرگرفته که طعم بدی را در دهان بینندگان و منتقدان بهجای گذاشتهاند. راستاش را بخواهم بگویم، در ده سال گذشته بهحدی فیلمهای بدی وجود داشته که انتخاب بدترینهای آن، امری دشوار بهحساب میآید. من به شخصه واقعاً گیج شدهام که چرا و چگونه چنین فیلمهایی باید بهاکران عمومی دربیایند و جواب، تنها یک جمله بود: بههمان اندازه که صنعت سینما میتواند خلاق و جاهطلبانه باشد و بههمان اندازه که میتواند اشتیاق و هیجان را در وجود شما پدید آورد، میتواند فیلمهایی را بهشما ارائه دهد که شما را به زمین بازمیگردانند و غم و کثافت را در مقابل چشمان شما نمایش میدهند. این دسته از فیلمها همواره به ما یادآوری میکنند که صنعت فیلم اغلب فرموله و مبتنی بر اصل حقیقی جهان امروزی، یعنی پول است و اکثریت منتقدان و مخاطبان سینما، نیازی بیشتر از صرف سرگرمی نسبت به یک فیلم دارند. با در نظر گرفتن این اگزیستانسیالیسم در ذهن یک تماشاچی، در ادامه قصد داریم تنها یک لیوان از دریای بدترین فیلمهای یک دهه اخیر را به شما معرفی کنیم؛ فیلمهایی که برای توصیفشان میان دوستان و اطرافیانمان از واژههای فاجعهآمیز و حتی مزخرف استفاده میکنیم.
ژانر انیمیشن همواره جزو دستهبندیهای محبوب در میان آثار سینمایی بهشمار میآمد و The Emoji Movie با اکران نشان داد که این ژانر هم توانایی دستیابی به بدترین انیمیشن را دارد. این اثر از فقدان شخصیتپردازی و چاشنی طنز بینمکاش بهره میبرد و بهطرز عجیبی بهسبب استفاده از فرمولی کلیشهای در سینما، از دیدگاه برخی مخاطبان جذاب تلقی شد. The Emoji Movie سعی میکند جامعهای را در بطن تلفن یک پسر جوان با شکلکها و ایموجیهایی که زنده هستند، بررسی کند. مفهوم شخصیتپردازی با فرمولهای کلیشهای در انیمیشنهایی مانند داستان اسباببازی، The Lego Movie، رالف خلافکار و حتی Inside Out، کار کرده بود اما برخلاف تمامی این آثار، Emoji Movie فاقد جذابیت، خلاقیت و حتی حس هدف بود. در نهایت هم، میراث برجای مانده از The Emoji Movie، نامزد شدن و برنده شدن در بخشهای بدترین فیلم، بدترین کارگردانی و چند رشته دیگر در سیوهشتمین مراسم جوایز Golden Raspberry بود.
ام نایت شیامالان پیش از آن که ایدههای خلاقانه خود را در آثار کمهزینهای همچون The Visit یا Split بگنجاند، در زندانی سینمایی خود را بهدام انداخته بود. فیلم The Last Airbender که اقتباسی از برنامه تلویزیونی «Avatar: The Last Airbender» شبکه نیکلدئون بود، با بودجه کلانی ساخته و بهروی پردههای سینما رفت و شروعکننده بدترین آثار دهه ۲۰۱۰ شد. نقشآفرینی بسیار بد بازیگران، نامهایی از شخصیتها که بهاشتباه تلفظ میشود و حتی داستانسرایی وحشتناک آن، همگی المانهایی هستند که نشان میدهد این فیلم نهتنها در سطح متوسط است، بلکه توهینی به مخاطب و تماشاچی خود بهشمار میآید. فیلم The Last Airbender بهمعنای واقعی کلمه، غیرقابل تماشا کردن است و تنها چیزی که این نمایش بسیار مزخرف با نجات داد، انتقادهایی بود که در سطحی جهانی به آن وارد شد و در نهایت، منجر به حذف برنامه سهگانه این اثر شد.
با نمره 5.9 وبسایت IMDb و نمره 34 درصد از منتقدان وبسایت راتن تومیتوز، «Abraham Lincoln: Vampire Hunter» روایتگر داستان آبراهام لینکلن است؛ رئیسجمهور ایالات متحده که با تهدید کشورش توسط گروهی وحشی از خونآشامها، مأموریتی را برای از بین بردن آنها آغاز میکند. این فیلم نتوانست با اکران خود، یک فرنجایز و یک ستاره را متولد کند. تیمور بکمامبتوفِ کارگردان، با فراموش کردن این که فیلمی درباره یکی از بزرگترین رئیسجمهوران میسازد، المانهایی سرگرمکننده را به اثر افزود و یک ترکیب غمانگیز را بهوجود آورد. در نهایت هم در همان سال، فیلم «Lincoln» استیون اسپیلبرگ اکران شد و Abraham Lincoln: Vampire Hunter را به قبرستان بدترین فیلمهای تاریخ سینما منتقل کرد؛ جایی که این فیلم برای همیشه بهفراموشی سپرده شد و جایگاهی را در لیست زرشک طلایی قرار داد.
آدام سندلر دوستداشتنی، چه ناگهانی سقوط میکند! دهه ۲۰۱۰ پر از آثاری بود که کمدی متوسط و گاهاً ضعیف سندلر را بهتصویر میکشید؛ اگرچه در سالهای بعد، ظهوری پیروزمندانه را برای این بازیگر بههمراه بود. جدا از اغراق، Jack and Jill بدترین فیلم در کارنامه کاری آدام سندلر شناخته میشود؛ فیلمی که سندلر را در دو نقش خواهر و بردار دوقلو بهتصویر می کشد و حوادث مختلف این دو دوقلوی نهچندان دوستداشتنی را برای ما روایت میکند. این فیلم نهتنها بویی از طنز نبرده، در سیودومین دوره جوایز Golden Raspberry نیز در ده بخش نامزد دریافت جایزه شد. ما این موضوع که آدام سندلر چه روی پردههای سینما و چه در دنیای واقعی، دوستداشتنی است را کتمان نمیکنیم اما اگر دوست دارید همین تصور خوب را از این بازیگر داشته باشید، پیشنهاد میکنیم که به هیچ وجه به سراغ Jack and Jill نروید.
نسخه ۲۰۱۵ این فیلم که قرار بود ریبوتی مورد انتظار برای استودیو فاکس باشد، یک آشفتگی کامل را بههمراه داشت که نهتنها حرفه کارگردانی جاش ترانک را بهحاشیه برد، بلکه تقریباً تمام امیدهای فاکس برای ایجاد یک فرنچایز پرفروش از خانواده اول مارول را پایان داد. چشمانداز اصلی ترانک بهلطف دخالت استودیو و تغییرات ایجاد شده از منبع اصلی و همچنین انتخاب بد بازیگران، همگی منجر به یک تجربه غیرقابل تماشا شد و فیلمی را حاصل کرد که درباره هدف و خواسته خود، چیزی نمیداند. درحالیکه دو فیلم اول از مجموعه «چهار شگفتانگیز» چندان چشمگیر نبودند، اما از قالب و نوعی هدف بهره میبردند؛ چیزی که Fantastic Four از آن بیبهره بود.
من همواره به این موضوع معتقد بودم که سینمای امروزی در ایجاد حس شگفتی در مخاطبان خود، کمکار شده و نمیتواند آن شور و هیجان سابق را به تماشاچیان منتقل کند؛ بنابراین، فیلمهایی که بهتازگی بهروی پردههای سینما میروند ارزش حداقل یک بار دیدن را دارند تا شاید بتوانند حس گذشته را به ما القا کنند، داستانی غنی و مملو از کارکترهای خوب را روایت کنند و در نهایت، یک اثر سینمایی برای ما باشند. با این حال، آثار بسیاری در قبرستانهای تاریخ نیز یافت میشوند که نهتنها منزجرکننده و منفور قلمداد میشوند، بلکه تبعیدیهای سینمای مدرن هستند و جز ناامیدی، چیزی برای مخاطبان خود بههمراه نداشتهاند.