دانلود اپلیکیشن اندروید

نقد و بررسی Metro Exodus

نقد و بررسی Metro Exodus

قسمت سوم فرنچایز Metro Exodus بحث‌برانگیزترین قسمت از این مجموعه است و حقیقتش را بخواهید، حتی من هم نمی‌دانم که نظر صادقم راجع به این بازی چیست!

سری مترو همواره یکی از محبوب‌ترین فرنچایزهای بازی‌های ویدیویی است. استودیوی روسی 4A Games تلاشی سخت کرد تا بتواند صنعت بازی‌سازی روسیه را به جهانیان نشان دهد و باید اعتراف کرد که در این راه کاملا موفق بود. بازی که موفق شد به‌راحتی جز ستایش‌شده‌ترین فرنچایزهای ترس و بقا و البته شوتر اول شخص قرار بگیرد. قسمت اول این فرنچایز با نام Metro 2033 شروع ماجراجویی عظیمی برای این استودیو و این فرنچایز بود که با تعریف و تمجیدهای زیادی روبه‌رو شد. اما قطعا دنباله این بازی یعنی Metro: Last Light توانست به‌راحتی جایگاه خود را به عنوان بهترین قسمت این فرنچایز تثبیت کند.

اما بعد از چند سال غیبت، بازی Metro Exodus منتشر شد که کمی متفاوت‌تر از همیشه بود. دنیای بازی حالا از اتمسفر ترسناک و تاریک مترو خارج شده بود و روی سطح زمین آمده بود. البته این موضوع باعث شد تا اختلافات زیادی بین طرفداران و رسانه‌ها به وجود بیاید. بعضی‌ها اعتقاد داشتند که این تصمیم هوشمندانه‌ای از سوی 4A Games بود و این موضوع باعث می‌شود تا فرصت‌های بیشتری برای ارائه محتوا داشته باشند؛ اما عده‌ای معتقد بودند که با خارج شدن اتمسفر بازی از فضای مترو، بازی ترس همیشگی خود را از دست داده است. اما حق با کدام طرف است؟ راستش را بخواهید حق با هیچ‌کدام از آن‌ها نیست! با ادامه نقد و بررسی بازی Metro Exodus همراه باشید.

قطار در حال حرکت

چرا سری «مترو» را دوست داریم؟ ممکن است که جواب‌ها به این سؤال کاملا متفاوت باشد اما حس می‌کنم برای اکثریت مخاطبان، طراحی مراحل جذاب در کنار روایت هوشمندانه داستانی گیرا که پیش از این کمتر در بازی‌های شوتر اول شخص دیده بودیم، جواب این سؤال خواهد بود.

«مترو 2033» اتفاقی بود که این «قطار» را به حرکت انداخت. اولین نکته‌ای که در این بازی نظر همه را به خود جلب کرد، اتمسفر فوق‌العاده‌اش بود که هیچ‌گاه سنگین و ترسناک بودن خود را از دست نمی‌داد. این اتمسفر مثال‌زدنی همیشه به شما این حس را می‌داد که «آرتیوم» جوان محکوم به مرگ در این ایستگاه‌های زیرزمینی است.

اما گیمپلی بازی المانی بود که اذیت‌کننده ظاهر شد. اگر گان‌پلی تقریبا مناسب بازی را کنار بگذاریم، مخفی‌کاری ضعیف بازی، تا حد خیلی زیادی تعادل بازی را برهم می‌ریخت. درحالی‌که المان‌های ترس و بقای بازی ایجاب می‌کرد که بعضی اوقات از این المان‌های مخفی‌کاری استفاده کنیم و متأسفانه این المان‌ها آن‌قدر خوب درنیامده بود که بتواند لذت مخفی‌کاری در این بازی را به مخاطب منتقل کند.

«مترو لست لایت» هرچند، ظهوری متفاوت‌تر از 2033 داشت. نه‌تنها اکثر ایرادات بازی برطرف شده بود، بلکه سازندگان صیقل اساسی بر المان‌های گیمپلی بازی کشیده بودند. البته هنوز مشکل مخفی‌کاری بازی پابرجا بود. بازی جذابیت دوچندان پیدا کرده بود و از طرفی دیگر، داستان و روایت، جذابیت خود را به خوبی حفظ کرده بودند.

اتمسفر بازی نسبت به قسمت قبلی تغییراتی داشت که خوش‌بختانه این تغییرات کاملا مثبت بود. 4A Games کاملا آموخته بود که چگونه بتواند حس پساآخرالزمانی را به لایه‌های اتمسفر بازی منتقل کند و حقیقتا، بهتر از این هم نمی‌توانست به آن عمل کند.

«مترو اگزادس»، مرز بین دوست داشتن و نداشتن است که به ما این فرصت را داد تا بگوییم که این سری را دوست داریم یا نه. در ابتدا باید اعتراف کنم که طراحی مراحل 2033 و لست لایت، حتی درصدی به خوبی طراحی مراحل «اگزادس» نیست. به لطف طراحی خوب مراحل، شما آن‌قدر درگیر بازی خواهید شد که در جای جای محیط بازی می‌توانید خود را درگیر چالش جدیدی کنید. از طرفی دیگر به نظر می‌رسد که در بعضی مواقع، گان‌پلی و هوش مصنوعی آن‌چنان که باید، پیشرفتی نداشته‌اند و هم‌چنان مشکل مخفی‌کاری گریبان‌گیر این عنوان است.

از لحاظ گرافیک یک عنوان نسل هشتی، طراحان سنگ تمام گذاشته‌اند. آن‌قدر همه چیز پویا و چشم‌نواز است که ساعت‌ها بدون خسته‌شدن می‌توانید در محیط بازی چرخ بزنید و هیولاکشی کنید.  شاید این نکته فقط من را اذیت کرده باشد، اما اتمسفر بازی آن‌طور که باید مانند قسمت‌های گذشته، سنگین و تاریک نیست. در قسمت‌های گذشته و در بعضی سکانس‌های بازی، حس تعفن به خاطر اتمسفر حاکم، برایم قابل‌ لمس بود.

یکی از بهترین المان‌های بازی، سندباکس بودن آن است که تجربه متفاوتی نسبت به قسمت‌های قبلی به شما می‌دهد و تا ساعت‌ها شما را پشت نمایش‌گر حفظ می‌کند. آزادسازی منطقه‌های مختلف با یک قطار در حال حرکت و پیدا کردن دشمنان جدید، از آن ویژگی‌هایی است که «اگزادس» را خواستنی‌تر می‌کند.

سیستم ساخت‌وساز در بازی از نکاتی است که قطعا از کار کردن با آن لذت خواهید برد. با پیدا کردن متریال‌ها و مواد مختلف، می‌توانید به ساخت سلاح‌های متنوع بپردازید که هر کدام عملکرد خاص خود را دارند و این بخش بسیار سرگرم‌کننده است و البته نتیجه به دست آوردن مواد و متریال کمیاب، ساخت اسلحه قدرت‌مند و قوی است. در این بخش ساخت‌وساز همچنین می‌توان دیگر لوازم مانند اسلحه فعلی یا ماسک و فیلتر را نیز با متریال مورد نیاز تعمیر کرد که باعث می‌شود المان ساخت‌وساز نقش حیاتی در بازی داشته باشد.

گرمای لرت و بخار

شاید مهم‌ترین نکته‌ای که در طول «اگزادس» نظرم را به خود جلب کرد، توجه سازندگان به مأموریت‌های فرعی بازی بود. البته نباید کتمان و فراموش کرد که در قسمت‌های پیشین نیز این مورد به خوبی و کیفیت رعایت شده بود، اما در این قسمت شاهد اوج‌گیری و پیشرفت ملموس روایت مأموریت‌های فرعی در بازی هستیم. به ندرت پیش می‌آمد که تمایلی به سپری کردن وقتم در مأموریت‌های فرعی نداشته باشم و این بدون شک برگ برنده این بازی برای من محسوب می‌شود. دلیلی که نگذارد بازی را به این زود‌ی‌ها تمام کنم!

این ماجرا وقتی جذاب‌تر می‌شود که متوجه شوید که شریان‌های انتخاب و تصمیم‌گیری راهش را به روایت باز کرده است و تعامل با شخصیت‌های مختلف نسبت به گذشته بسیار بیشتر و البته وسیع‌تر است. شخصیت‌های فرعی، شاید در ابتدا کمی خارج رادار ظاهر شوند اما بعد از پایان بازی متوجه می‌شوید که تأثیر مستقیم و مهمی روی روند داشتند.

داستان بازی بعد از «مترو لست لایت» اتفاق می‌افتد. زمانی که آرتیوم، شخصیت اصلی سری بعد از شنیدن فرکانس‌های عجیب روی رادیو، متوجه می‌شود که امکان دارد افراد دیگری خارج از مترو و البته مسکو، زنده باشند و برای فهمیدن این ماجرا دست به مأموریت خطرناکی می‌زند و در نهایت متوجه می‌شود که به خاطر بعضی از افراد نه چندان غریبه، ارتباط مسکو با تمامی دنیا قطع شده و هیچکس در دنیا نمی‌داند که هنوز زندگی در زیرزمین‌های مسکو در جریان است. حال آرتیوم وظیفه خود می‌بیند که به دنیا بفهماند که باید به داد مردم مسکو و مترونشینان برسند.

داستان بازی بسیار گسترده‌تر از گذشته پرداخته شده است که البته باید سازندگان را تحسین کرد که ریسک بالایی را به جان خریده‌اند اما با گذشت زمان احساس می‌کنید که با بزرگ‌تر شدن ستینگ داستانی و روایت، کمی از ترس بازی کاسته شده و دیگر آن اتمسفر سنگین بازی از بین رفته است و حال بیشتر خوشحالی و امید در بازی جای خشک کرده است.

یکی از بزرگ‌ترین اشکالات بازی شاید، دیالوگ‌ها باشد. اگر دو قسمت قبلی را به خاطر داشته باشید، می‌دانید که بازی همیشه در روایت و بازگو کردن دیالوگ‌ها یک شیوه خاص دارد و دیالوگ‌ها آنقدر زیبا هستند که برای هر صفحه لودینگ، منتظر می‌مانیم تا صدای آرتیوم را بشنویم. اما در «اگزادس» دیگر خبری از آن دیالوگ‌های پرایهام و جذاب نیست و صرفا نویسندگان دیالوگی نوشته‌اند که به‌سادگی بفهمیم چه خبر است که این در ابتدا کمی در ذوقم زد.

همان‌طور که پیش‌تر گفتم، با یک قطار در حال حرکت می‌توانید در شهرهای مختلف حرکت کنید و با آزاد کردن مکان‌های جدید، داستان‌ها و مأموریت‌های جدیدی نیز برای شما فعال می‌شود که در نهایت خط داستانی بازی را چند شاخه می‌کند که توصیه می‌کنم به تمام شاخه‌های این مأموریت‌ها سر بزنید که طراحان بازی گل کاشته‌اند.

سخن آخر

هر چند اشکالاتی هنوز گریبان‌گیر مترو است، اما لحظه‌ای فکر نکنید که Metro Exodus ارزش تجربه ندارد و اگر بهترین قسمت از سری مترو نباشد، یقینا بدترین نیست. به مرور زمان و بعد از دادن کمی وقت به بازی، متوجه می‌شوید که روند بازی بهتر و بهتر می‌شود و اگر بتوانید با این موضوع کنار بیایید که بازی دیگر همانند گذشته آن اتمسفر تاریک و سنگینش حفظ نکرده است، می‌توانید با تمام اشکالات جزئی دیگر آن کنار بیایید و از تجربه بازی کردن سومین و احتمالا آخرین بازی از فرنچایز «مترو» لذت کافی را ببرید.

7.5 از ۱۰
امتیاز کارو تک
برچسب‌ها
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو