چارلز رنلت فلینت یکی از تاثیرگذارهای کسب و کار در آمریکا است که در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ به یکی از فعالترین افراد دنیای کامپیوترهای عظیم معروف بود و او را میتوان پدر معنوی و بنیانگذار کمپانی IBM قلمداد کرد. به او لقب «پدر اعتماد» توسط مجله نیویورک تایمز داده شده است.
فلینت باعث اعتمادسازی زیادی برای شرکتهای بزرگ آمریکایی شد. خیلیها در آن زمان به شرکتهای بزرگ اعتماد نمیکردند چون معتقد بودند که شرکتهای بزرگ از زحمات شرکتهای کوچک و زحمتکش استفاده میکنند تا خود را به صدر برسانند و فلینت تمام تلاش خود را کرد که این وضعیت را بهبود بدهد و تا حد زیادی هم موفق به انجام این کار شد.
با این که فلینت کارهای بزرگی در کسبوکارهای آمریکایی انجام داد اما اکثرا او را به عنوان موسس کمپانی IBM میشناسند. در سال ۱۹۱۱، او این کمپانی را راهاندازی کرد که در آن زمان با نام IBM شناخته نمیشد. او نام این کمپانی را CTR گذاشت که مخفف کلمههای Computing، Tabulating و Recording بود. تا سال ۱۹۲۴ نام این کمپانی CTR باقیماند و از آن سال به بعد نام این کمپانی به IBM تغییر کرد که این نام مخفف International Business Machines بود.
شاید پیشرفت بزرگ این کمپانی درست بعد تغییر نامش در سال ۱۹۲۴ صورت گرفت که بعد تغییر نامش به IBM تا یک دهه بعد به عنوان یکی از عظیمترین کمپانیهای آمریکا و یکی از سودآورترینها بدل شد. خیلی زود نام IBM در جهان چرخید و حتی کاربرهای ساده کامپیوترها هم از IBM به عنوان غول این صنعت یاد میکردند و اعتماد مردم به این کمپانی انقدر زیاد شده بود که بدون شک هیچ جای اشتباهی برای این کمپانی وجود نداشت.
در ۲۴ ژانویه ۱۸۵۰ میلادی، چارلز رنلت فلینت در تامپستون ایلات مین به دنیا آمد. او فرزند بنجامین چپمنت بود که در آن زمان یکی از بزرگترین کشتیهای تجاری آمریکا متعلق به او بود. پس قابل حدس است که چارلز از کودکی خود زندگی چندان سختی را تجربه نکرده است و در دسته خانوادههای مرفه جامعه قرار میگرفت.
البته پدر او نام خانوادگی چپمن را بعدها از دست داد و نام خانوادگی فلینت را به دست آورد. به این خاطر که او بعدها توسط عموی خود به فرزندخواندگی قبول شد که نام خانوادگی عموی او فلینت بود. به همین خاطر است که چارلز رنلت، نام خانوادگی فلینت را دریافت کرد. اسم مادر او هم سارا توبی فلینت بود.
بعد از مرگ مادرش، پدر چارلز به همراه او به نیویورک رفت تا به همراه برادرش کمپانی خانوادگیاش را اداره کرد. چارلز در دانشگاه بروکلین در سال ۱۸۶۸ توانست فارغ از تحصیل شود. او در سال ۱۸۷۱ به شغل خانوادگی خود یعنی بار کردن کالا توسط کشتی پیوست که در حال حاضر هم با نام Gilchrist, Flint, and Co. شناخته میشود. به خاطر شغل خانوادگیاش، چارلز توانست با دولت آمریکا و رهبرهای صنعتی آمریکا رابطه خوبی داشته باشد.
فکر نکنید که فقط ایران سلطان دارد؛ در سال ۱۸۹۲، چارلز توانست ۹ کمپانی لاستیکسازی یا به اصطلاح رابرسازی را با یکدیگر ادغام کند و با ادغام این ۹ کمپانی، او توانست «لاستیک آمریکایی» یا US Rubber را راهاندازی کند که در آن زمان اتفاق بسیار بزرگی برای صنعت آمریکا بود.
البته در این جا مظنور از لاستیک فقط لاستیکهای ماشین نیست بلکه به لاستیکهایی که با آنها کفشهای ورزشی ساخته میشود هم اشاره داریم. مثلا یکی از کمپانیهای ادغام شده شرکت لاستیکسازی خودرو «میشلن» بود و کمپانی دیگر تولیدی کفش Keds بود.
البته متحدسازی کمپانیهای امریکا توسط چارلز به همین زودی به پایان نرسید و او خیلی زود به ادغام کردن کمپانیهای آدامسسازی علاقهمند شد. ذهن چارلز به موضوعات بسیار جالبی کار میکرد. او سراغ موضوعاتی میرفت که احساس میکرد هیچوقت در آمریکا تمامی ندارند و قرار است مردم تا سالها از آن استفاده کنند.
لاستیک و آدامس از جمله نکاتی بودند که از همان ابتدا وارد ذهن چارلز شده بودند و او تصمیم خود را گرفته بود که روی این دو موضوع بیشتر سرمایهگذاری کند. در سال ۱۸۹۹، او چندین کمپانی آدامسسازی را با یکدیگر ترکیب کرد و اسم این اتحاد را American Chicle گذاشت.
البته چارلز هنوز کارش با صنعت آمریکا به پایان نرسیده بود؛ با این که او درآمد بسیار زیادی را از این راه به دست آورده بود اما هنوز او بزرگترین قدمش را در صنعت آمریکا برنداشت. اما این بار سراغ موضوعی رفت که در آن زمان خیلی همهگیر نبود اما چارلز در آن آیندهای میدید که هنوز افراد زیادی نبودند که متوجه آن شده بودند.
چارلز بار دیگر تصمیم گرفت که چند کمپانی مختلف را با یکدیگر ادغام کند تا به ساخت دستگاههای الکتریکی متفاوت بپردازد. به خصوص دستگاههایی که به عنوان کامپیوترها حساب میشدند. دستگاههایی که میتوانستید با آنها حسابهای کلان را انجام دهید و این کامپیوترها میتوانستند این کار را انجام دهند.
او چهار کمپانی Bundy، Time Recording، Tabulating Machine و Computing Scale را با یکدیگر ترکیب کرد و بدین ترتیب با بهرهبری از اسم این چهار کمپانی او به اسم CTR رسید. در آن زمان چارلز با US Rubber و American Chicle به قدری خوب کار کرده بود که این اتفاق برای مردم آمریکا بسیار جذاب بود. چارلز چهره بزرگی بود و همگی به او اعتماد داشتند. این شروع اولیه کمپانی IBM در سال ۱۹۱۱ بود.
با انجام این کار و ادغام این چهار کمپانی، چارلز بار دیگر توانست اعتماد مردم را جذب کند. او نشان داد که با ادغام چهار کمپانی با ارزش و سهام کم، میتوان پدیدههای جدیدی را در صنعت ایجاد کرد و به همین شکل بود که CTR هم شکل گرفت. البته در سال ۱۹۲۴، اسم این کمپانی به International Business Machines یا همان IBM تغییر کرد.
تا سال ۱۹۳۰، چارلز فلینت به عنوان صاحب کمپانی در آن شروع به فعالیت کرد. او چندان در نوآوریهای کمپانی IBM نتوانست نقشآفرینی چشمگیری داشته باشد؛ اما مدیریت بیمانند او باعث شد تا طی یک دهه IBM به یکی از بزرگترین کمپانیهای غول دنیا بدل شود و همگی اسم این کمپانی را به یاد بسپارند.
البته طی چند سال کاری او، کمی مدل کاری او تحت انتقادهای زیادی قرار گرفت. خیلیها معتقد بودند که این کار منصفانه نیست. این کار باعث میشود که رقابتها از بین برود و اگر کمپانی در این میان بیرقیب باقی بماند، پس ارائه دادن سرویس به کاربر چندان معضلی برای کمپانیهای مختلف نخواهد بود.
اما فلینت سفت و سخت پای حرف خود ایستاده بود. او معتقد بود که یک مشت ترسو این نظر را دارند که از ایجاد هر پیشرفت و پروسهای ترس دارند. او معتقد بود که کمپانیهای بزرگ همیشه قرار است مشتریان این کمپانیهای کوچک را بدزدند اما اگر این کمپانیها با یکدیگر ترکیب شوند، درآمدزایی برای همه بهتر خواهد شد.
فلینت فراتر از راهاندازی کمپانی IBM و به دست آوردن لقب پادشاه اعتمادسازی در کمپانیها بود. او در اوقات فراغت خود قایقرانی میکرد و حتی توانست رکورد جهانی راندن قایق سرعتی را هم به جای بگذارد و اسم و رسمی برای خود در ورزش قایقرانی هم به دست آورد. شاید نمونه فردی فعال در صنعت که اینگونه به ورزش اهمیت بدهد را کمتر دیدهایم.
فلینت در طول زندگی خود دو بار ازدواج کرد. او در سال ۱۸۸۳ با همسر اول خود یعنی اما کیت سیمونز ازدواج کرد. سیمونز چند سال بعد از دنیا رفت و چند سال بعد از مرگ او، فلینت در سال ۱۹۲۶ با همسر دومش یعنی شارلوت ریوز ازدواج کرد. او هرگز از هر دو ازدواج، فرزندی نداشت.
فلینت در سال ۱۹۰۲ کتابی را منتشر کرد که در آن راجع به تجربیات خودش صحبت کرده بود. این کتاب The Trust, Its Book نام داشت که البته فلینت تنها نویسنده آن نبود. فلینت به همراه همکارهای دیگرش راجع به سیستم اعتمادسازی و ادغام کردن کمپانیها صحبت کرد و گفت که مثل نظریه داروین، این مدل کسب و کار هم تکامل صنعت است و کمپانیهای بیشتری باید این کار را انجام بدهند.
او کتاب دیگری در سال ۱۹۲۳ منتشر کرد که این بار زندگینامه او بود. او راجع به سفرهایش با کشتی صحبت کرد و گفت که چگونه یاد گرفت تاثیرگذاری روی صنعتهایی که در آن کار میکرد، به جای بگذارد. او توضیحهای زیادی راجع به دوران کاریاش در IBM در این کتاب نوشته است.
چارلز رنلت فلینت، در تمام طول زندگی خود هیچ محصولی را تولید نکرد و هیچوقت به سمتی نرفت که بخواهد در تولید یک محصول دخالت کند. شاید بزرگترین کاری که او در صنعت انجام داد بدین شکل بود که به مردم و کمپانیهای کوچک و بزرگ راه جدیدی را نشان داد که بعد از آن خیلی از کمپانیهای بزرگ هم از همین راه به انجام کسبوکار پرداختند.
بدون تولید حتی یک محصول، فلینت باعث ایجاد هزاران محصول مختلف با راهاندازی کمپانی IBM شد و در تمام مدتی که او در کمپانی به عنوان صاحب کمپانی مشغول بود، او حتی یک بار هم نیروهای خلاق خود را از تولید و ایجاد خلاقیت منع نکرد. او به عنوان یکی از بزرگترین چهرههای فناوری شناخته میشود.
نظر شما چیست؟ به نظر شما روش کسبوکار چارلز رنلت فلینت تاثیر کافی روی کسبوکارهای امروزی گذاشته است یا به نظر شما این مدل از کسبوکار در حال حاضر منسوخ شده است؟