از داستانی پر از درامهای احساسی و سیاسی که در دنیایی فانتزی بهوقوع میپیوندد، تا مشکلات معیشتی در جامعهای آرمانگرا و چالشهای احساسی میان کارکترهای داستان، Arcane اثری تمامعیار است که فراتر از انتظارات عمل میکند.
اقتباسهای سینمایی و برنامههای تلویزیونی زیادی با الهام از دنیای گیم به جعبههای جادویی و دیجیتالی موسوم به تلویزیون و پردههای بزرگ سینما راه پیدا کردهاند؛ مجموعهها و آثاری که نهتنها با انتقادهای تند مخاطبان همراه بودهاند، بلکه دوستداران گیم را نیز ناامید کردهاند و این طرز فکر را در ما بهوجود آوردهاند که صنعت گیم هیچگاه نمیتواند راهی برای ورود به سینما پیدا کند. فیلم Super Mario با عرضه در سال ۱۹۹۳، مهر تأییدی بر این تفکر بود. از آن زمان تا به امروز، فیلمهای زیادی از جمله Mortal kombat، مجموعه Resident Evil و حتی Hitman منتشر شدهاند که مرز میان گیم و سینما را بهشکل فزایندهای افزایش دادهاند. Warcraft از جمله آثاری بود که امید اندکی را در میان مخاطبان سینما و طرفداران گیم پدید آورد اما بودجه کمرشکن آن موجب شد تا فقدان یک دنباله سینمایی با اقتباس از دنیای بازی، باری دیگر احساس شود.
بازی League of Legends اولین بار در سال ۲۰۰۹ از سوی استودیو Riot Games منتشر شد که طرفداران زیادی در جهان بهخود اختصاص میدهد. همکاری Riot games و نتفلیکس را میتوان شروعکننده راهی در جهت بهبود آثار اقتباسی از گیم دانست. Halo از سوی سرویس پارامونت پلاس، بازی The Last of Us از سوی + HBO و حال سریال Arcane؛ همگی قصد دارند تا شکاف میان فیلموسریال و گیم را پر کنند. جدیدترین سریال نتفلیسک درصدد تبدیل شدن به بهترین سریال این سرویس است؛ سریالی که از المانهای داستانی سرشار، خانواده و دراماهایی در عرصه سیاست و لحظات اکشن بهره میبرد. قسمت اول Arcane در تاریخ ۹ نوامبر در سرویس استریم و پخش آنلاین نتفلیکس پخش شد. الکس یی و کریستین لینک وظیفه ساخت این سریال را برعهده داشتهاند و تیم صداگذاری این فیلم، ستاگرانی از جمله هیلی استینفیلد، کیتی لیونگ، کوین الِخاندرو و اِلا پارنِل را در خود جای میدهد. خالی از لطف نیست که بگویم شهره آغدالشو نیز در این تیم حضور داشته و وظیفه صداگذاری کارکتر گریسون را در Arcane عهدهدار بوده است.
این سریال روایتگر داستان دو قهرمان بازی League of Legends، وای و پاودر است و اتفاقات این شخصیت و کارکترهای فرعی را در دو وجه آرمان شهر «پیلتوور» و منطقه زیرزمینی و مظلومنما «زان» بهتصویر میکشد. به عنوان مهد علم، «پیلتوور» رویایی برای اشرافزادگان و دانشمندان شناخته میشود. در وجه دیگر، شهر زیرین Undercity قرار دارد؛ شهری که در وصف آن تنها میتوان از کلمه تاریک استفاده کرد و زمینی شیمیایی پر از اشرار، ولگردها و ساکنین تردشده از پیلتوور را دربرمیگیرد. خشونتی که میان پیلتوورنشینان و ساکنان Undercity رخ میدهد، تنها یک داستان پسزمینه نیست. قسمت اول با صحنهای از جنگ آغاز میشود. وای و پاودر، شخصیتهای اصلی داستان، اجساد والدین خود را در پس خرابههای درگیری خشونتآمیز میان ساکنین آندرسیتی و پلیسان پیلتوور پیدا میکنند.
یکی از نکات مثبتی که برای من به عنوان یک تماشاچی مشهود بود، سرعت داستانیِ روایت شده در Arcane است. درست پس از این مقدمه تلخ، سریال ما را به چندین سال بعد میبرد؛ جایی که پاودر و وای در کنار دو یتیم دیگر، نقشه سرقتی را از خانهای در پیلتوور در سر دارند تا دزدیای جسورانه را برای ما بهتصویر بکشند. این دزدی، زنجیرهای از اتفاقات را بههمراه دارد که نهتنها پیلتوور و آندرسیتی را تحت تاثیر قرار میدهد، بلکه فروپاشی خانواده جدید وای و پاودر را نیز بههمراه دارد. با ورود به قسمت دوم، دامنه داستانی Arcane شاهد گستردهتر شدن است. ویکتور و جِیس، دو قهرمان دیگر و شخصیتهای بازی League of Legends ما را با آرمانگرایی و جاهطلبی خود همراه میکنند و در تلاشاند تا از طریق علم، جادویی را ایجاد کنند که آرمانشهر پیلتوور را بیش از پیش در زمره افسانهها قرار دهد. این تلاش ویکتور و جِیس در ابتدا خشم هیئت حاکمه پیلتوور را به رهبری و هدایت «هایمردینگر» دوستداشتنی بههمراه دارد اما در ادامه، عصری جدید برای این شهر رقم میزند.
با افزایش این دامنه داستانی، رفته رفته بیننده با این موضوع مواجه میشود که Arcane تنها درباره دو موش خیابانی که سعی میکنند در دنیایی کثیف زنده بمانند، نیست و داستان، از بعدهای مختلفی تشکیل میشود که در پس پرتره شخصیتی وای و پاودر، یک درام سیاسیِ فانتزی و جنایاتی ترسناک را به تماشاچیان خود ارائه میدهد و همه اینها، رفتهرفته به سمت اوج حرکت میکنند.
قصد ندارم با توصیف اپیزود ۳، خطر اسپویلِ این مطلب را افزایش دهم، اما تنها چیزی که موجب میشود تا حد زیادی به Arcane و حسی که به تماشاچی منتقل میکند، مدیون باشیم، شخصیتپردازی شگفتانگیزش است. ممکن است احساس کنید که شخصیتهای وی و پاودر اکثریت سکانسهای فیلم را بهخود اختصاص دادهاند که در صورت داشتن همچنین احساسی، اشتباه نکردهاید؛ اما من به عنوان یک بیننده، وابستگی عجیبی با کارکترهای دیگر همچون سیلکو، وندر و کیتلین پیدا کردم. وندر از خلقوخویی پدرانه برخوردار است که پیشتر در آثار مختلف سینما و تلویزیون نیز مانند او را دیدهایم؛ کارکتری که نهتنها مسئولیتی در قبال فرزندان یتیم خود دارد، بلکه وظیفه کنترل یک شهر و امنیت مردمانش را نیز بهدوش میکشد. Arcane در سیر تکامل داستانی خود، همواره اهمیت ارزش برای وندر، انگیزه و داستان پسزمینه او قائل است؛ موضوعی که موجب میشود همواره اهمیت ویژهای به او داشته باشیم. روابط احساسی و چالشهای خواهرانه، چاشنیهای سیاست و روابط وارد بر حاکمان آن و ظهور دانشمندی که قصد دارد دنیا را در سایه مجموعه رئسای پیلتوور تغییر دهد، همگی نشان دادهاند که Arcane توانسته نهتنها داستانی غنی را برای ما روایت کند، بلکه شخصیتهایش را نیز در دل بهخوبی جای دهد و نقطه قوتی برای خود ایجاد کند که به سختی میتوان از آن چشمپوشی کرد.
حتی اگر با هسته احساسی و شخصیتپردازی این سریال ارتباط چندانی برقرار نمیکنید، شیوه تولید و خوشساخت بودن آن موجب میشود تا به دیدن این سریال تشویق شوید. Riot در ساخت این اثر از استودیوی فرانسوی فورتیچ کمک گرفته و سطحی از انیمیشنسازی را به مجموعههای امروزی وارد کرده که در پروژههای پرهزینه استودیوهای دیگر همچون پیسکار و دریموورکسی نیز شاهد نبودیم؛ یک اثر هنری که تجلیبخش نقاشیهای خاطرهانگیز است و استفاده استادانه از نور، بهخصوص در فضای تاریک آندرسیتی که با سبز نئونی تزئیین شده، تضاد و لحظاتی چشمگیر را جلوی چشمان مخاطب قرار میدهد. این موضوع در مدلاسیون سهبعدی و خلق کارکترها نیز صادق است و جلوههای بصری زیبا در هر سکانس از سریال، موجب میشود تا Arcane را بهعنوان یک شاهکار در انیمیشنهای سهبعدی بشناسیم.
درست است که Arcane به شخصیتپردازی، داستانی مملو از المانهای شگفتانگیز و جلوههای بصری خارقالعاده متکی است، اما داستان آن همچنان سؤالاتی را برای مخاطبان خود پدید میآورد و نقصهایی را در بطن خود دربرمیگیرد. شکایتی که از ابتدای سریال در ذهنم طنینانداز بود و تا به امروز، پس از پایان فصل اول نیز دغدغهای برای من بهوجود آورده، مشکلات و جزئیات میان «پیلتوور» و «آندرسیتی» است؛ این که چرا دو شهر با ساکنینی یکسان، دو وجه ثروت و فقر را در خود جای دادهاند و مشکلات این دو جامعه از کجا نشأت میگیرد. با این حال، میتوانم بگویم که نمیشود خوردهای به آن وارد کرد چراکه پسزمینههای داستانیای که در هر اپیزود روایت شد، گیرایی داستان را نگه داشت و ما را به عنوان تماشاچی برای تماشای فصل دوم آن آماده کرد. احساس میکنم که تیم تولید قصد و فیلمنامهنویسان سعی بر این داشتند تا بسیاری از زمینههای داستانی را در فصلهای آینده بگنجایند و تمام کارتهای خود را در یک بازی هدر ندهند.
راستش را بخواهیم، پس از اتمام این سریال به یک جمله فکر میکردم: نمیتوانم برای دیدن فصل دوم صبر کنم. درست است که جو شدیدی حول این سریال بهراه افتاده و بسیاری همچون سریال Squid Game سعی دارند تا تمجیدهایشان را نثار Arcane کنند، اما پروژه جدید نتفلیکس شایسته این تمجیدها است؛ داستان ما را با لحظات چشمگیر خود همراه میکند، شخصیتها و روابطشان، بخش اعظمی از احساسات ما را درگیر میکنند و در کنار موسیقیمتن شگفتانگیزش، ما را به وجد میآورد و در نهایت، فراتر از انتظارات عمل میکند. Arcane عصر جدیدی برای پروژههای الهامگرفتهشده از بازی و گیم رقم زده و امیدواریم که این مسیر، بیش از پیش ما را به تعجب وا دارد.
من بعد از تموم کردن ارکین یه حفره جدید تو قلبم پیدا کردم که فقط با دیدن فصل دوم پر میشه:/
انصافن این سریال انیمیشنی لایق احترامه به ندرت میتونیم انیمیشمی پیدا کنیم که بزرگسالان رو با اشتیاق پای تلویزیون نگه داره و اتفاقن اگه بخایم سریال انیمیشنی برای بزرگسالان پیداکنیم که اینجور میخکوبشون کنه کارمون سخت تر هم میشه ولی ارکین کاری میکنه که توی ۹ اپیزود چشم ازش برنمیدارید و هرچی جلو تر میده جدی تر و جدی تر میشه….. امیدوارم فصل بعد زود تر بیاد و به همین اندازه خوب باشه افت نکنه من که بیصرانه منتظرم
آره واقعا آرکین سریال خیلی خوبیه. امیدواریم که زودتر زمان بگذره به انتشار فصل ۲ برسیم
یه خبر بدی جدیدن شنیدم اونم این که ارکین قراره سه فصل باشه
یعنی اگه این یه سال هم بگذره و فصل دو رو ببینیم بازم دوسال باید برای فصل ۳ صبر کنیم 😢
اینو فک کنم مدیرعامل شرکت رایوت گفته بود که “حالا که ما وارد. صنعت تلوزیون شدیم حداقل باید چندتا فصل برای محک زدن خودمون بسازیم”…….
تازه اگه به همین قانع شن! ممکنه ببینن با استقبال خوبی روبرو شده و الکی کشش بدن و فصل جدید دوباره اضافه کنن بهش