در قسمت اول از زندگینامه تسلا به سراغ سالهای آغازین زندگی او و مهاجرتش به آمریکا پرداختیم. حال در قسمت دوم از زندگی نامهاش قرار است که به سراغ انتقال برق بهصورت بیسیم، نامزدی او برای جایزه نوبل و تعدادی دیگر رفتهام؛ با کارو تک همراه باشید.
تسلا تمام تلاش و توان خود را گذاشت تا بتواند تا سال 1890 پروژهها و اختراعاتی که نصفه مانده بودند را تکمیل کند و تا بتواند وقت اصلی خود رو روی رویای همیشگی خود، یعنی انتقال برق بهصورت بیسیم بگذارد؛ پس او از سال 1890 کار روی این پروژه خود را آغاز کرد و تا سال 1906 مقدار زیادی از وقت و ثروت خود را روی این پروژه صرف نمود. ایده اصلی پشت این پروژه آن بود که با استفاده از سیم پیچی که در گذشته طراحی نموده بود، بتواند برق را بهصورت بیسیم از نقطهای به نقطهای دیگر انتقال دهد. نیکولا تسلا این کار نهتنها راهی برای انتقال مقدار زیادی از برق به سراسر دنیا میدانست، بلکه راهی بود که با استفاده از آن میتوانستیم با کل دنیا ارتباط برقرار کنیم.
اگر به تاریخ زندگانی تسلا نگاهی بیندازیم، متوجه خواهیم شد که او مشغول تدوین ایدههایی در زمانی بود که هیچ راهی برای انتقال بیسیم سیگنالهای ارتباطی در فواصل طولانی وجود نداشت، چه رسد به انتقال انرژی در این فاصل. تسلا برای انجام پروژه خود دست به کار شد و اول از همه به سراغ مطالعه امواج رادیویی رفت و متوجه شد که بعضی از مطالعات انجام شده توسط هرتز به هیچ عنوان درست نبوده است. همچنین این شکل جدید از امواج در آن زمان بهعنوان یک پدیده برای ارتباط در مسافتهای کوتاه شناخته میشد و تصور میکردند که بعد از یک مایل از بین میرود. تسلا در مورد این خطاهای مطالعاتی هرتز در آن زمان گفت که حتی اگر تئوریهای مربوط به امواج رادیویی درست باشد، آنها هیچ ارزشی در زمینه اهداف پیش روی او نخواهند داشت، چرا که این شکل از نور نامرئی مانند هر تابش دیگری در طول مسافت کاهش پیدا خواهد کرد و در نهایت بهصورتی خطوطی مستقیم بهسمت فضا میرود و بهطرز ناامیدکنندهای گم میشود.
قدیمیترین اسنادی که به کار کردن تسلا روی ایده انتقال الکتریسیته در مسافتهای طولانی از طریق هوا یا زمین به اواسط دهه 1890 میلادی باز میگردد و برای شروع این کار روی آزمایشهایی برای آزمایش این ایده وقت خود را گذاشت. بهنظر میرسد که نیکولا تسلا این ایده انتقال الکتریسیته از طریق زمین را از یک نظریه جذابی که در آن زمان رواج داشت و بیان میکرد که زمین رسانا است گرفته بود. او برای این که بتواند این آزمایش خود را انجام دهد، سیستمی متشکل از بالونهایی را پیشنهاد کرد که الکترودهایی را به فاصله 9100 متری زمین میبردند و در نهایت میتوانست که با استفاده از آنها جریان را انتقال داد. تسلا در آن زمان تصور میکرد که فشار هوای کمتر به او این اجازه را خواهد داد که ولتاژهای بسیار بالا را در مسافتهای طولانی انتقال دهد و آن را به دست هر فردی در جهان برساند.
تسلا همواره روی پروژه انتقال برق بهصورت بیسیم خود کار میکرد و برای آن که شرایط ماهیت رسانایی هوای با فشار کم را بررسی کند، یک آزمایشگاه را در سال 1899 در ارتفاعات زیاد کلرادو اسپرینگز راهاندازی کرد. نیکولا تسلا در آنجا با خیالی راحت میتوانست سیمپیچهای بسیار بزرگتری را درمقایسهبا محیطهای آزمایشگاهی تنگی که او در نیویورک در اختیار داشت، آزمایش کند. از طرفی دیگر یکی از همکاران او توانست که با شرکت برقرسانی الپاسو مذاکراتی را انجام دهد و به همین واسطه برق متناوب مورد نیاز تسلا فراهم آمد.
همانطور که در این دو قسمت از زندگینامه تسلا مطالعه کردهاید، او همواره بهدنبال یک سرمایهگذار برای ایدهها و پروژههای خودش بود و برای این پروژه جدیدش هم بهسراغ جان جاکوب آستور چهارم رفت تا متقاعدش کند که 100 هزار دلار آن زمان که به پول امروز تقریبا معادل با 3110800 دلار میشود را به او بدهد تا بتواند راحتتر مسیر خود برای پروژهاش را ادامه دهد و از طرفی دیگر هم جان جاکوب سهامدار عمده شرکت تسلا شود. در آن زمان آستور تصور میکرد که در درجه اول در حال سرمایهگذاری روی سیستم جدید انتقال برق بهصورت بیسیم تسلا است، اما تسلا از این پول برای تجهیز کردن آزمایشگاه کلرادو اسپرینگز خود استفاده کرد. او بهمحض آن که به آزمایشگاه خود رفت با انبوهی از خبرنگاران مواجه شد و مجبور شد که به آنها بگوید در حال کار روی پروژه تلگراف بیسیم است و بهزودی سیگنالهایی را از پیکس پیک به پاریس انتقال میدهد.
تسلا در این آزمایشگاه خود ابتدا یک سیم پیچ بزرگ که در محدوده مگا ولت کار میکرد را مورد آزمایش قرار داد و در نتیجه توانست که رعد و برقی مصنوعی متشکل از میلیونها ولت انرژی و تخلیه باری بهطول 41 متر را تولید کند. با تولید این رعد و برق بزرگ ناخواسته، متاسفانه ژنراتور برق مرکز ال پاسو کاملا سوخت و در نتیجه برق آن منطقه کاملا قطع شد. تسلا با مشاهده صدای الکتریکی برخورد صاعقه اشتباها به این نتیجه رسید که میتوان از کل کره زمین برای انتقال الکتریسیته استفاده کرد.
در آزمایشگاه تسلا اتفاقات عجیبی هم بهوقوع میپیوست؛ برای مثال تسلا در زمانی که در آزمایشگاه کلرادو اسپرینگز خود حضور داشت، دائما سیگنالهای عجیبی را دریافت میکرد، اما در آن زمان تصورش بر آن بود که اینها درخواستهای ارتباطی از سیاراتی دیگر باشد. او این تصورات خود را برای اولین بار در ماه دسامبر سال 1899 به یک خبرنگار از طریق نامه اطلاع داد و بعد از آن هم تمام این اطلاعات را در دسامبر سال بعد در اختیار انجمن صلیب سرخ جهانی قرار داد. همانطور که میتوانید حدس بزنید این خبرنگاران با این موضوع بهصورتی هیجان زده برخورد کردند و در نهایت در روزنامهها نوشتند که تسلا توانسته است که سیگنالهایی را از مریخ دریافت کند. او توضیحات بشتری را در هفتهنامه Collier در تاریخ 9 فوریه 1901 با عنوان “صحبت با دیگر سیارهها” منتشر کرد و گفت که در ابتدا این سیگنالها برای او آشکار نبودند، اما اینها میتوانند از دیگر سیارهها مانند مریخ، زهره یا هر سیاره دیگری باشد.
تسلا برای آن که این یافتههای خود را به دست تعداد افراد بیشتری برساند، با سردبیر مجله The Century به توافق رسید تا مقالهای را در مورد یافتههای او چاپ کنند. بعد از این توافق، مجله عکاسی را به آزمایش کلرادو اسپرینگز تسلا فرستاد تا از کارهایی که او در آنجا انجام میدهد عکسهایی را بگیرد. این مقاله در نهایت با عنوان The Problem of Increasing Human Energy در نسخه ژوئن 1900 این مجله به چاپ رسید. او در این مقاله برتریهای سیستم انتقال برق بهصورت بیسیم خود را توصیح داد، اما این مقاله چاپ شده بیشتر شبیه به یک رساله فلسفی طولانی بود تا یک توصیف علمی قابل درک از کارهایی که او انجام داده است.
تسلا زمانی که در نیویورک سکونت داشت، همواره در تلاش بود تا سرمایهگذارانی را پیدا کند که به سیستم انتقال بیسیم او که فکر میکرد دوام خوبی خواهد داشت، پس برای این موضوع آنها را به باغ نخل بزرگی در باشگاه The Players به صرف شام و نوشیدنی دعوت کرد. او نهایتا در سال 1901 توانست که 150 هزار دلار آن زمان که به پول امروزی چیزی در حدود 4 میلیون و 666 هزار و 200 دلار ارزش داشت را از جی پی مورگان در ازای سهم 51 درصدی از هر پتنت ثبت شده در زمینه ارتباطات بهصورت بیسیم دریافت کرد. با وارد شدن این پول به شرکت تسلا، او شروع به برنامهریزی تاسیسات برج واردنکلیف کرد که در شورهام نیویورک ساخته شد. شورهام در 161 کیلومتری شرق شهر در ساحل شمالی لانگ آیلند وجود داشت.
تا ماه جولای سال 1991، تسلا برنامههای خود را برای ساخت فرستنده قدرتمندتری بیشتر کرد تا از سیستم مبتنیبر رادیو مارکونی که تسلا در آن زمان فکر میکرد این رادیو از روی نسخه توسعه داده شده توسط او ساخته شده است، پیشی بگیرد. او برای این کار به مورگان مراجعه کرد تا پول بیشتری برای ساختن سیستمی بزرگتر درخواست کند، اما مورگان در آن زمان هیچ پول بیشتری را در اختیار او نذاشت. سرانجام در ماه دسامبر سال 1901 بود که مارکونی توانست با موفقیت یک حرف S را از انگلستان به نیوفاندلند ارسال کند و به این ترتیب تسلا در رقابتی که وارد آن شده بود شکست داد و تبدیل اولین آدمیشد که چنین انتقالی را انجام داده است.
یک ماه پس از موفقیت مارکونی، تسلا سعی کرد با کنترل ارتعاشات در سراسر جهان، مورگان را به حمایت از یک طرح بزرگتر برای انتقال پیامها و قدرت تشویق کند. در طول 5 سال بعد، تسلا بیش از 50 نامه به مورگان نوشت و در تمام آنها درخواست میکرد که بودجه اضافهتری را به او برای تکمیل ساخت واردنکلیف بدهند. تسلا این پروژه را برای نه ماه دیگر تا سال 1902 ادامه داد و در نهایت این برج تا ارتفاع کامل خود که 57 متر بود، ساخته شد. در ژوئن 1902، تسلا عملیات آزمایشگاهی خود را از خیابان هیوستون به واردنکلیف منتقل کرد.
سرمایهگذارانی که در وال استریت فعالیت میکردند، ترجیح میدادند که پول خود را در سیستم مارکونی سرمایهگذاری کنند و در این بین برخی از مطبوعات هم شروع به مخالفت با پروژه تسلا کردند و ادعاهایشان هم این بود که تسلا در حال فریب دادن سرمایهگذاران خود است. این پروژه در نهایت در سال 1905 میلادی متوقت شد و در سال 1906، مشکلات مالی و رویدادهای دیگر، طبق ادعای جی سیفر که زندگینامه تسلا را نوشته است، یک فروپاشی عصبی را برای تسلا به همراه آورد. تسلا در این بین مجبور شد تا اموال واردنکلیف را رهن بدهد تا قسمتی از بدهیهای خود به Waldorf-Astoria که چیزی در حدود 20 هزار دلار (با ارزش تقریبی 516700 دلار فعلی) بود را پرداخت کند. او در نهایت در سال 1915 مالکیت خود را از دست داد و در سال 1917 هم این برج توسط مالک جدیدش تخریب شد تا زمین به دارایی املاک و مستغلات تبدیل شود.
بعد از آن که واردنکلیف بسته شد، تسلا همچنان نامههایی را برای مورگان ارسال میکرد. در واقع او بیشتر نامههای خودش را پس از مرگ مورگان پدر برای پسرش، یعنی جک نوشت و از او درخواست کرد که بودجه بیشتری را برای پروژههایش در نظر بگیرد. بعد از ارسال این نامهها، تسلا دفاتر خودش را در خیابان 165 برداوی در منهتن نیویورک افتتاح و تلاش کرد تا با توسعه و بازاریابی پتنتهای خودش، سرمایه بیشتری جمعآوری کند. او دفتر اصلی خودش را در بین سالهای 1910 تا 1914 در برج Metropolitan Life دایر کرده بود. بعد از این مدت، برای چند ماهی در ساختمان در خیابان Woolworth فعال بود و از آنجایی که توان پرداخت اجاره بهای آنجا را نداشت مجبور شد که به خانه خود بازگردد. بعد از این جابهجاییها او بین سالهای 1915 تا 1925 به پلاک 8 خیابان 40ام نیویورک که یک فضای اداری بود نقل مکان کرد. نکته مهم در بین این جابهجاییها آن بود که بعد از رفتن به این مکان جدید دفترش، عملا ورشکست شد؛ البته این ورشکستی تاثیری روی اختراعات قدیمی او نگذاشت و مشکل اصلی او اختراعات جدیدی بود که سعی در توسعه آنها داشت.
تقریبا 50 سال از زندگی تسلا گذشته بود که او در روز تولدش از توربینی بدونه تیغه که قدرتی معادل با 200 اسب بخار (یعنی 150 کیلووات) داشت و 16 هزار دور در دقیقه میچرخید را بهنمایش گذاشت. در طول سالهای 1910 تا 1911، توربینهای بدون تیغه او در نیروگاه واتر ساید با قدرتی 100 تا 5000 اسب بخار آزمایش شدند. تسلا برای توسعه و پیادهسازی هرچه بیشتر این پروژه خود، از سال 1919 تا 1922 در میلواکی برای شرکت آلیس چالمرز کار کرد. در واقع او بیشتر وقت خود در این شرکت را صرف تلاش برای تکمیل توربینی که ساخته بود با هانس داهلسترند، مهندس ارشد این شرکت، میکرد اما مشکلات مهندسی باعث شد که اختراع او هرگز به یک وسیله کاربری تبدیل نشود. تسلا مجوز بهرهبرداری از این ایده را به یک شرکت ابزار محول کرد و آنها هم این اختراع را در سرعتسنج خودروهای لوکس و ابزارهای دیگر به کار بردند.
هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد، انگلیسیها کابل تلگرافی که در زیر اقیانوس اطلس قرار داشت و راه ارتباطی بین آمریکا و آلمان بود را قطع کردند تا بتوانند جریان اطلاعات بین دو کشور را کنترل کنند. آنها همچنین سعی کردند با شکایت شرکت مارکونی ایالات متحده از شرکت رادیویی آلمانی Telefunken به دلیل نقص حق اختراع، ارتباط بیسیم آلمان به ایالات متحده و بالعکس را قطع کنند. Telefunken دو فیزیکدان با نامهای جاناتان زنک و کارل فردیناند راون را برای دفاع از خودش آورد و تسلا را هم به عنوان شاهد به مدت دوسال با مبلغ 1000 دلار در ماه استخدام کرد. زمانی که ایالات متحده در سال 1917 وارد جنگ علیه آلمان شد، روند این پرونده هم موقتا متوقف شد و سپس بعد از جنگ به جریان افتاد.
در سال 1915، تسلا تلاش کرد تا از شرکت مارکونی به دلیل نقض پتنتهای مربوط به ارتباطات بیسیم خود شکایت کند. حق اختراع اولیه مارکونی در سال 1897 و در ایالات متحده ثبت شده بود، اما پتنت او در سال 1900 که بهبود انتقال رادیویی را پوشش میداد چندین بار رد شد نهایتا این شرکت توانست که در سال 1904 تاییدیه این پتنت خود را دریافت کند. از اصلیترین دلایل رد ثبت اختراع او میتوان به نقض حق اختراع دو پتنت تنظیم برق بیسیم تسلا در سال 1897 اشاره کرد.
این پروند شکایت تسلا در سال 1915 به جایی نرسید، اما در یک پروند مرتبط که در آن شرکت مارکونی تلاش کرد از دولت ایالات متحده به دلیل نقض حق اختراع در جنگ جهانی اول شکایت کند، تصمیم دادگاه عالی ایالات متحده در نهایت در سال 1943 برآن شد که اولیور لاج، جان استون و تسلا را در پرونده قبلی برنده اعلام کند. این دادگاه در این خصوص اعلام کرد که تصمیم آنها هیچ ارتباطی با ادعای مارکونی بهعنوان اولین شرکت که به انتقال رادیویی پیامها دست یافت ندارد، بلکه فقط از آنجایی که ادعای مارکونی در مورد برخی بهبودهای ثبت شده مشکوک بود، شرکت نمیتوانست ادعای نقض همان پتنتها را داشته باشد.
در تاریخ 6 نوامبر سال 1915، گزارشی منتشر شده از خبرگزاری رویترز از لندن اعلام کرد که جایزه نوبل آن سال بهصورت مشترک به توماس ادیسون و نیکولا تسلا اعصا خواهد شد. با این حال در 15 نوامبر همان سال یک خبر منتشر شده از رویترز استکهلم بیان کرد که جایزه آن سال به ویلیام هنری براگ و لارنس براگ به خاطر خدمتشان در تجزیه و تحلیل ساختار بلوری با استفاده از اشعه ایکس اعطا میشود. در آن سالها شایعات غیرقابل اثباتی مبنیبر اینکه تسلا یا ادیسون جایزه را رد کردهاند وجود داشت، اما بنیاد نوبل در مورد این موضوع گفت:
هر شایعهای مبنیبر اینکه فردی جایزه نوبل داده نشده است، چرا که او قصد نداشته جایزه نوبل را دریافت کند؛ مصحک است. برنده نهایی جایزه تنها پس از اعلام متوجه برگزیده شدن خود برای جایزه نوبل خواهد شد.
البته ادعاهای بعدی توسط زندگینامه نویسان تسلا مبنیبر اینکه ادیسون و تسلا دریافتکنندگان اصلی بودند و به هیچ یک از آنها بهدلیل خصومتشان با یکدیگر جایزه اهدا نشد هم مطرح شده بود. در واقع این دو نفر بهدنبال بهحداقل رساندن دستاوردهای دیگری برای بردن جایزه بودند؛ بنابراین هر دو هرگز از پذیرش جایزه امتناع کردند تا اگر دیگری برنده این جایزه شده بود نتواند آن را دریافت کند. یکی از عجیبترین نکات در مورد این جایزه آن بود که ادیسون ثروتمند از دریافت این جایزه سر باز زد تا تسلا نتواند جایزه 20 هزار دلاری را دریافت نماید.
در سالهای پس از انتشار این شایعات، نه تسلا و نه ادیسون این جایزه را دریافت نکردند؛ اگرچه ادیسون یکی از 38 نامزد پیشنهادی ممکن در سال 1915 بود و تسلا هم یک بار در سال 1937 جزو 38 نامزد پیشنهادی قرار گرفت.
تسلا تلاش کرد که چندین دستگاه را بر اساس تولید اوزون راهی بازار کند. اینها در سال 1900 در زیرمجموعه شرکت اوزون تسلا قرار داشتند که یک دستگاه ثبت اختراع شده در سال 1896 که بر اساس سیم پیچ تسلا عمل میکرد و در آن با استفاده از تولید حبابهای اوزون را از طریق انواع مختلف روغنها به ژلهای درمانی تبدیل میکرد. او همچنین سععی کرد تا چند سال بعد نوعی از آن را بهعنوان یک ضدعفونی کننده اتاق برای بیمارستانها تولید کند.
تسلا این نظریه را مطرح کرده بود که استفاده از الکتریسیته در مغز باعث افزایش هوش میشود. در سال 1912 او نقشهای برای فعالتر شدن دانشآموزان کسلکننده با اشباع ناخودآگاه آنها با برق سیم کشی دیوارهای یک مدرسه و اشباع کردن اتاقهای آن مدرسه با امواج الکترومغناطیس بینهایت کوچک که با فرکانس بالا ارتعاشی را مطرح کرد. این طرح حداقل بهطور موقت توسط سرپرست وقت مدارس شهر نیویورک، یعنی ویلیام اچ ماکسون تایید شد.
قبل از جنگ جهانی اول، تسلا بهدنبال سرمایهگذاران خارج بود، اما پس از شروع جنگ تسلا بودجهای را که از پتنتهای خود در کشورهای اروپایی دریافت میکرد را از دست داد.
در نسخه ماه آگوست مجله Electrical Experimenter نوشته شده بود که تسلا فرض میکند که میتوان از الکتریسیته برای مکانیابی دقیق زیردریاییها از طریق بازتاب یک پرتو الکتریکی با فرکانس فوقالعادع استفاده کرد و سیگنال را روی صفحه فلورسنت مشاهده نمود؛ البته باید به این موضوع هم دقت کنید که این سیستم پیشنهادی تسلا شباهت بسیار زیادی به رادارهای امروزی دارد که کشورهای پیشرفته دنیا از آن استفاده میکنند. اگر در این زمینه کمی اطلاعات داشته باشید، حتما این را میدانید که امواج رادیویی با فرکانس بالا به هیچ عنوان توانایی نفوذ در آب را ندارند و عملا ایده تسلا بلا استفاده بود.
امیل ژیراردو که به توسعه اولین سیستم راداری فرانسته در دهه 1930 کمک کرده بود، در سال 1953 اشاره کرد که حدس و گمان عمومی تسلا مبنیبر اینکه به یک سیگنال با فرکانس بالا و بسیار قدرتمند نیاز است، درست بود. ژیراردو در مورد این طرح تسلا گفت:
تسلا در حال پیشگویی یا حتی خواب دیدن بود، زیر هیچ وسیلهای برای اجرای آنها در اختیار نداشت، اما باید اضافه کرده که اگر خواب میبینید، حداقل خواب خوب ببینید.
در سال 1928 تسلا آخرین اختراع خود که به یک هواپیما دو بال با قابلیت برخاستن و فرود آمدن عمودی که امروزه به آنها هواپیماهای عمود پرواز میگوییم را ثبت کرد. در این پتنت، موتورهای هواپیما بهصورت یک آسانسور عمل میکردند و بعد از آن که هواپیما به ارتفاع مناسب میرسد، میچرخیدند و سپس هواپیما تبدیل به یک نمونه عادی میشد. تسلا در آن زمان فکر میکرد که این هواپیما چیزی کمتر از 1000 دلار هزینه خواهد برد. در آن زمان این هواپیما غیر عملی توصیف شد، اما شباهتهای اولیه آن به هواپیما V-22 Osprey مورد استفاده در ایالات متحده غیر قابل انکار است.
تسلا از سال 1900 در محله والدروف آستوریا در شهر نیویورک زندگی میکرد و به همین واسطه یک صورت حساب بسیار بزرگ برای قبضها و اجاره خانه او بهوجود آمده بود. او در سال 1922 به هتل سنت رجیس نقل مکان کرد و از آن به بعد مجبور بود که هر چند سال یک بار از هتلی به هتلی دیگر برود تا قبضهای پرداخت نشده را پشت سر بگذارد.
تسلا هر روز برای غذا دادن به کبوترها به پارک میرفت. او از پنجره اتاق هتلش شروع به غذا دادن به آنها میکرد و هر از چند گاهی تعدادی از آنها که زخمی بودند را به اتاق خود میآورد تا درمان کند. او یک بار در گفتگویی اعلام کرده بود گه روزانه یک کبوتر سفید زخمی خاص از او بازدید میکرد. طبق آمارهایی که بهدست آمدهاند، او بیش از 2000 دلار را برای مراقبت از پرندههای زخمی خرج کرده بود که شامل دستگاهی هم میشد که او برای کمک کردن به بال شکسته پرندگان ساخته بود. تسلا درباره این موضوع گفته بود:
من سالها است که به کبوترها غذا میدهم، هزاران کبوتر؛ اما در میان آنها پرندهای زیبا، سفید خاص و با نوک خاکستری روشن بود که با تمام آنها فرق داشت. آن پرنده یک ماده بود و فقط باید آرزو کنم که او را صدا بزنم تا به سمت من پرواز کند و پیش من بیاید. من آن کبوتر را دوست داشتم، همانطور که یک مرد یک زن را دوست دارد و او هم من را دوست داشت. تا زمانی که او را داشتم، هدفی در زندگی من وجود داشت.
صورتحسابهای پرداخت نشده تسلا و همچنین شکایتهای انجام شده از او در مورد آشفتگیهای بهوجود آمده در مورد کبوترها دست به دست هم دادند تا در نهایت او از سنت رجیس در سال 1923 اخراج شود. او همچنین مجبور شد که هتل پنسیلوانیا را در سال 1930 و هتل فرماندار کلینتون را در سال 1934 ترک کند. در یک بازه زمانی، او اتاقهایی را در هتل ماگری نیز دریافت کرد.
تسلا در سال 1934 به هتل نیویورکر نقل مکان کرد. در این زمان شرکت وستینگهاوس الکتریک مبلغ 125 دلار را علاوهبر هزینه اجاره بها به او میپرداخت. گزارشهای مربوط به چگونگی به وقوع پیوستن این اتفاق متفاوت است. چندین منبع ادعا میکنند که وستینگهاوس نگران تبلیغات بد احتمالی ناشی از شرایط فقیرانهای بود که مخترع سابق آنها در آن زندگی میکرد. این پرداخت بهعنوان یک هزینه مشاوره برای دور زدن بیزاری تسلا از پذیرش خیریه مطره شده بود. مارک سیفر، زندگینامه نویس تسلا، پرداختهای وستینگهاوس به تسلا را توعی تسویه حساب نامشخص توصیف کرده است. در هر صورت وستینگهاوس هزینه زندگی تسلا تا پایان زندگیاش را تامین میکرد.
در سال 1931 یک روزنامهنگار جوان به نام کنت ام سوزی که تسلا با او دوست شده بود، جشنی را برای 75 سالگی این مخترع نابغه ترتیب داد. تسلا از بیش از 70 پیشگام در علم مهندسی، از جمله آلبرت انیشتین نامههایی را برای تبریک به ارسال کردند و همچنین تصویر او برای اولین بار تصویر اول مجله تایم شد. عنوان چاپ شده روی مجله تحت عنوان All the world’s his power house بهنوعی به سهم او در تولید برق اشاره میکرد. این مهمانی به حدی خوش پیش رفت که تسلا آن را به یک رویداد سالانه تبدیل کرد؛ رویدادی که در آن او غذا و نوشیدنیهای زیادی را در اختیار مهمانانش قرار میداد تا از این مهمانی لذت ببرند. او مطبوعات را دعوت میکرد تا اختراعات او را ببینند و داستانهایی در مورد شکستعای گذشته او، دیدگاهها در مورد رویدادهای جاری و گاهی اوقات گیجکننده بشنوند.
در مهمانی سال 1932، تسلا ادعا کرد که موتور را اختراع کرده است که با استفاده از پرتوهای کیهانی کار میکند. در سال 1933 و در سن 77 سالگی، تسلا در این مراسم به خبرنگاران گفت که پس از 35 سال کار، در آستانه تولید اثبات شکل جدیدی از انرژی است. او ادعا کرد که این یک نظریه انرژی خواهد بود که به شدن با فیزیک انیشتینی مخالف است که هزینه کمی دارد و از طرفی دیگر تا 500 سال هم دوام میآورد. او همچنین به خبرنگاران گفت که در حال کار روی راهی برای انتقال طولی موجهای رادیویی خصوصی شخصی، کار روی پیشرفتهای متالوژی و ایجاد راهی برای عکاسی از شبکیه برای اثبات افکار است.
در مراسمی که او در سال 1934 برگزار کرده بود، تسلا به خبرنگاران گفت که او ابرسلاحی را طراحی کرده است که میتواند به همه جنگهای دنیا پایان دهد. او آن را تلفورس نامید، اما معمولا بهعنوان پرتو مرگ او شناخته میشود. تسلا آن را به عنوان یک سلاح دفاعی توصیف کرد که در امتداد مرز یک کشور قرار میگیرد و در برابر حمله پیاده نظامها یا هواپیماهای نظامی از کشور محافظت میکند.
تسلا هرگز دستورالعملهای دقیقی از نحوه عملکرد این سلاح در طول زندگی خود فاش نکرد، اما در سال 1984 آنها در آرشیو موزه نیکولا تسلا در بلگراد ظاهر شدند. این دستورالعملها بیانگر یک سبک جدیدی از ارائه انرژی متمرکز غیر پراکنده از طریق درگاههای طبیعی هستند که یک لوله خلا با انتهای باز با آببندی جتگازی را توصیف میکند که به ذرات اجازه خروج میدهد. تسلا سعی کرد وزارت جنگ آمریکا، بریتانیا، اتجاد جماهیر شوری و یوگوسلاوی را به این دستگاه علاقهمند کند.
تسلا در سال 1935 و در جشن تولد 79 سالگی خود، موضوعات بسیاری را پوشش داد. او ادعا کرد که پرتوهای کیهانی را در سال 186 کشف و راهی برای تولید جریان مستقیم از طریق القا را اختراع نموده است و ادعاهای زیادی در مورد نوسانگر مکانیکی خود داشت. او در توصیف این دستگاه که انتظار داشت برای او طی دو سال آینده 100 میلیون دلار را به ارمغان بیاورد، به خبرنگاران گفت که نسخهای از نوسانگر او در سال 1898 در آزمایشگاه خیابان هوستون شرقی و خیابانهای همسایهاش در منهتن نیویورک زمین لرزههایی را ایجاد کرده است. او در ادامه به خبرنگاران گفت که اسیلاتورش میتواند ساختمانهای امپایر استیت را با فشار هوای 5 پوندی نابود کند. همچنین او تکنیک جدیدی را توضیح داد که با استفاده از نوسانگرهای خود به نام tELEGEODYNAMICS توسعه داده شده بود و از آن برای انتقال ارتعاشات به زمین استفاده خواهد کرد که به گفته او در هر فاصلهای کار میکند تا برای ارتباط یا مکانیابی ذخایر معدنی زیرزمینی استفاده میشود.
تسلا در مراسم Grand Ballroom of Hotel New Yorker که در سال 1937 نشان شیر سفید را از سفیر چکسلواکی و مدالی از سفیر یوگوسلاوی دریافت کرد. در این مراسم تسلا در پاسخ به سوالات مربوط به پرتوهای مرگ گفت:
اما این یک آزمایش نیست؛ من آن را ساخته، نشان داده و استفاده کردهام. فقط زمان کمی میگذرد تا بتوانم آن را به دنیا بدهم.
تسلا در پاییز سال 1937 و در سن 81 سالگی بعد از نیمه شب یک شب سرد، هتل نیویورکر را ترک کرد تا رفتوآمد منظم خود را به کلیسای جامع و کتابخانه انجام دهد. تسلا درحالیکه از خیابانی در چند بلوک آن طرفتر از هتل عبور میکرد، نتوانست از تاکسی که منحرف شده بود طفره برود و در نهایت به زمین پرتاب شد. در این سانحه کمر او بهشدت آسیب دید و سه دندهاش هم شکست. شدت جراحات وارد شده به او هرگز مشخص نشد. تسلا بعد از این آسیب به هیچ عنوان به پزشک مراجعه نکرد و همین روند را ادامه داد و هرگز بهطور کامل بهبود نیافت.
نهایتا نیکولا تسلا بعد از 86 سال زندگی و اختراع چیزهایی که در زمان حیات او کمتر کسی آنها را درک میکرد، در تاریخ 7 ژانویه سال 1943 در اتاق 3327 هتل نیویورکر بهتنهایی درگذشت. پیکر او بعدا توسط آلیس موناگان، خدمتکار هتل، پس از ورود به اتاق تسلا پیدا شد. نکته جالب در مورد این موضوع آن است که نیکولا تسلا در پشت در اتاق خود تابلو مزاحم نشوید را آویزان کرده بود، اما این خدمتکار به این تابلو هیچ توجهی نداشت و بهصورت ناگهانی وارد آن اتاق شد. بعد از آن که آقای ومبلی، دستیار پزشکی قانونی، جسد وی را معاینه کرد، علت مرگ او را ترمبوز عروق کرونر تشخیص داد.
دو روز بعد، اداره تحقیقات فدرال به نگهبان اموال دیگران دستور داد تا اموال تسلا را توقیف کند. جان جی ترامپ که در آن زمان استاد دانشگاه MIT و یک مهندس برق معروف بود که بهعنوان دستیار فنی کمیته تحقیقات دفاع ملی خدمت میکرد، برای تجزیه و تحلیل وسایل تسلا که در آن زمان توقیف بود فراخوانده شد. پس از یک تحقیق سه روزه، ترامپ در گزارش خود به این نتیجه رسید که هیچ چیزی وجود ندارد که در دستان غیر دوستانه (افراد سودجو) خطری را ایجاد کند و اذعان داشت:
افکار و تلاشهای او در حداقل 15 سال گذشته عمدتا جنبهی گمانهزنی، فلسفی و تا حدی تبلیغاتی داشت که اغلب به تولید و انتقال بیسیم برق مربوط میشد؛ اما شامل اصول یا روشهای جدید، صحیح و قابل اجرا برای تحقیق چنین نتایجی نمیشد.
ترامپ در جعبهای که ظاهرا حاوی بخشی از پرتو مرگ تسلا است، جعبهای با 45 ساله با مقاومت چند دههای پیدا کرد.
در 10 ژانویه سال 1943، فیورلو لا گورادیا، شهردار نیویورک، مدحی نوشته شده توسط نویسنده اسلوونیایی-آمریکایی لوئیس آدامیک را به صورت زنده از طریق رادیو WNYC خواند. در 12 ژانویه، دو هزرا نفر در مراسم تشییع جنازه تسلا در کلیسای جامع سنت جان در منهتن نیویورک شرکت کردند. پس از تشییع جنازه، جسد تسلا به قبرستان فرانکلیف در آردسلی نیویورک منتقل شد تا بعدا سوزانده شود. روز بعد، مراسم دوم توسط کشیشان برجسته در کلیسای کوچکترینیتی (کلیسای جامع ارتدوکس صری سنت ساوا امروزی) در شهر نیویورک برگزار شد.
در سال 1952 و به دنبال فشار برادرزاده تسلا، ساوار کوسانوویچ، کل داراییهای تسلا را در 80 صندوق قرار داد و همه آنها را به بلگراد فرستاد. در سال 1957، شارلوت موزار که در آن زمان منشی کوسانوویچ بود، خاکسترهای تسلا را هم از ایالات متحده به بلگراد منتقل کرد. خاکسترهای او در حال حاضر در داخل یک کره با روکش طلا روی یک پایه مرمر در موزه نیکولا تسلا نمایش داده میشود.