اگر شما هم مثل من طرفدار سیتکام هستین، به احتمال زیاد بیگ بنگ تئوری رو دیدین. این سریال 12 فصلی، داستان زندگی چهارتا دانشمند رو نشون میده که تو شغل خودشون واقعاً موفقان، اما تو زمینهی روابط اجتماعی، خیلی هم آدمهای موفق نیستن! اصطلاحات علمی زیادی تو این سریال استفاده شده که تو این قسمت میخواهم تعدادی از آنها رو برای شما توضیح بدم.
اسم این سیتکام در واقع یکی از مهمترین تئوریهای موجود در دنیای علم به حساب میاد. مطابق با این تئوری، جهان در اثر یک انفجار بزرگ به وجود اومده. این نظریه میگه تمام مواد در جهان به صورت همزمان و تقریباً 13 میلیارد سال پیش ساخته شدند. خود این انفجار بزرگ یا بیگ بنگ در عرض چند ثانیه اتفاق افتاده، اما ساخته شدن کهکشانها میلیاردها سال طول کشیده است.
رشتهی یکی از کاراکترهای این سریال یعنی شلدون، فیزیک نظریه. اما فیزیک نظری چیه؟ فیزیک نظری یکی از شاخههای علم فیزیک محسوب میشه که سعی میکنه با استفاده از مدل سازی ریاضی، به بررسی و پیشبینی پدیدههای طبیعی بپردازه. این شاخه از فیزیک دقیقاً نقطهی مقابل Experimental Physics یا فیزیک تجربیه که در آن از ابزارهای گوناگون برای تحقیق و بررسی پدیدههای مختلف استفاده میشه.
حتماً دیدید که تو سریال شلدون کوپر مدام از یک نظریه صحبت میکنه به اسم ریسمان. البته توضیح دقیق نظریهی ریسمان سخت و کاملاً تخصصیه، اما اگه بخوام به صورت ساده توضیح بدم این شکلی میشه: این نظریه میگه که اجزای اولیهای که جهان اطراف ما رو به وجود اوردن، قابل دیدن و قابل تقسیم شدن نیستند و از یک سری بندهای بسیار ریز (ریسمان) انرژی که قابل ارتعاش هستند، تشکیل شدن. این ریسمانها میتونن به روشهای مختلفی دچار ارتعاش بشن و بسته به نوع ارتعاش، ذرات بنیادی مختلفی رو ایجاد کنن.
یکی دیگه از موضوعاتی که تو این سریال زیاد ازش گفته میشه، گربهی شرودینگره! اما یعنی چی؟ شرودینگر یکی از فیزیکدانهای معروف اتریشی بوده که در معرفی و گسترش نظریهی موج (Wave) نقش اساسی داشته. همین نظریه باعث شده که پیشرفتهای زیادی تو مکانیک کوانتوم اتفاق بیفته. اما قضیه گربه چیه؟ یکی از نظریههایی مطرح تو فیزیک کوانتوم میگه یک ذره که به کوچکی یه الکترونه میتونه همزمان هم موج باشه و هم ماده. شرودینگر برای اینکه غلط بودن این نظریه رو نشون بده یه آزمایش طراحی میکنه: فرض کنید که یه گربه تو یه جعبه در بسته زندانیه. تو این جعبه گاز سیانور، چکش، حسگر پرتوزا و یه مادهی پرتوزا وجود داره؛ اگر که این مادهی پرتوزا، پرتو تابش کنه چکش آزاد میشه و شیشهی گاز سیانوز میشکنه و گربه میمیره. از اونجایی که مواد رادیو اکتیو به صورت تصادفی پرتوزایی میکنن، کسی نمیدونه که آیا مادهی درون جعبه اینکار رو انجام داده یا نه؛ پس هیچ کس خبر نداره که چکش آزاد شده و گربه بخاطر آزاد شدن گاز سیانور مرده یا نه؟ به همین دلیل شرودینگر گفت از اونجایی که گربه نمیتونه همزمان هم زنده باشه و هم مرده، پس نظریهای که میگه هر ذره میتونه همزمان هم موج باشه و هم ماده غلطه.
تو فصل اول تو یه مهمونی شلدون یه لباس سیاه با یه سری خطوط سفید میپوشه. پنی ازش میپرسه این چیه؟ و اون جواب میده این اثر دوپلره. اما اثر دوپلر چیه؟ حتماً دیدین که وقتی یه آمبولانس به ما نزدیک میشه صدای آژیر زیادتر و وقتی از کنار ما رد میشه صدای آژیر کمتر میشه. این مثال اثر دوپلر رو به ما نشون میده. اثر دوپلر وقتی که منبع موج (مثل آژیر آمبولانس در مثال قبل)، نسبت به دریافت کننده، در حرکت باشه دیده میشه. در واقع هروقت که منبع موج به به گیرنده نزدیکتر یا از اون دور میشه، اون شخص فرکانسهای متفاوتی رو دریافت میکنه. البته این فرکانسهای متفاوت به این دلیل نیست که فرکانس منبع واقعاً تغییر کرده! این تغییر فرکانس فقط و فقط یه تغییر ظاهریه که بخاطر حرکت منبع ایجاد میشه. پس تا وقتی که منبع ساکن باشه تغییری در فرکانس دریافتی به وجود نمیاد. به همون مثال آمبولانس برگردیم. وقتی آمبولانس با سرعت به شما نزدیک میشه، باعث میشه که امواج صوتی که توسط آژیر تولید میشن، فشرده بشن. این فشرده شدن امواج، باعث کم شدن طول موج میشه و از اونجایی که در فیزیک طول موج و فرکانس با هم رابطهی عکس دارند، فرکانس زیادتر میشه و شما صدای بیشتری رو در مقایسه با وقتی که آمبولانس از شما دور میشه دریافت میکنید؛ چون وقتی که منبع موج از شما دور میشه فاصله بین امواج بیشتر و فرکانس هم کمتر میشه.
تو فصل هفتم این سریال، شلدون برای دلداری دادن به هاروارد، یه داستان از عطار نیشابوری روایت میکنه، این روایت در واقع داستان یکی از اشعار عطار نیشابوریه که در این قسمت براتون میگم: در زمانهای دور پادشاهی وزیران خود را جمع کرد و از آنها خواست که برای او انگشتری بسازند که هر زمان که ناراحت است او را خوشحال کند و هر زمان که خوشحال است او را غمگین کند. وزیران این پادشاه نزد یک صوفی رفته و از او درخواست کمک کردند؛ صوفی انگشتر مورد نظر را به آنها داد و گفت: ” به پادشاه بگویید فقط زمانی که دچار غم و اندوه واقعی شده بود و دیگر نمیتوانست هیچ چیزی را تحمل کند، این انگشتر را باز کرده و نوشتهی موجود در آن را بخواند.”
بعد از چند سال، کشور همسایه به قلمرو پادشاه حمله کرد و او را شکست داد؛ پادشاه که کاملاً ناامید شده بود، به یاد انگشتر افتاد اما آن را باز نکرد، چون احساس میکرد هنوز برای اینکار زود است. در نهایت مجبور به فرار از قصر شد، دشمن به دنبال او بود. پادشاه جایی برای فرار نداشت، احساس میکرد که دیگر زمان مرگش فرار رسیده است، ناگهان یاد انگشتر خود افتاد؛ اکنون زمان باز کردن آن فرا رسیده بود. پادشاه انگشتر را باز کرد و با این عبارت مواجه شد: این نیز بگذرد! بعد از خواندن این جمله، پادشاه احساس امید کرد و همین امید باعث شد که به طرز معجزه آسایی نجات پیدا کند و بعد از ده روز بر دشمن خود پیروز شود. درحالیکه همه برای پیروزی پادشاه شاد و خوشحال بودند، او مجدداً به یاد انگشتر و عبارت موجود در آن افتاد: این نیز بگذرد!
ادامه دارد …