دانلود اپلیکیشن اندروید

توماس ادیسون؛ داستان زندگی خاکستری‌ترین مرد تاریخ

توماس ادیسون؛ داستان زندگی خاکستری‌ترین مرد تاریخ

با گشت‌وگذاری در اطراف خود با اختراعات متعددی رو‌به‌رو می‌شوید که زمانی آن‌ها را توماس ادیسون ساخته است. این دانشمند بزرگ را در ایران به‌واسط اختراع لامپ یا حتی برق می‌شناسند، اما آیا واقعا او این کارها را انجام داده است؟ برای گرفتن پاسخ این سوال با کارو تک همراه باشید.

دوران کودکی

توماس آوا ادیسون در تاریخ 11 فوریه سال 1847 میلادی در شهر میلان ایالت اوهایو چشم به جهان گشود، اما پس از تقریبا 7 سال خانواده او تصمیم گرفتند که به شهر پورت هورون ایالت میشیگان مهاجرت کنند؛ پس می‌توانیم بگوییم که در واقع ادیسون در ایالت میشیگان دوران اصلی زندگی خود را گذرانده است. یکی از دلایل اصلی آن‌ها برای مهاجرت آن بود که خانواده او بتوانند در این شهر در زمینه تجارت چوب فعال شوند.

توماس ادیسون هفتمین و آخرین فرزند ساموئل اوگدن ادیسون جونیور که در سال 1804 به‌دنیا آمد و در تاریخ 1896 و زمانی که ادیسون 49 ساله بود از دنیا رفت، بود. در تاریخ آمده است که نام مادر ادیسون که تقریبا همه ما با او آشنایی اولیه‌ای را به‌واسطه آن داستان معروف و صد البته غلط کتاب درسیمان با او آشنایی داریم، نانسی متیوس الیوت بود که در تاریخ 1810 متولد و در سال 1871 هم از دنیا رفت. با توجه به تاریخچه خانوادگی پدر ادیسون، می‌توانیم اینطور برداشت کنیم که او یک رگ هلندی هم داشته است.

چیز جالبی که در مورد نام خانوادگی ادیسون وجود دارد، این است که در نام خانوادگی توماس، ادسون است، اما به‌واسطه فعالیت‌های سیاسی و شورش بر‌انگیز پدر بزرگش این نام به ادیسون تغییر پیدا کرد.

مادر توماس در زمان جوانی خود یک معلم بود و او هم به همین دلیل قبل از آنکه به مدرسه برود خواندن، نوشتن و حساب را آموخته بود. در واقع توماس آنچنان هم مدرسه نرفت و مدت تحصیل او در مدرسه تنها چند ماه به‌طول انجامید؛ با این حال، یکی از زندگی‌نامه نویسان توماس ادیسون او را کودکی بسیار خلاق و کنجکاو توصیف کرده که چیزهای بسیار زیادی را خودش به‌تنهایی و با استفاده از کتاب‌هایی که پیدا می‌کرد، یاد گرفته است. توماس در کودکی شیفته تکنولوژی‌های اطرافش شد و ساعت‌ها در خانه روی آزمایشات گوناگونی که طبق تصوراتش در نهایت به اختراعی بزرگ ختم خواهد شد، کار می‌کرد.

در کنار این مواردی که مربوط‌به تحصیلات ادیسون گفته‌اند، مورد جذاب دیگری هم وجود دارد. در منابع تاریخی آمده است که مدیر مدرسه ادیسون یکبار او را افسرده خطاب کرد و مادرش هم از این موضوع بسیار خشمگین شد و در نهایت توماس را از آن مدرسه بیرون آورد. ادیسون در مورد مادرش می‌گوید:

مادرم من را بسیار دوست داشت. او بسیار با من صادق بود، خیلی به من اطمینان داشت و من حس می‌کردم که یکی را دارم که برای او باید زندگی کنم و نباید او را ناامید سازم.

یکی از چالش‌هایی که توماس ادیسون در کودکی با آن روبه‌رو شد، مشکلات مربوط به شنوایی‌اش بود. بسیاری از تاریخ‌نگاران اعتقاد دارند که علت ناشنوایی او مربوط‌به یک حمله مخملک در دوران کودکی و عفونت‌های مکرر گوش میانی درمان نشده، است. البته توماس هم در این بین هیچ‌گاه ساکت ننشست و درباره علت ناشنوا شدن خودش داستان‌ها و افسانه‌های گوناگونی درست کرد. از آن‌جایی که او یکی از گوش‌هایش کاملا ناشنوا شده بود و گوش دیگرش هم آنچنان شنوایی خوبی نداشت، سعی می‌کرد که یک تکه چوب را بین دندان‌هایش فشار دهد تا بتواند با استفاده از جذب امواج صوتی توسط جمجمه‌اش به یک دستگاه پخش موسیقی یا پیانو گوش می‌داد.

البته ادیسون هیچ‌گاه از این موضوع کم شنوایی خودش شکایت نکرد و در بزرگسالی اعتقاد داشت که این موضوع از حواس‌پرتی‌های اجتناب‌ناپذیر جلوگیری می‌کند و راحت‌تر می‌تواند روی کارش تمرکز نماید. مورخان امروزی و تعداد بسیار زیادی از متخصصان این حوزه اعتقاد دارند که ادیسون ممکن است که بیماری ADHD داشته باشد.

در زندگی‌نامه او آمده است که او در اوایل کار خود در یک دوره درسی مربوط‌به شیمی در اتحادیه کوپر برای آنکه بتواند به پیشرفت علم کمک کند ثبت نام کرده بود. در این فرایند او قصد داشتد که روی یک سیستم تلگرام جدید به‌همراه چارلز بتچلور کار کند. اما این موضوع از چه جهت اهمیت دارد و ما قصدمان از گفتن آن چه بود؟ در واقع اگر کل زندگی ادیسون را مورد بررسی قرار دهید، متوجه می‌شوید که او فقط یکبار و در همین اتحادیه کوپر در یک کلاس درسی شرکت کرده بود.

دوران میانی زندگی

توماس ادیسون کار خود را با فروش آبنبات، روزنامه و سبزیجات در قطارهایی که از پورت هورون به دیترویت حرکت می‌کردند، آغاز نمود. او تا سن 13 سالگی به سود 50 دلاری در هفته دست یافت که بیشتر آن صرف خرید تجهیزات برای آزمایش‌های الکتریکی و شیمیایی می‌شدند. یکی از چیزهایی که در مورد دوران نوجوانی ادیسون نوشته‌اند، این است که او جیمی مک کنزی 3 ساله را از برخورد با قطار نجات داد و به همین واسطه به او ارتقا دادند و در نهایت تبدیل به یک پراتور تلگراف شد. پدر جیمی در آن زمان مامور ایستگاه جی یو مکنزی از شهر مونت کلمنز ایالت میشیگان بود و بابت این موضوع به‌میزان زیادی از ادیسون تشکر کرد و تمام آموزش‌های لازم را خود او به ادیسون جهت تبدیل شدن به یک اپراتور تلگراف داد. اولین کار ادیسون دور از هورون در تلگراف و در اراتفورد، انتاریو و در راه‌آهن گرند ترانک بود.

 

ادیسون در دوران کار کردن خود در راه‌آهن متاسفانه باعث شد که قطاری که در آن حضور داشت آتش بگیرد و به همین دلیل از قطار به بیرون انداخته شد. البته آنطور که در منابع گوناگون نوشته شده است، این برخورد آنچنان خسارت جانی و مالی را در پی نداشت. او همچنین در بین کار کردنش روی تجزیه و تحلیل کیفی مطالعه کرد و آزمایش‌های شیمیایی مربوط‌به قطارها را انجام می‌داد تا این که آنجا را ترک کرد.

پس از این کار، ادیسون انحصار فروش روزنامه در جاده‌های اطراف خانه خود را به‌دست آورد و با کمک چهار دستیار دیگری که داشت، شروع به تایپ کردند و در نهایت تلاش آن‌ها منجر به این شد که یک روزنامه با نام Grand Trunk Herald را به چاپ رساندند. این روزنامه را ادیسون در کنار دیگر مقاله‌هایش به‌فروش می‌رساند. این شروع کسب‌وکار مربوط به روزنامه، دقیقا تبدیل به‌همان چراغ راهی شد که ادیسون متوجه شد که در زمینه تجارت استعدادهای فراوانی دارد. ادیسون با استفاده از همین استعداد خود در زمینه تجارت، شرکت‌های متعددی از جمله جنرال الکتریک را درست کرد که هنوز هم یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های سهامی عام در جهان است.

ادیسون پس از آن که مدتی را در میشیگان زندگی کرد، تصمیم گرفت که مکان زندگی خود را تغییر بدهد و در سن 19 سالگی به شهر لوئیزویل ایالت کنتاکی نقل مکان کرد. ادیسون در این ایالت به‌عنوان یک کارمند به شرکت وسترن یونیون پیوست و در آن‌جا در دفتر Associated Press مشغول به کار شد. ادیسون پس از آن که در این شرکت استخدام شد، با توجه به نیازهایی که داشت، تصمیم گرفت که در شیفت شب فعال شود و به همین واسطه او زمان کافی برای دو سرگرمی اصلی خود، یعنی آزمایش و مطالعه داشت. در نهایت، این کارهای ادیسون به قیمت کارش تمام شد؛ در واقع یک شب که ادیسون در حال کرد با باتری سرب-اسید بود، اسید سولفوریک را روی زمین ریخت. این اسید بین تخته‌های میز رئیسش رفت و باعث شد که آسیب‌هایی جدی به اموال او وارد شود. رئیس ادیسون هم با وجود آن که او را بسیار دوست داشت، اما کار او را غیرقابل بخشش دانست و ادیسون را برای همیشه از شرکتش اخراج کرد.

ادیسون پس از این سختی‌های فراوانی که تحمل کرده بود، توانست که در تاریخ 1 ژوئن سال 1869 اولین پتنت خود که یک دستگاه الکترونیکی ثبت رای‌ها بود را با شماره 90646 در ایالات متحده آمریکا به ثبت برساند. ادیسون پس از آن که متوجه شد که مردم و دولت آنچنان علاقه‌ای به اختراع او ندارند، تصمیم گرفت که کلا همه چیز را در محل زندگی خود رها کند و رهسپار ایالتی دیگر در آمریکا شود تا در آن‌جا به اختراعات خود ادامه دهد. در زمانی که ادیسون برای ساموئل لاوز در شرکت Gold Indicator کار می‌کرد، با تلگرافچی و مخترعی معروف با نام لئونارد پوپ آشنا شد که او به مخترعین جوان فقیر اجازه می‌داد که در زیرزمین خانه‌اش در شهر الیزابت ایالت نیوجرسی زندگی و کار کنند. این آشنایی در نهایت باعث شد که پوپ و ادیسون در ماه اکتبر سال 1869 اولین شرکت خود را به‌عنوان مهندسین برق و مخترع ثبت کنند. ادیسون در سال 1874 شروع به توسعه یک سیستم تلگراف چندگانه کارد که می‌توانست دو پیام را به‌طور همزمان ارسال کند.

ادیسون یک بار و در سال 1868 به خانه خود پس از یک دوره بزرگ از ماجراجویی و سفر به نقاطه مختلف ایالات متحده آمریکا برای کار در تلگراف خانه‌ها بازگشت، اما متوجه شد که مادر محبوبش دچار بیماری روانی و پدرش هم بیکار شده است. در واقع خانواده ادیسون کاملا فقیر شده بودند و در اینجا بود که ادیسون فهمید باید آینده خود را در دست بگیرد.

آزمایشگاه منلو پارک

تحقیق و توسعه

نوآوری اصلی که ادیسون تا آن لحظه از زندگی خود انجام داده بود، مربوط به تاسیس یک آزمایشگاه تحقیقاتی صنعتی در سال 1876 است. سرمایه اولیه تاسیس این ساختمان که در بخشی از شهرک راریتان با نام منلو پارک تاسیس شده بود را خود ادیسون با استفاده از فروش حق اختراع تلگراف چهارگانه خود به‌دست آورد. نکته جالبی که در مورد شهرک راریتان وجود دارد، این است که در حال حاضر نام این شهرک را به افتخار او به شهرک توماس ادیسون تغییر داده‌اند.

پیش از آنکه ادیسون بخواهد پتنتش را به‌فروش برساند، او هیچ آگاهی نسبت‌به این موضوع که فروش آن به‌ازای قیمت 4 تا 5 هزار دلاری معقول است یا خیر، پس تصمیم گرفت که از شرکت Western Union بخواهد که روی اختراع او قیمتی را بگذارند. بعد از آن که این شرکت اختراع ادیسون را بررسی کرد، به او پیشنهاد 10 هزار دلاری که به ارزش الآن چیزی در حدود 2 میلیون و 287 هزار دلار است را دادند که او هم با کمال تشکر و امتنان آن را پذیرفت.

در واقع این تلگراف چهارگانه اولین موفقیت بزرگ مالی ادیسون و منلو پارک موسسه‌ای بود که او با هدف خاصی در مورد تولید نوآوری‌های جدید و بهبود فناوری‌هایی که در حال حاضر داریم، تاسیس کرد. اکثر اختراعات تولید شده در ان‌جا از نظر قانون به ادیسون نسبت داده می‌شد و این مهم نبود که کارمندانش هم در فرایند مربوط‌به تحقیق و توسعه آن نقش داشته‌اند. عموما به کارمندان ادیسون گفته می‌شد که دستورات او را در طول انجام تحقیقات انجام دهند و او به سختی آن‌ها را برای به‌دست آوردن نتایجی که مدنظرش بود، تحت شدیدترین فشارها قرار می‌داد.

در میان کارهای که ادیسون انجام می‌داد، او تصمیم گرفت که ویلیام جوزف همر، مهندس برق، را به خدمت بگیرد و او به‌عنوان دستیار آزمایشگاه در سال 1879 کار خود را در شرکت ادیسون آغاز کرد. او در شرکت ادیسون روی اختراعات از جمله تلفن، گرامافون، راه‌آهن برقی، جداکننده آهن از سنگ آهن، روشنایی الکتریکی و سایر اختراعات در حال توسعه فعالیت می‌کرد. با این حال، همر عمده فعالیتش را روی لامپ برقی رشته‌ای گذاشت و مسئول آزمایش‌ها و ثبت وقایع مربوط‌به آن گذاشت.

در سال 1880، ویلیام جوزف همر به‌عنوان مهندس ارشد توسعه کارخانه لامپ ادیسون منصوب شد. در سال اول، کارخانه تحت مدیریت فرانسیس رابینز آپتون، چیزی در حدود 50 هزار لامپ تولید کرد. به گفته ادیسون، مهندس همر یکی از پیشگامان در توسعه روشنایی الکتریکی رشته‌ای بود. در همین میانه‌ها بود که فرانک جی اسپراگ، یکی از ماهرترین ریاضی‌دانان و مامور و افسر سابق نیروی دریایی، توسط ادوارد اچ جانسون استخدام شد و در سال 1883 به سازمان ادیسون پیوست. یکی از کمک‌های اسپراگ به آزمایشگاه ادیسون واقع در منلو پارک، گسترش روش‌های ریاضی ادیسون بود.

علی‌رغم این باور رایج که ادیسون در اختراعاتی که انجام می‌داد از ریاضیات استفاده نمی‌کرد، تجزیه و تحلیل یادداشت‌هایی که از او به‌جا مانده است، نشان می‌دهند که او در کارهایش به‌صورتی زیرکانه از تجزیه و تحلیل‌های مربوط‌به ریاضی که توسط دستیارانش مانند فرانسیس رابینز آپتون انجام  شده است استفاده می‌کرد. یکی از این موارد استفاده به پارامترهای حیاتی مربوط‌به سیستم روشنایی الکتریکی او از جمله مقاومت لامپ باز می‌گردد. این پارامترها چیزهایی مانند تجزیه و تحلیل قانون اهم، قانون ژول و سنجیدن ارزش اقتصادی پروژه بودند.

ادیسون تقریبا بهترین ساعات خود را در منلو پارک تجربه کرد. او در حین آزمایش روی یک کالا زیر آب برای سیستم تلگراف خودکار، دریافت که مقاومت الکتریکی و رسانایی کربن بسته به فشار که تحت آن قرار می‌گیرد، متفاوت است. این یک کشف بزرگ بود که ادیسون را قادر ساخت تا یک رله مربوط‌به فشار را با استفاده از کربن به‌جای آهنرباهای معمولی برای تغییر تعادل جریان‌های الکتریکی ابداع کند. در فوریه 1877، ادیسون آزمایش‌هایی را آغاز کرد که برای تولید یک رله مربوط‌به فشار طراحی شده بود که صدای تلفن را تقویت و بهبود می‌بخشید. این دستگاه چیزی بود که ادیسون و دیگر افراد در مورد آن تحقیق کرده بودند، اما در نهایت الکساندر گراهام بل در سال 1876 آن را به نام خود ثبت کرد. در پایان سال 1877، ادیسون فرستنده دکمه‌ای کربنی را توسعه داد که برای یک قرن پس از آن در بلندگوها و میکروفن‌های تلفن مورد استفاده قرار می‌گرفت.

گرامافون

ادیسون موارد زیادی از جمله فرستنده کربن را در پاسخ به تقاضاهای خاص برای محصولات جدید یا بهبودهای مربوط‌به فناوری‌ها اختراع کرد؛ اما او موهبت سرزنده بودن را هم داشت، یعنی هنگامی که یک پدیده غیرمنتظره را مشاهده می‌کرد، از توقف کاری که در حال انجام آن برای تغییر مسیر خود هیچ ابایی نداشت و در کسری از ثانیه آن را انجام می‌داد. اینگونه بود که در سال 1877 به‌اصلی‌ترین کشف خود، یعنی گرامافون دست یافت. از آنجایی که تلفن نوعی تلگراف آکوستیک در نظر گرفته می‌شد، ادیسون در تابستان سال 1877 در تلاش بود تا برای آن یک دستگاه جدید، درست مانند تلگراف خودکار، دستگاهی را ابداع کند که سیگنال‌ها، در این جا یعنی صدای انسان، را هنگام دریافت به‌طور که آن‌ها می‌توانند به‌عنوان پیام‌هایی شبیه‌به تلگراف به ما برسند. البته باید این را هم در نظر بگیریم که در آن زمان هنوز تلفن به‌عنوان یک وسیله ارتباطی عمومی شخصی در نظر گرفته نشده بود.

برخی از محققین قبلی، به‌ویژه لئون اسکات، مخترع فرانسوی، این نظریه را مطرح کرده بودند که هر صدایی را اگر بتوان به‌صورت گرافیکی ضبط کرد، شکلی شبیه‌به کوتاه‌نویسی یا آوانگاری که در آن زمان شناخته شده بود را تولید می‌کند. ادیسون امیدوار بود که این مفهوم روی یک نوار کاغذ پارافینی شده، رنگ واقعیت به خود بگیرد. در کمال تعجب، فرورفتگی‌هایی که روی آن کاغذ ایجاد شده و به‌ندرت قابل مشاهده بودند، در زمانی که زیر یک قلم قرار می‌گرفتند و به عقب کشیده می‌شدند، بازتولید مبهمی از صدا را انجام می‌دادند.

در دسامبر سال 1877 بود که ادیسون از فویل مربوط‌به گرامافون رونمایی کرد. در این مدل جدید، نوار کاغذی با یک استوانه پیچیده شده در فویل جایگزین شده بود. ادیسون در ابتدا فکر می‌کرد که از این دستگاه آنچنان استقبال نشود، اما در کمال تعجیب اوضاع اینطور پیش نرفت و مردم برای خرید آن به فروشگاه‌ها هجوم آوردند و تمام موجودی آن را در کسری از ثانیه تهیه کردند. این شگفتی مردم، به‌سرعت تحسین جهانی را در پی داشت و به همین واسطه توماس ادیسون لقب جادوگر منلو پارک را دریافت کرد. گرامافون در واقع یک دهه پیش از رونمایی تنها یک کنجکاوی آزمایشگاه بود، اما بعد از این مدت تبدیل به یکی از اختراعات مهم دنیا شد.

فرستنده کربنی تلفن

در سال 1876، ادیسون با ساخت یک میکروفن کربنی که از دو صفحه فلزی جدا شده توسط دانه‌های کربن تشکیل شده بود تا مقاومت را با فشار امواج تغییر دهد، شروع به کار کرد تا میکروفن تلفن‌های آن زمان را بهبود بخشد. در این نوع جدید از میکروفن‌ها، یک جریان مستقیم ثابت بین صفحات از طریق گرانول‌ها عبور می‌کرد و مقاومت متفاوت منجر به مدولاسیون جریان می‌شد و جریان الکتریکی متغیری را به‌وجود می‌آورد که فشار متغیر موج صوتی را بازتولید می‌کرد.

تا آن زمان، میکروفن‌هایی مانند میکروفن‌هایی که توسط یوهان فیلیپ ریس و الکساندر گراهام بل ساخته شده بودند، با تولید جریان ضعیفی کار می‌کردند. میکروفن کربنی با تعدیل جریان مستقیم و متعاقبا استفاده از ترانسفورماتور برای انتقال سیگنال تولید شده به خط تلفن کار می‌کند. ادیسون یکی از مخترعانی بود که روی مشکل ایجاد یک میکروفن قابل استفاده برای تلفن با تعدیل جریان عبوری از آن کار می‌کرد.

ادیسون از مفهوم میکروفن ساخته شده از کربن در سال 1877 برای ایجاد یک تلفن بهبود یافته برای Western Union استفاده کرد. در سال 1886، ادیسون راهی برای بهبود میکروفن تلفن ساخته شده توسط الکساندر گراهام بل یافت. در واقع میکروفنی که از کربن با تماس شل استفاده می‌کرد، با کشف او مبنی‌بر اینکه باید کربن برداشته شود، بسیار بهتر عمل می‌کرد. این نوع از میکروفن در سال 1890 مورد استفاده قرار گرفت و تا سال 1980 در تمام تلفن‌ها همراه با گیرنده بل استفاده می‌شد.

لامپ الکتریکی

شاید بتوانیم در مورد لامپ الکتریکی این را بگوییم: شاخه دیگری از آزمایشات مربوط‌به کربن ادیسون که زودتر از چیزی که فکرش را می‌کرد به نتیجه رسید. ساموئل لنگلی، هنری دریپر و دیگر دانشمندان آمریکایی به ابزار بسیار حساسی نیاز داشتند که بتوانند از آن برای اندازه‌گیری تغییرات دمایی در گرمای ساطع شده از تاج خورسید در طی یک خورشید گرفتگی در امتداد کوه‌های راکی در تاریخ 29 ژوئیه سال 1878 استفاده کنند. برای ارضای این نیاز، ادیسون یک دستگاه میکروتاسیمتر را با استفاده از یک دکمه کربنی ابداع کرد.

این اختراع دقیقا در زمانی ظهور کرد که پیشرفت‌های بزرگی در زمینه روشنایی‌های مربوط‌به قوس‌های الکتریکی به‌دست آمده بود و در طول سفری که ادیسون در آن حضور داشت، بسیاری از افراد در مورد عملی بودن تقسیم چراغ‌های مربوط به قوس الکتریکی با ولتاژ بالا بحث کردند. به‌نظر می‌رسید که مشکل اساسی این است که با جلوگیری از گرم شدن بیش از حد، لامپ یا مشعل نابود نشوند. ادیسون فکر می‌کرد که می‌تواند با ساختن دستگاهی شبیه‌به میکروتاسیمتر برای کنترل جریان، این مشکل را حل کند. او در همین فکرها بود که ناگهان با جسارتی بسیار زیاد اعلام کرد که قصد دارد تا یک چراغ الکتریکی مطمئن، با مصرف انرژی پایین و ارزان قیمت را اختراع کند که جایگزین چراغ‌های گازی شود.

چراغ برقی رشته‌ای چیزی بود که تا 50 سال دانشمندان از تولید آن عاجز مانده بودند، اما دستاوردهایی که ادیسون در گذشته کسب کرده بود، باعث شد که دانشمندان به پیش‌گویی فخرفروشانه او احترام بگذارند. بنابراین گروهی از سرمایه‌داران بزرگ، از جمله جی‌پی مورگان و واندربیلتز، شرکت ادیسون لایت را تایسیس کردند و تقریبا 30 هزار دلار را برای تحقیق و توسعه به او دادند. ادیسون پیشنهاد کرد که چراغ‌های خود را در یک مدار موازی با تقسیم جریان وصل کند تا برخلاف چراغ‌های قوس الکتریکی که در مدارهای سری به‌هم متصل می‌شوند، خرابی یک لامپ باعث از کار افتادن کل مدار نشود. در کنار این موضوع، برخی از دانشمندان برجسته پیش‌بینی کردند که ایجاد همچین مداری هرگز امکان‌پذیر نیست، اما یافته‌های آن‌ها بر اساس سیستم‌هایی از لامپ‌هایی با مقاومت کم بود که تنها نوع موفق نورهای الکتریکی در آن زمان به‌حساب می‌آمدند. با این حال، ادیسون تشخیص داد که یک لامپ با مقاومت بالا هدف او را برآورده می‌کند و شروع به تحقیق و توسعه برای رسیدن به آن لامپ مناسب کرد.

همانطور که در بالا گفتیم، او در مسیر خود از فرانسیس آپتون 26 ساله که از دانشگاه پرینستون با مدرک کارشناسی ارشد علوم فارغ‌التحصیل شده بود، استفاده می‌کرد. آپتون، که در ماه دسامبر سال 1878 به نیروی آزمایشگاهی پیوست، تخصص و دانش‌های مربوط‌به ریاضیات و علوم نظری را ارائه کرد که ادیسون هیچ چیزی از آن‌ها نمی‌دانست. ادیسون بعدا گفت:

در آن زمان که من روی لامپ‌های رشته‌ای آزمایش می‌کردن، قانون اهم را به‌هیچ عنوان نمی‌دانستم که چه چیزی است. من اصلا به‌ارقام وابستگی نداشتم. من آزمایشی را انجام می‌دهمو نتیجه را بر اساس روش‌های خودم تجزیه و تحلیل می‌کند. من به‌هیچ عنوان نمی‌توانم روش‌های خودم را توضیح دهد.

در تابستان سال 1879، ادیسون و آپتون به اندازه کافی در تولید یک ژنراتور پیشرفت کرده بودند که ادیسون تحت تاثیر این آزمایشات ناموفق لامپ‌های رشته‌ای، به فکر درست کردن یک سیستم توزیع برق بود، نه آن که به هدف اصلی‌اش برسد. این ژنراتور در واقع جوری طراحی شده بود که به انجام فرایندی معکوس، می‌توانست به‌عنوان یک موتور مورد استفاده قرار گیرد. تا ماه اکتبر همان سال، ادیسون و کارمندانش با استفاده از یک لامپ خلا پیچیده و کنترل شده توسط یک رگولاتور که در آن فلامنت پلاتین وجود داشت، به نتایجی دلگرم کننده دست یافته بودند، اما هزینه‌های مربوط‌به استفاده از پلاتین عملا پروژه مربوط‌به لامپ رشته‌ای را غیر عملی می‌کرد. در حین آزمایش‌های عایق برای سیم پلاتینی، آن‌ها دریافتند که در خلا بسیار بهبود یافته‌ای که در حال حاضر از طریق پیشرفت‌های انجام شده در پمپ خلا به‌دست آمده بود، می‌توانستند که کاری کنند که کربن برای مدتی بدون دستگاه‌های نظارتی و تثبیت کننده حفظ شود.

ادیسون با پیشرد کار انجام شده توسط جوزف ویلسون سوان، فیزیکدان انگلیسی، دریافت که یک رشته کربنی نور خوبی را با مقاومت بالایی که برای تقسیم‌بندی لازم است، فراهم می‌آورد. نمودار مربوط‌به پیشرفت این شرکت از اولین موفقیت آن‌ها در اواسط اکتبر تا تظاهرات اولیه انجام شده توسط شرکت ادیسون الکتریک لایت در 3 دسامبر، ثابت بود.

این روند ادامه داشت تا این که در اواسط تابستان سال 1880 ادیسون تشخیص داد که الیاف کربنیزه شده بامبو ماده‌ای کاملا مناسب برای رشته‌های مورد نیاز در لامپ‌ها است. با رسیدن به این موضوع، اولین سیستم روشنایی عملیاتی جهانی در کشتی بخار کلمبیا در ماه آوریل همان سال نصب شد.

اولین سیستم مهتابی ایزوله تجاری قرار گرفته روی زمین، در شرکت چاپ نیویورک هیندز و کچکام در ماه ژانویه سال 1881 قرار گرفت. در پاییز همان سال، یک سیستم برق مرکزی موقت و نمایشی در پل هولبورن در لندن، همراه با نمایشگاهی در کریستال پالاس نصب شد. در فرایند نصب این سیستم‌های جدید، خود ادیسون بر نصب شبکه اصلی و نصب اولین سیستم برق مرکز تجارت جهانی در منهتن نیویورک نظارت داشت. این سیستم در ماه سپتامبر سال 1882 عملیاتی شد.

یکی از اکتشافات تصادفی که در آزمایشگاه منلو پارک در طول توسعه لامپ رشته‌ای انجام شد، کشف الکترون توسط فیزیکدان بریتانیایی J.J.Thomson بود. این کشف دقیقا 15 سال بعد از پیش‌بینی‌های انجام شده به حقیقت پیوست.

در سال‌های 1881 تا 1882 ویلیام جی همر، مهندس جوانی که مسئول آزمایش لامپ‌های نور بود، به درخشش آبی اطراف قطب مثبت در یک لامپ خلا و سیاه شدن سیم و لامپ‌ در قطب منفی اشاره کرد. این پدیده را ابتدا ساهی فانتوم همر نامیدند، اما زمانی که ادیسون این لامپ خود را در سال 1883 ثبت اختراع کرد، به اثر ادیسون تغییر نام یافت. دانشمندان بعدا تشخیص دادند که این اثر با انتشار گرمایی الکترون‌ها از الکترود گرم به سرد رخ می‌دهده و اساس لوله الکترونی شد و پایه‌های صنعت الکترونیک را بنا نهاد.

زمانی که کار روی سیتسم برق منهتن شروع شد، ادیسون عملیات خود را از منلو پارک به شهر نیویورک منتقل کرده بود. بعد از انجام این کار، به‌صورتی عجیب ملک منلو پارک ادیسون به‌عنوان خانه تابستانی او مورد استفاده قرار می‌گرفت. در ماه آگوست سال 1884 بود که مری، همسر ادیسون، که از سلامتی روبه وخامت خود رنج می‌برد و در معرض دوره‌هایی از اختلال روانی قرار  د اشت، در آن‌جا به دلیل احتقان مغز که ظاهرا یک تومور باعث خونریزی مغزی او شده بود، درگذشت. مرگ او و جابه‌جایی از منلو پارک به نیویورک را اگر کنار هم قرار دهیم، متوجه می‌شویم که ادیسون به نیمه راه زندگی خود رسیده بود.

سیستم توزیع برق

ادیسون پس از ابداع یک لامپ برق تجاری با دوام بالا در تاریخ 21 اکتبر سال 1879، یک ابزار الکتریکی را برای رقابت با تاسیسات برق موجود مبتنی‌بر نفت توسعه داد. در تاریخ 17 دسامبر سال 1880، او شرکت ادیسون ایلومینیتینگ را تاسیس کرد و در طول دهه 1880، سیستمی را بریا توزیع برق به‌ثبت رساند. این شرکت اولین شرکت برق متعلق به سرمایه‌گذار را در سال 1882 در ایستگاه خیابان پرل شهر نیویورک تاسیس کرد. در تاریخ 4 سپتامبر سال 1882، ادیسون سیستم توزیع نیروی برق ایستگاه تولیدی خیابان مروارید خود را روشن کرد که جریان 110 ولت مستقیم را به 59 مشتری در منهتن ارائه می‌کرد.

در ماه ژانویه سال 1882، ادیسون اولین نیروگاه تولید بخار را در هولبورن و یاداکت لندن راه‌اندازی کرد. سیستم تامین برق جریان مستقیم، منابع برق را برای لامپ‌های خیابان‌ها و چندین خانه خصوصی در فاصله کوتاهی از ایستگاه تامین می‌کرد. در تاریه 19 ژانویه 1883، اولیه سیستم روشنایی الکتریکی رشته‌ای استاندارد شده با استفاده از سیم‌های سقفی در شهر روزل ایالت نیوجرسی شروع به کار کرد.

نبرد جریان‌ها

همانطور که ادیسون سیستم انتقال برق مستقیم یا همان DC خود را گسترش می‌داد، در رقابت سختی از سوی شرکت‌هایی که سیستم‌های برق جریان متناوب یا همان AC را نصب می‌کردند، فرو رفت. از اوایل دهه 1880، سیستم‌های روشنایی قوس AC برای خیابان‌ها و فضاهای بزرگ یک تجارت رو به گسترش در ایالات متحده آمریکا بود. با توسعه ترانسفورماتورها در اروپا و توسعه شرکت وستینگهاوس الکتریک در ایالات متحده آمریکا در سال‌های 1885 تا 1886، انتقال برق جریان متناوب در مسافت‌های طولانی از طریق سیم‌های نازک‌تر و ارزان‌تر و در نهایت کاهش ولتاژ در مقصد برای توزیع میان کاربران امکان‌پذیر شد.

این موضوع اجازه می‌دهد که برق جریان متناوب در روشنایی خیابان‌ها و در روشنایی برای مشاغل کوچک و مشتریان داخلی مورد استفاده قرار گیرد. نکته جالب در مورد این سیستم، آن است که لامپ رشته‌ای جریان مستقیم ولتاژ پایین ثبت شده توسط تسلا برای تامین این بازار طراحی شده بود و حالا آن‌ها نمی‌توانستند که از آن استفاده کنند. امپراتوری برق جریان مستقیم ادیسون از یکی از اصلی‌ترین معایب خود، یعنی مناسب بودن برای ترکم بالای مشتریانی که در شهرهای بزرگ یافت می‌شدند، رنج می‌برد. نیروگاه‌های تولید برق جریان مستقیم ادیسون نمی‌توانستند که به فاصله یک مایل دورتر از خود خدماتی را به مشتریان دهند و مجموعه‌ای از مشتریان در این بین باقی می‌ماندند که هیچ‌گاه نمی‌توانستند که از نیروی برق استفاده کنند. شهرهای کوچک و مناطق روستایی به هیچ وجه نمی‌توانستند سیستمی مانند چیزی که ادیسون ساخته بود را بخرند و به این ترتیب بخش بزرگی از بازار بدون برق باقی می‌ماندند. در همین میانه‌ها بود که شرکت‌های تولیدکننده برق جریان متناوب بسیار رشد کردند.

ادیسون در مقابل این دستاوردهای جریان برق متناوب ایستاد و بیان کرد که غیرقابل اجرا است و ولتاژ‌های بالای استفاده شده خطرناک هستند. هنگامی که جورج وستینگهاوس اولین سیستم‌های جریان برق متناوب خود را در سال 1886 نصب کرد، توماس ادیسون شخصا علیه رقیب اصلی خود قیام کرد و گفت:

وستینگهاوس به همان اندازه که مرگ قطعی است، مشتری را در عرض شش ماه پس از نصب یک سیستم با هر اندازه‌ای می‌کشد. او یک چیز جدید دارد و برای اینکه آن را عملی کند به آزمایش‌های زیادی نیاز دارد. دلایل زیادی برای موضع ضد جریان متناوب ادیسون وجود دارد. یک تصور این سات که این مخترع نمی‌توانست نظریه‌های انتراعی‌تر پشت جریان متناوب را درک کند و سعی می‌کرد از توسعه سیستمی که نمی‌فهمد اجتناب کند. ادیسون همچنین به‌نظر می‌رسید که نگران ولتاژ بالا ناشی از نصب اشتباه سیستم‌های جریان متناوبی بوده است که می‌توانستند مشتریان را بکشد و به فروش سیستم‌های مربوط به برق به‌طور کلی آسیب برساند. نکته اصلی این واقعیت بود که شرکت ادیسون الکتریک طراحی خود را بر اسا ولتاژ پایین جریان مستقیم بنا نهاده بود و تغییر استانداردها پس از نصب بیش از 100 سیستم، در ذهن ادیسون یک چیز نشدنی بود. در پایان سال 1887، شرکت ادیسون الکتریک در حال از دست دادن سهم بازار خود به شرکت وستینگهاوس بود که 68 ایستگاه مبتنی‌بر جریان متناوب را درمقایسه‌با 121 ایستگاه مبتنی‌بر جریان مستقیم ادیسون ساخته بود. برای بدتر شدن اوضاع برای شرکت ادیسون الکتریک، شرکت تامسون-هوشتون الکتریک که یکی از رقبای اصلی شرکت ادیسون در زمینه تولید جریان متناوب بود، 22 ایستگاه دیگر را هم تاسیس کرد.

به موازات گسترش رقابت بین ادیسون و شرکت‌های تولیدکننده برق متناوب، خشم عمومی بر سر یک سری مرگ و میر در بهار 1888 ناشی از خطوط جریان متناوب ولتاژ بالا نصب شده افزایش یافت. این به یک جنون رسانه‌ای علیه جریان متناوب ولتاژ بالا و شرکت‌های روشنایی به‌ظاهر حریص و بی‌رحمی تبدیل شد که از آن استفاده می‌کردند. ادیسون از جریان متناوب به‌عنوان یک خطر بسیار جدی یاد کرد و به هارولد پی براون، جنگجوی خودخوانده نیویورکی ضد جریان متناوب در یک کمپین تبلیغاتی پیوست و به براون در برق گرفتگی عمومی حیوانات با استفاده از جریان متناوب و قوانینی برای کنترل و محدود کردن شدید تاسیسات و ولتاژهای متناوب در چیزی که اکنون به‌عنوان نبرد جریان‌ها نامیده می‌شود، کمک کرد.

در ادامه تحرکات ادیسون برای جلوگیری از راه‌اندازی جریان متناوب و نشان دادن آن به‌عنوان یک عنصر کشنده درمقایسه‌با جریان مستقیم، صندلی الکتریکی را همراه با براون توسعه داد و با استفاده از ان تلاش کرد که شرکت‌های تامسون-هودسون الکتریک و وستینگهاوس را از میدان به در کند. نکته عجیب و ناراحت‌ کننده در مورد این موضوع، آن بود که ادیسون از جریان متناوب خود شرکت وستینگهاوس برای راه‌اندازی صندلی برقی استفاده کرد.

تاکتیک‌های سرسختانه ضد جریان متناوب توماس ادیسون برای سهامداران شرکتش چندان خوشایند نبود. در اوایل دهه 1890، شرکت ادیسون سود بسیار کمتری درمقایسه‌با رقبای جریان متناوب خود داشت و جنگ جریان‌ها در سال 1892 با اجبار ادیسون در مورد کنترل شرکت خود به پایان رسید. در آن سال، شرکت سرمایه‌گذاری جی‌پی مورگان، ادغام شرکت‌های جنرال الکتریک با تامسون-هودسون را پایه ریزی کردند و هیئت مدیره تامسون-هودسون را مسئول شرکت جدیدی به نام جنرال الکتریک قرار دادند. جنرال الکتریک اکنون سه چهارم تجارت مربوط به برق ایالات متحده آمریکا را کنترل و برای بازار جریان متناوب در ایالات متحده آمریکا رقابت می‌کند.

آزمایشگاه ادیسون در وست اورنج

ادیسون که بعد از مرگ مری تبدیل به یک بیوه به سه فرزند خردسال شده بود، در روز 24 فوریه سال 1886 با مینا میلر 20 ساله که دختر یک تولیدکننده مرفه اهل اوهایو بود، ازدواج کرد. توماس برای آن که نشان دهد که تا چه حدی برای همسر جدیدش ارزش قائل است، یک ملک در بالای تپه‌ای زیبا در شهر وست اورنج ایالت نیوجری، خریداری کرد. او در نزدیکی همان خانه یک آزمایشگاه بزرگ و جدید ساخت و قصد داشت که آن‌جا را تبدیل به اولین مرکز تحقیقاتی واقعی در جهان کند.

او در آنجا نسخه‌ای تجاری‌سازی شده از گرامافون را تولید کرد، صنعت تصویربرداری متحرک را بنانهاد و باتری ذخیره‌سازی انرژی قلیایی را توسعه داد؛ اما با این وجود، ادیسون اوج دوره تولید و اختراع خود را پشت سر گذاشته بود. او که تبدیل به یک مدیر و سازمان‌دهنده ضعیف شده بود، بهترین کار را در محیطی صمیمی و نسبتا بدون ساختار با تعداد انگشت‌شماری از کارمندان و دستیاران خود ادامه می‌داد. آزمایشگاه وست اورن برای استعدادهای او بسیار گسترده و متنوع بود.

علاوه‌بر این موارد گفته شده، از آن‌جایی که بخش قابل توجهی از زمان این مخترع بزرگ توسط نقشی صنعتی جدید او که با تجاری‌سازی مربوط‌به لامپ‌های رشته‌ای و گرامافون به‌وجود آمد، اشغال شده بود، پیشرف‌ها در زمینه الکتریسیته به حوزه ریاضی‌دانان و دانشمندان آموزش دیده دانشگاهی منتقل شد. مهم‌تر از همه، برای بیش از یک دهه، انرژی ادیسون روی یک سرمایه‌گذری معدنی مغناطیسی متمرکز شده بود که فاجعه بی چون و چرای دوران حرفه‌ای او را ثابت می‌کرد.

اولین تلاش بزرگ در آزمایشگاه جدید، تجاری‌سازی گرامافون بود. دو سال پس از آن که الکساندر گراهام بل با هماراهی پسر عموهایش، یعنی چیچستر و چارلز تینتر گرافون (نسخه‌ای بهبود یافته از دستگاه اصلی ادیسون) را به‌وسیله مقوایی موم‌دار توسعه دادند، ادیسون اعلام کرد که گرمافون را به آن درجه از کمال خود که باید داشته باشد، رسانده است. البته این ادعا اصلا درست نبود؛ در واقع تا اواخر دهه 1890، پس از آن که ادیسون امکانات تولید و ضبط را در مجاورت آزمایشگاه خوخد ایجاد کرد، تمام مشکلات مکانیکی برطرف و گرامافون به یک پیشنهاد سودآور تبدیل شد.

در این بین، ادیسون ایده محبوب کردن گرامافون را با پیوند دادن آن به یک زئوتروپ در ذهن داشت. زئوتروپ دستگاهی بود که توهم حرکت کردن را به عکس‌هایی که پشت سر هم گرفته شده‌اند، می‌دهد. او این پروژه را به ویلیام کی ال دیکسون، کارمند علاقه‌مند به عکاسی، واگذار کرذو ادیسون دیکسون پس از مطالعه کار عکاسان مختلف اروپایی که در تلاش برای ثبت حرکت بودند، موفق شدند که یک دوربین را اختراع کنند. این دوربین یک ابزار مشاهده بود که به ترتیب به‌نام‌های Kinetograph و Kinetoscope نامیده می‌شدند.

همگام‌سازی صدا و تصویر به‌صورت غیرقابل باوری سخت بود، اما متاسفانه کارگردانان مفهوم پیوند این دو را کنار گذاشتند و در نهایت فیلم صامت متولد شد. ادیسون در سال 1893 اولین صحنه مخصوص فیلم‌برداری جهان را با نام مستعار Black Maria ساخت و سال بعد Kinetoscopeهایی که روی خود سوراخ‌هایی داشتند و به یک نفر این امکان را می‌داد که تصاویر متحرک را در یک زمان مشاهده کند، با موفقیت معرفی شد.

پس از انجام تمام این مراحل، مخترعان رقیب سیستم‌های پروجکشن نمایشگر را توسعه دادند که به تجارت Kinetoscopeها لطمه شدیدی زد، بنابراین ادیسون پروژکتوری را خریداری کرد که توسط توماس آرمات ساخته شده بود و آن را به‌عنوان “آخرین شگفتی ادیسون، ویتاسکوپ” به همه جهان معرفی کرد.

یکی دیگر از مشتقات گرامافون، باتری ذخیره قلیایی بود که ادیسون شروع به توسعه ان به‌عنوان منبع انرژی برای گرامافون در زمانی که کرد که بیشتر خانه‌ها هنوز فاقد برق بودند. البته از 20 سال قبل از رفع تمام مشکلات مربوط‌به باتری‌ها، ادیسون تا سال 1909 تامین‌کننده اصلی باتری برای زیردریایی‌ها و وسایل الکتریکی بود و حتی شرکتی برای تولید خودروهای برقی هم درست کرد.

در سال 1912، هنری فورد، یکی از بزرگ‌ترین کسانی که ادیسون را تحسین می‌کرد، از او خواست تا یک باتری برای استارت خودکار ماشین‌ها درست کند تا بتواند از آن در خودروهای مدل T شرکتش استفاده کند و به‌ همین واسطه رابطه بین این دو آمریکایی ادامه یابد. بعد از انجام این کار، هنری فورد در ماه اکتبر سال 1929 جشن پنجاهمین سالگرد لامپ‌های رشته‌ای را برگزار کرد که به یک آپوتئوزی جهانی برای ادیسون تبدیل شد.

بیشتر موفقیت‌های ادیسون در زمینه‌های برق و ارتباطات بود، اما در اواخر دهه 1880 و اوایل دهه 1890، اولویت اصلی آزمایشگاه ادیسون، دستگاه جداکننده سنگ معدن مغناطیسی بود. ادیسون برای اولین بار زمانی که به‌دنبال پلاتین برای استفاده در لامپ‌های رشته‌ای آزمایشی بود، روی جداکننده‌ها کار کرده بود. این دستگاه قرار بود که پلاتین را از ماسه‌های آهن‌دار جدا کند. در طول دهه 1880 قسمت سنگ آهنگ به بالاترین میزان خودش در چندین سال گذشته‌اش رسید، به‌طوری که به‌نظر می‌رسید که اگر جداکننده بتواند آهن را از سنگ معدن‌های غیرقابل استفاده با عیار پایین استخراج کند، آنگاه معادت متروکه ممکن است به‌صورت سودآوری دوباره به تولید باز گردند.

ادیسون 145 معدن قدیوی را در شرق آمریکا خریدار یا به دست آورد و یک کارخانه آزمایشی بزرگ را در معدن اوگدن که در نزدیکی شهر اوگدنزبرگ ایالت نیوجری وجود داشت، تاسیس کرد. با این حال، او هرگز نتوانست بر مشکلات مربوط‌به مهندسی و اشکالات سیستم غلبه کند و هنگامی که قیمت سنگ معدن در اواسط دهه 1890 به‌شدت کاهش یافت، از این ایده دست کشید. در آن زمان، او تمام دارایی‌های خود را در شرکت جنرال الکتریک، به جز بخش کوچکی، را گاه با قیمت‌هایی بسیار پایین منحل کرده بود و بیش از پیش از حوزه روشنایی الکتریکی جدا شده بود.

با توجه به تمام موارد گفته شده، اگر هر شخص دیگری بود صددرصد کنار می‌کشید و دیگر به مسیری که در ذهن خود داشت ادامه نمی‌داد، اما این شکست‌های نمی‌توانستند که اشتیاق ادیسون به‌اختراع را از بین ببرد و او را ناامید کند. اگر چه هیچ یک از پروژه‌های بعدی او به اندازه پروژه‌های قبلی او موفق نبودند، اما او حتی در هشتادمین دهه از زندگی خود به کارش ادامه داد.

دیگر اختراعات

فلوروسکوپی

ادیسون با طراحی و تولید اولین دستگاه فلوروسکوپ تجاری اعتبار زیادی را کسب کرد. این دستگاه در واقع چیزی است که از اشعه ایکس برای گرفتن عکس رادیوگرافی استفاده می‌کند. تا زمانی که ادیسون کشف کرد که صفحه‌های فلوروسکوپی تنگستات کلسیم تصاویر روشن‌تری را درمقایسه‌با صفحات پلاتینوسیانید باریم که در ابتدا توسط ویلهلم رونتگن استفاده می‌شد تولید می‌کردند، این فناوری تنها قادر به تولید تصاویر بسیار تاریک بود.

طراحی بنیادی فلوروسکوپ ادیسون امروزه هنوز مورد استفاده قرار می‌گیرد، اگرچه ادیسون پس از اینکه تقریبا بینایی خود را از دست داد و دستیارش کلارنس دالی را به‌شدت مجروح کرد، پروژه را رها نمود. دالی خود را به یک خوکچه هندی مستاق برای پروژه فلوروسکوپ تبدیل کرد و در معرض دوز سمی تشعشع قرار گرفت. او بعدا و در سن 39 سالگی بر اثر جراحات مربوط‌به قرار گرفتن در معرض این تشعشعات و سرطان درگذشت.

در سال 1903 ادیسون با حالتی لرزان گفت:

در مورد اشعه ایکس با من صحبت نکنید، من از آن‌ها می‌ترسم.

البته با توجه به این موضوع نمی‌توانیم بگوییم که کار ادیسون بیهوده بوده و او نقشی بسیار مهم در مورد توسعه فناوری که امروزه جان تعداد بسیار زیادی از انسان‌ها را نجات می‌دهد، داشته است.

بهبودهای تلگراف

رمز شهرت و موفقیت اولیه ادیسون، کار او در زمینه تلگراف بود. او با دانش به‌دست آمده از سال‌ها کار به‌عنوان یک اپراتور تلگراف، اصول اولیه برق را آموخته بود. این موضوع به‌همراه تحصیلات شیمی‌اش در اتحادیه کوپر، به او این امکان را داد تا ثروت اولیه خود را با اولین سیستم پخش مبتنی‌بر برق، به‌دست آورد. نوآوری‌های او همچنین شامل توسعه تلگراف چهارگانه (همان چیزی که به شرکت وسترن یونیون فروخت تا بتواند منلو پارک را بسازد) بود که این توانایی را داشت که به‌طور همزمان چهار پیام را از طریق یک سیم منتقل کند.

تصاویر محرک

همانطور که در بالا گفتیم، ادیسون تلاش بسیار زیادی کرد تا بتواند با استفاده از اختراعات خود و همانطور گرامافون، اولین دوربین فیلم‌برداری دنیا را اختراع کند. طبق چیزی که گفته شد، به‌ ادیسون حق ثبت اختراع مربوط به دوربین فیلم‌برداری با نام Kinetograph را داده‌اند. او طراحی الکترومکانیکی این دوربین را انجام داد در حالی که کارمندش، یعنی ویلیام کندی دیکسون روی توسعه عکاسی و نوری آن کار می‌کرد. بیشتر اعتبار اختراع در این فاصله به دیکسون داده شد. در سال 1891، توماس ادیسون یک کینتوسکوپ یا نمایشگر حفره‌ای را ساخت. این دستگاه در پاساژهای پنی، جایی که مردم می‌توانستنند فیلم‌های کوتاه و ساده را تماشا کنند، نصب شده بود. سینتوگراف و کینتوسکوپ هر دو برای اولین بار در تاریخ 20 می سال 1891 به‌نمایش عمومی گذاشته شدند.

در ماه آپریل سال 1896، ویتاسکوپ آقای توماس آرمات، که توسط کارخانه ادیسون تولید شده بود، به نام ادیسون به بازار عرضه شد و برای نمایش تصاویر متحرک در نمایشی عمومی در شهر نیویورک مورد استفاده قرار گرفت. بعدا، او تصاویر متحرک را به همراه موسیقی متن صوتی روی ضبط‌های سیلندری به‌نمایش گذاشت که به‌صورتی مکانیکی با فیلم هماهنگ شده بودند.

زمانی که ایروینگ بوش، تاجر ثروتمند آمریکایی از شرکت بازرگانی قاره‌ای فرانک زی مگوایر و جوزف دی باوکوس تعداد زیادی از این دستگاه را خرید، کینتوسکوپ رسما وارد قاره اروپا شد. بوش در تاریخ 17 اکتبر سال 1894 اولین دستگاه کینتوسکوپ را شخصا به لندن برد و در آن‌جا قرار داد تا بتواند مردم را ترغیب به خرید این دستگاه شگفت‌انگیز در آن زمان کند. در همان زمان، شرکت فرانسوی Kinétoscope Edison Michel et Alexis Werner این ماشین‌ها را برای بازار فرانسه خریداری کرد. در سه‌ماهه آخر سال 1894، شرکت تجارت قاره‌ای صدها دستگاه کینتوسکوپ را در قاره اروپا و مخصوصا کشورهای هلند و ایتالیا به‌فروش رسانید. در کشورهای آلمان و در اتریش و مجارستان هم کنتوسکوپ توسط شرکت Deutsche-österreichische-Edison-Kinetoscop Gesellschaft که توسط Ludwig Stollwerck از Schokoladen-Süsswarenfabrik Stollwerck & Co شهر کلن تاسیس شده بود، وارد بازار شد.

اولین کینتوسکوپ‌ها در اوایل سال 1895 در نمایشگاه‌ها وارد بلژیک شدند. شرکت Edison’s Kinétoscope Français، که شرکتی بلژیکی بود، در تاریخ 15 ژانویه سال 1895 در بروکسل تاسیس شد و حق فروش این کینتوسکوپ‌ها را در موناکو، فرانسه و مستعمرات فرانسه در اختیار داشت. سرمایه‌گذاران اصلی این شرکت هم از صنعتگران بلژیکی بودند.

در تاریخ 14 می سال 1895، شرکت Edison’s Kinétoscope Belge در بروکسل تاسیس شد. تاجر بزرگ Ladislas-Victor Lewitzki که در آن زمان در لندن زندگی می‌کرد اما در بلژیک و فرانسه فعالیت داشت، ابتکار عمل را با راه‌اندازی این تجارت در دست گرفت. در سال 1898، او همچنین سهامدار شرکت بیوگراف و موتوسکوپ برای فرانسه شد.

در این بین استودیو فیلمسازی ادیسون چیزی در حدود 1200 فیلم ساختو اکثر تولیدات آن‌ها فیلم‌های کوتاهی بودند که همه چیز را از آکروبات گرفته تا رژه و صداهای مربوط آتش را در عناوینی از جمله Fred Ott’s Sneeze ساخته شده در سال 1894، The Kiss ساخته شده در سال 1896، The Great Train Robbery ساخته شده در سال 1903 و Alice’s Adventures in Wonderland ساخته شده در سال 1910 و اولین فیلم فرانکنشتاین درسال 1910 پیاده‌سازی می‌کردند. در سال 1903 و دقیقا در زمانی که صاحبان لونا پارک اعلام کردند که قصد دارند یک فیلم تاپسی را با استفاده از خفه کردن، مسمویت و برق گرفتگی اعدام کنند، شرکت ادیسون گروهی را به آن‌جا فرستاد تا از این اتفاق مهم فیلم‌برداری کند.

با گسترش تجارت فیلم‌سازی، غرفه‌داران رقیب به‌طور معمول از فیلم‌های یکدیگر کپی و به‌نمایش می‌گذاشتند. ادیسون برای محافظت بهتر از حق چاپ فیلم‌هایش، پرینت‌هایی را از آن‌ها روی نوارهای بلند کاغذ عکاسی به اداره کپی رایت ایالات متحده آمریکا سپرد. بسیاری از این چاپ‌های کاغذی درمقایسه‌با فیلم‌های واقعی آن دوران طولانی‌تر و در شرایط بهتری باقی مانده‌اند.

در سال 1908، ادیسون شرکت ثبت اختراعات سینمایی را راه‌اندازی کرد که مجموعه‌ای از 9 استودیو بزرگ فیلم‌سازی که معمولا به‌عنوان Edison Trust شناخته می‌شود، تاسیس کرد. توماس ادیسون اولین عضو افتخاری انجمن آکوستیک آمریکا بود که در سال 1929 تاسیس شد.

ادیسون در یکی از مصاحبه‌های خود گفته بود که فیلم مورد علاقه‌اش The Birth of a Nation است. او فکر می‌کرد که فیلم‌های با صدا همه چیز را برای او خراب کرده‌اند. او یک بار گفته بود:

هیچ بازی خوبی روی پرده وجود ندارد. آن‌ها در حال حاضر روی صدا تمرکز می‌کنند و یادشان رفته است که چگونه باید بازی کنند. من بیشتر از شما می‌توانم آن را حس کنم، چرا که ناشنوا هستم.

او در یک جای دیگر گفته بود که ستاره‌های سینما مورد علاقه او مری پیکفورد و کلارا باو هستند.

باتری‌های قابل شارژ

در اواخر دهه 1890، ادیسون روی ساخت باتری قابل شارژ سبک‌تر و کارآمدتر که در آن زمان به‌عنوان accumulator یا انباشته‌کننده نامیده می‌شدند، کار می‌کرد. او به ‌آن‌ها به‌عنوان چیزی نگاه می‌کرد که مشتریان می‌توانستند برای تغذیه گرامافون‌های خود از آن استفاده کنند، اما استفاده‌های دیگری از باتری‌های بهبود یافته، از جمله خودروهای خودران را هم دیده بود. باتری‌های قابل شارژ اسید سربی موجود در آن زمان چندان کارآمد نبودند و این بازار قبلا توسط شرکت‌های دیگر اشباع شده بود، بنابراین ادیسون به‌دنبال استفاده از مواد قلیایی به جای مواد اسیدی بود. او کارهای آزمایشگاهی خود را روی طیف گسترده‌ای از مواد (طبق اطلاعات موجود بیش از 1000 ترکیب) انجام داد و در نهایت به ترکیب نیکل و آهن رسید. علاوه‌بر آزمایشات خود، ادیسون احتمالا به اختراعات سال 1899 برای باتری نیکل آهنی توسط والدمار یونگنر، مترع سوئدی دسترسی داشته است.

ادیسون در سال 1901 یک پتنت آمریکایی و اروپایی برای باتری نیکل آهن خود به دست آورد و شرکت باتری‌های ذخیره‌سازی ادیسون را تأسیس کرد و تا سال 1904 تعداد 450 نفر در آنجا کار می‌کردند. اولین باتری‌های قابل شارژی که تولید کردند برای خودروهای برقی بود، اما ایرادات زیادی داشت و مشتریان از این محصول شکایت داشتند. وقتی سرمایه شرکت تمام شد، ادیسون با پول شخصی خود هزینه شرکت را پرداخت کرد. ادیسون تا سال 1910 یک محصول بالغ یعنی یک باتری نیکل آهن بسیار کارآمد و بادوام با لیمو به عنوان الکترولیت را نشان نداد. در واقع باتری نیکل آهن هرگز موفقیت آمیز نبود. در زمان آماده شدن، خودروهای الکتریکی در حال ناپدید شدن بودند و باتری‌های اسید سرب به استانداردی برای چرخاندن موتورهای استارت خودرو با سوخت گاز تبدیل شده بودند.

سال‌های آخر زندگی و مرگ

هنری فورد، نجیب‌زاده دنیای خودروها، یک خانه در فاصله چند صد فوتی خانه ادیسون در خلوتگاه زمستانی‌اش در فورت مایرز خریداری کرد. فورد زمانی به‌عنوان مهندس برای شرکت روشنایی ادیسون در دیترویت کار می‌کرد و با ادیسون در کنوانسیون شرکت‌های روشنایی ادیسون وابسته در شهر بروکلین نیویورک در سال 1896 دیداری را داشت. ادیسون تحت تاثیر خودروهای موتور احتراق داخلی فورد قرار گرفته بود و پیشرفت‌های او را تشویق می‌کرد. آن‌ها تا زمان مرگ ادیسون دو دوست بسیار صمیمی هم بودند. ادیسون و فورد از سال 1914 تا 1924 سفرهای سالانه مربوط‌به کمپینگ موتوری را انجام می‌دادند. هاروی فایرستون و جان باروز که دو تا از بزرگ‌ترین طبیعت‌شناسان دنیا هستند هم در این سفرهای مشارکت می‌کردند و حضور داشتند.

در سال 1928، ادیسون به باشگاه Fort Myers Civitan پیوست. او به‌شدت به این سازمان اعتقاد داشت و درباره آن گفت:

باشگاه Civitan کارهای بزرگی را برای جامعه، ایالت و ملت انجام می‌دهد و من مطمئنا این را افتخاری می‌دانم که در صفوف آن قرار بگیرم.

او تا زمان مرگش یکی از اعضای فعال باشگاه بود و گاهی اوقات هنری فورد را به جلسات باشگاه می‌آورد.

ادیسون تا زمان مرگش در تجارت فعال بود. تنها چند ماه قبل از مرگ او، راه‌آهن لاکاوانا خدمات قطار برقی حومه‌ای را از هوبوکن به مونتکلر، دوور و گلادستون ایالت نیوجرسی افتتاح کرد. انتقال الکتریکی برای این سرویس با استفاده از یک سیستم کاتناری که بالای سرش تعبیه شده بود و با استفاده از جریان مستقیمی که ادیسون از آن دفاع کرده بود، کار می‌نمود.

این ناوگان حمل‌ونقل عمومی تا 54 سال بعد از آن و تا بازنشستگی کامل در سال 1984، به مسافرینی که در شمال ایالت نیوجرسی بودند، خدمات رسانی می‌کرد.

گفته می‌شود که ادیسون در چند سال آخر زندگی خود تحت تاثیر یک رژیم غذایی متداول قرار گرفته بود که در آن تنها باید مایع و به فاصله هر سه ساعت شیر مصرف می‌کرد. گزارش شده است که او معتقد بود این رژیم سلامتی او را بازخواهد گرداند؛ با این حال این داستان به‌نوعی مشکوک بود. در سال 1930 و دقیقا یک سال قبل از مرگ ادیسون، Mina در مصاحبه‌ای گفت:

تغذیه صحیح یکی از بزرگ‌ترین سرگرمی‌های او است.

ادیسون در سال 1906 صاحب شهر میلان در ایالت اوهایو که زادگاهش بود، شد. طبق گزارش‌های موجود، در آخرین بازدید خود که در سال 1923 انجام شده بود، او از دیدن خانه قدیمی‌اش که هنوز با لامپ‌ها و شمع‌ها روشن شده بود، شوکه شد.

مرگ

ادیسون در تاریخ 18 اکتبر سال 1931 و در خانه خود در ست اورنج ایالت نیوجرسی که در سال 1886 به‌عنوان هدیه‌ای برای همسر دوم خود خریداری کرده بود، درگذشت. او را پس از انجام مراسمات مربوط‌به دین مسیحیت، در پشت خانه‌اش دفن کردند.

آخرین نفس ادیسون در یک لوله آزمایش در موزه هنری فورد در نزدیکی دیترویت قرار دارد. بنا‌بر گزارش‌ها، فورد چارلز ادیسون را متقاعد کرد که مدت کوتاهی پس از مرگ مخترع، لوله آزمایشی از هوا را به عنوان یادگاری در اتاق مخترع ببندد. ماسک مرگ گچی و قالب‌هایی از دست‌های ادیسون نیز ساخته شد. در نهایت، همسر دوم ادیسون هم در سال 1947 درگذشت.

میراث

محور کاری ادیسون را می‌توان در دسته‌بندی پتنت‌های ثبت شده توسط او دید. ادیسون در طول زندگی‌اش 389 پتنت برای نور و برق 195 پتنت برای گرامافون، 150 پتنت برای تلگراف، 141 پتنت برای باتری‌های ذخیره‌سازی و 34 پتنت برای تلفن ثبت کرد. زندگی و دستاوردهای او مظهر ایده‌آلی برای تحقیقات کاربردی است. او همیشه بر اساس نیازهایی که وجود داشت، اختراعات خود را درست می‌کرد. اصول اولیه‌ای که او کشف کرد، از آزمایش‌های عملی به‌صورتی غیرقابل تغییر، مشتق شده بودند، بنابراین مفهوم خالصی را که منجر به تحقیقات کاربردی می‌شود را معکوس کرد.

نقش ادیسون به‌عنوان یک اپراتور ماشین فروشی و سازنده کوچک برای موفقیت او به‌عنوان یک مخترع بسیار مهم بود. برخلاف سایر دانشمندان و مخترعان آن زمان که امکانات محدودی داشتند و از پشتیبانی اندکی برخوردار بودند، ادیسون یک موسسه مربوط‌به اختراعات را اداره می‌کرد. او نقط مقابل یک مخترع نابغه تنها بود، اگر چه که ناشنوایی او انزوایی را بر او تحمیل کرد که منجر به مرگش شد. فقدان توانایی مدیریتی او، به شکل عجیبی روی تمام چیزهای دیگرش تاثیر می‌گذاشت.  او به‌عنوان رئیس خودش، پروژه‌هایی را پیش برد که انسان‌های محتاط‌تر از آن‌ها دوری می‌کردند، سپس علاقه داشت که ثمرات خلاقیت خود را از بین ببرد، به‌صورتی که هم آزاد بود و هم مجبور به توسعه ایده‌های جدید شد. تعداد کمی از افراد در مورد عدم مثبت اندیشی او سوال‌های را مطرح کرده بودند و سعی می‌کردند که او را زیر سوال ببرند. در واقع ادیسون هرگز نمی‌پرسید که آیا ممکن است که کاری انجام شود یا خیر، فقط از چگونگی انجام آن سوال می‌کرد.

حرفه ادیسون، تحقق رویای آمریکایی ثروتمند شدن از طریق سخت‌کوشی و هوش، او را به یک قهرمان مدرمی برای هموطنانش تبدیل کرد. در مورد خلق و خوی او گفته‌اند که ادیسون یک خودخواه بی‌بند و بار بود، به‌صورتی که او برای کامندانش هم نقش یک فرد ظالم و هم سرگرم‌کننده را بازی می‌کرد.

ادیسون شخصیتی کاریزماتیک داشت و علاقه‌مند به تبلیغات بود، اما در معاشرت مشکلات فراوانی داشتو معمولا خانواده خود را نادیده می‌گرفت. او همیشه سعی می‌کرد که افراد بالاتر از خود را تحقیر کند، اما از طرفی دیگر در مقاطعی مختلف تعدادی از فیزیک‌دانان و ریاضی‌دانان برجسته، از جمله نیکولا تسلا و ای ای کنلی را به‌عنوان دستیار خود به کار گرفت. ماهیت متناقض شخصیت نیرومند او و همچنین کارهای عجیب و غریبی که انجام می‌داد، به ادیسون در رسیدن به موقعیت افسانه‌ای که داشت بسیار زیاد کمک کرد.

در زمانی که او در دهه 30 سالگی زندگی‌اش قرار داشت، طبق آمارهای موجود شناخته شده‌ترین آمریکایی در جهان بود. هنگامی که او در گذشت، از او به‌عنوان مردی که بیش از هر فرد دیگری پایه و اساس انقلاب تکنولوژیکی و اجتماعی دنیای برق مدرن را پایه‌گذاری کرده بود، یاد می‌کردند.

منابع نوشته
برچسب‌ها
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو