شرکتهای بزرگ دنیای فناوری در دنیای امروز همواره سعی میکنند تا پیشرفت کنند و در این مسیر هر کاری که فکرش را میکنید انجام میدهند؛ در این بین یک روش است که شرکتهای بزرگ به آن علاقه فراوانی دارند و آن هم چیزی نیست جز خرید شرکتهای دیگر، اما چرا شرکتهای دیگر این کار را انجام میدهند و قصد آنها از انجام این کار چیست؟ برای گرفتن جواب این سوال با کارو تک همراه باشید.
حتما تا الآن این جمله از چارلز داروین را شنیدهاید: شایستهترینهای باقی میمانند و ضعیفترینها از بین میروند. این جمله در زیست شناسی بیانگیر آن است که برای اینکه یک موجود بتواند در طبیعت بیرحم زندگی کند، باید جزو بهترینهای خود در زنجیره غذایی قرار بگیرد. بنابراین مفهوم غیر مستقیم این جمله آن است که بهترینها عمدتا حق زنده ماندن را پیدا میکنند. حال اگر این موضوع را دوباره به زیست شناسی باز گردانیم، متوجه خواهیم شد که گونههای جانوری که همکانون میبینیم همگی جزو بهترینهایی بودهاند که توانستهاند تا بهکنون دوام بیاورند و گونههای ضعیفی که وجود داشتند در نهایت به نابودی کشیده شدهاند.
مفهوم جمله قبلی حقیقتی محض در دنیای زیست شناسی است، اما بهنظر نمیرسد که بتوان از آن در دنیای تجارت هم استفاده کرد. در واقع هیچ کسبوکاری در دنیا نیازی به پیروی از این قاعده دنیای زیست شناسی را ندارد؛ اما اگر تغییرات کوچکی را در آن جمله معروف داروین بهوجود آوریم متوجه خواهیم شد که تقریبا در مورد تجارت هم صدق خواهد کرد. میتوان گفت که دنیای تجارت از قانونی تحت عنوان بقای بزرگترینها پیروی میکند.
شرکتهای بزرگی که در حال حاضر وجود دارند، سرمایه هنگفتی را به واسطه محصولاتشان در اختیار گرفتهاند و به همین واسطه میتوانند هر نمایشگاهی را که میخواهند راه بیندازند، شرکتهای کوچکتر را بخرند، هر کجایی که میبینند برایشان بسیار سودآور است سرمایهگذاری کنند و در نهایت هم هر نیروی کاری در هر سطحی که نیاز دارند را استخدام کنند. این جملاتی که گفتیم واقعیت محض دنیای امروز است و تقریبا هیچ کسی را پیدا نمیکنید که با این موضوع مخالفت کند.
البته این موضوع به آن سادگی هم که فکرش را میکنید نیست. هر شرکت بزرگی که الآن در دنیا میبینید قبلا چیزی جز یک استارتاپ کوچک و حاشیهای نبوده است. مسیر سختی که این شرکتها در مسیر خود طی کردهاند دقیقا همان چیزی بود که آنها را قویتر کرد و در آخر منجر به این مسئله شد که الآن به دارایی بسیار زیادی دسترسی داشته باشند. با بررسی اکثر این شرکتها متوجه میشوید که آنها راهی جز این نداشتند که بخش زیادی از درآمد خود را صرف رشد و بزرگتر شدن برند خود نمایند.
با تحقیق در روند رشد کسبوکارهایی که هماکنون در بازار وجود دارند، متوجه میشوید که آنها روشی کاملا جدید را برای بزرگتر و قویتر شدن انتخاب کردهاند؛ آنها تلاش میکنند که مالکیتها را در اختیار بگیرند. اما خب این در اختیار گرفتن مالکیتها چگونه است و چطوری کار میکند و چرا کسبوکارها به آن متوسل شدهاند؟ این سه سوال دقیقا همان چیزهایی هستند که ما قصد داریم تا در این مقاله به آنها بپردازیم؛ با کارو تک همراه باشید.
در این جا منظور ما از تحت مالکیت در آوردن آن است که شرکتهای بزرگتر، شرکتها یا استارتاپهای دیگر را میخرند. این شرکتهای بزرگ این کار را برای رشد و توسعه کسبوکار خود انجام میدهند. البته در این بین باید به این نکته هم اشاره کنیم که راه گفته شده سریعترین راه برای بزرگتر شدن یک شرکت است. بنابراین وقتی که از مالکیت قطعی یک شرکت صحبت میکنیم منظورمان این خواهد بود که شرکتی بزرگتر اکثریت سهام آن را به نام خود درآورده است.
کسبوکارهای کوچک اکثرا این کار را برای رشد بیشتر یا حتی نجات خود از مرگ حتمی انجام میدهند. بهعنوان مثال در سال 2002 شرکت پی پال اوضاع بسیار بدی را سپری میکرد، اما ناگهان شرکت ebay مانند یک قهرمان وارد شد و این شرکت را از خطر ورشکستگی کاملا نجات داد. در ادامه این مقاله ما بهدنبال تعدادی از نمونههای موجود رفتهایم، اما بگذارید که در ابتدا به برخی از اصول اولیه بپردازیم.
در دنیای امروز راههای فراوانی وجود دارد که یک شرکت میتواند با استفاده از آنها شرکتی دیگر را تحت مالکیت خودش درآورد که ما بهصورتی کامل در مورد آنها صحبت خواهیم کرد؛ اما قبل از پرداختن به انواع روشهای خرید، باید بدانید که چرا شرکتها اصلا این کار را انجام میدهند؟
تحت مالکیت درآوردن شرکتی دیگر مزایای زیادی را برای شرکت بزرگتر به ارمغان میآورد و به همین دلیل است که کسبوکارهای بزرگ همواره در تلاشند تا کسبوکارهای خوب دیگر را بهدست آورند. در واقع اگر بهخوبی به این موضوع دقت کنید، متوجه خواهید شد که این شرکتهای بزرگ مشغول شکار بهترینها هستند و اگر در این بین تیرشان به سنگ بخورد و مورد مناسبی را انتخاب نکنند عملا خود را در چاله نسبتا بزرگی انداختهاند. بنابراین خریدار باید تمام جوانب را بسنجد تا متوجه شود که آیا بهترین گزینه را انتخاب کرده است یا خیر؟
در اینجا ما برخی از بهترین مزایای شناخته شده در زمینه دستیابی به مشاغل دیگر را برای شما آوردهایم؛ پس جواب آن که چرا کسبوکارهای بزرگ کسبوکارهای کوچکتر را میخرند در پاراگرافهای بعدی انتظار شما را میکشد.
کلمه همافزایی بهمعنای آن است که دو سازمان یا ماده را با یکدیگر ترکیب کنیم تا آن دو ماده یا شرکت از این ترکیب گفته شده به قدرت بیشتری دسترسی پیدا کنند. این یکی از همان دلیلهایی است که شرکتهای بزرگ دوست دارند تا سایر شرکتهای کوچکتر از خود را بخرند.
پس از آن که همافزایی مورد نظر ما انجام شد، سازمان بهدست آمده بسیار موثرتر و کارآمدتر از دو سازمان جدا از هم قبلی خواهذ بود. این همافزایی به قدرت بیشتر و در نتیجه بهدست آوردن سهم بیشتر از بازاری که هر دو این شرکتها به واسطه محصولاتشان بهدست آوردهاند کمک خواهد کرد. با انجام این کار و ترکیب هر دو این شرکتها یک معامله برد-برد رخ داده است.
زمانی که یک شرکت، شرکتی دیگر را میخرد، شرکت حاصل با تعداد رقبای کمتری به کار خود ادامه خواهد داد. بهبیان سادهتر، این دو شرکت در گذشته بر سر یک محصول با یکدیگر رقابت میکردند و الآن هر دو این شرکتها یک محصول مشترک را میسازند و آن را به بازار روانه میکنند.
با به پایان رسیدن این خرید گفته شده، هر دو این شرکتها دست به دست هم میدهند تا رقابت گذشته را از بین ببرند تا به سمت یک هدف مشترک یعنی در اختیار گرفتن سهم بیشتری از بازار حرکت کنند؛ اما در این بین همه چیز به خوبی پیش نمیرود و هر کدام از شرکتهایی که یک طرف این قرارداد هستند از قرارداد گفته شده تخلف کنند، عملا رقابت درون سازمانی رخ میدهد که از رقابت قبلی خطر بیشتری دارد.
این امکان وجود دارد که شرکت مورد نظر برای خرید تنها پس از پیشنهاد یک مبلغ بسیار هنگفت راضی به عقد قرارداد شود. علاوهبر این، باید در زمان عقد قرارداد یا حتی قبلتر از آن در زمان تنظیم پیش قرارداد ارزش دقیق شرکت مورد نظر برآورد شود که همین موضوع هم کمی زمانبر خواهد بود. به هر جال وقتی که این اتفاق میافتد عملا یک شرکت از میان تمامی رقبا حذف خواهد شد.
یکی دیگر از دلایل خرید یک کسبوکار رشد بیشتر از قبل است. البته اگر خیلی خوب دقت کنید، متوجه میشوید که این دلیل سوم بهنوعی گزینه فرعی دلیل اول بهحساب میآید.
در دنیای امروز یک شرکت میتواند بدون انجام کار سخت بهتنهایی رشد و توسعه یابد. در واقع تحت مالکیت درآوردن یک شرکت دیگر میتواند این کار را برای شرکت بزرگتر انجام دهد. آن شرکت ضمن دستیابی به هدف خود که افزایش کارایی است، فرصت رشد کافی را هم بهدست میآورد. شرکتهای بزرگتر میتوانند از امکانات آن شرکت استفاده کنند تا ضمن تقویت خود، جای پای خود را در میان شرکتهای رقیبشان هم محکمتر سازند. با تمام مزایای گفته شده، این که ما باید کدام شرکت را بخریم به خودی خود یک چالش بزرگ است که در جلوی پای خریداران قرار دارد؛ چرا که در صورت انتخاب شرکت درست ما به آن موفقیتی که باید دسترسی پیدا میکنیم و اگر انتخابمان غلط باشد، عملا حکم سقوط و از رده خارج شدن احتمالی شرکت خود را امضا کردهایم.
زمانی که یک کسبوکار بزرگتر تصمیم میگیرد که یک کسبوکار دیگری را تحت مالکیت خود درآورد، معمولا به سمت آنهایی میروند که در زمینه کاری خودش فعال هستند و تقریبا محصولاتی مشابه را به بازار عرضه میکنند. وقتی که دو سازمان با فعالیتهایی مشابه با یکدیگر ادغام میشوند، برای هر دو آنها صرفهجوییهایی در بحث زمانی به همراه خواهد داشت. بنابراین کسبوکارها با انتخاب موردی مشابه به زمینه فعالیتشان میتوانند که هزینههای خود را تا حد بسیار زیادی کاهش دهند. این امر به ارائه محصولی با کیفیتتر و در نتیجه بهدست گرفتن سهم بیشتری از بازار کمک بسیار زیادی خواهد کرد.
در دنیای امروز شکل و انواع مختلفی از تحت مالکیت در آوردن یک کسبوکار دیگر وجود دارد. این روشها میتوانند با توجه به سازمان و سبک کاری آنها کاملا با یکدیگر تفاوتهایی داشته باشند. با این حال بهصورت کلی ما چهار نوع مختلف از تحت ماکلیت درآوردن را داریم که در اینجا برای شما لیست کردهایم.
اگر در دنیای ریاضیات کمی سر رشته داشته باشید، حتما این را میدانید که Horizontal بهمعنای یک خط دو بعدی صاف در یک هواپیما است. پس با توجه به این موضوع، باید گفت که در یک بازار هر سازمانی باید برای بقا نوعی ارزش را در اختیار کاربران خود قرار دهد. البته این ارائه نوعی ارزش تنها مسئله کافی برای این موضوع نیست و آنها باید تلاش کنند تا در زمینهای که فعالیت میکنند از همه رقبای خود بهتر باشند. بنابراین مالکیت افقی آن دسته از مالکیتها هستند که در آن یک شرکت، شرکتی مشابه را برای حذف تمام رقابتهای موجود خریداری میکند.
همانطور که از اسمش مشخص است، عمودی به خطی میگویند که صاف روی زمین به سمت بالا قرار گرفته باشد. در خرید افقی ما شاهد این مسئله بودیم که شرکتها تمایل دارند تا شرکتهای رقیبشان در بازار را بخرند که عملا هیچ رقیبی نداشته باشند. در حالت عمودی ما قصد نداریم که یک شرکت هم سطح خود را تحت تملک خود درآوریم، بلکه تلاش میکنیم که یک شرکتی که از خودمان بالاتر یا پایینتر است را بخریم.
برای مثال تصور کنید که ما یک عمده فروشی داریم. حال اگر ما برویم و کارخانهای که از آن اجناسمان را تامین میکنیم بخریم تا سود بیشتری ببریم، به آن مالکیت عمودی رو به عقب میگویند؛ اما اگر ما که یک عمده فروشی هستیم برویم و یک خردهفروشی را بخریم، یک خرید عمودی رو به جلو را انجام دادهایم.
این نوع از مالکیت کمی با دو نوع قبلی تفاوت دارد. بگذارید برای توضیح دادن این مورد برای شما مثالی از زندگی روزمره را بزنیم: تصور کنید که میخواهید ساعت، لباس، کفش و مقداری زیورآلات برای همسر خود تهیه کنید، اولین انتخاب شما برای آن که تمام این موارد را در کنار یکدیگر داشته باشید و در زمانتان هم صرفهجویی نمایید چه چیزی است؟ درست حدس زدید، مراکز خرید و پاساژهای بزرگ!
همین موضوع تبدیل به ایده اصلی این نوع از مالکیت است. در واقع در این نوع از مالکیت شما شرکت خریدار تعداد زیادی از کسبوکارها را تحت تملک خود در میآورد تا تبدیل به مقصدی یکجا برای تمام مشتریان خود شود. برای مثال اگر شما یک بانک دارید و متوجه میشوید که مشتریانتان همواره در حال سفر هستند، این انتخاب بسیار خوبی به نظر میرسد که شما یک شرکت بیمه مسافرتی را بخرید. با راهاندازی این سرویس جدید بانک خود، هم شما سود بیشتری خواهید برد و هم ارتباطتان با مشتریانتان را افزایش دادهاید.
این نوع از مالکیت مدلهایی که تا پیش از این وجود داشتند را به سطح جدیدی میبرد. این نوع از مالکیت یک خرید بین شرکتهایی است که هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند. آنها محصولات یا خدمات متفاوت، جمعیت شناسی متفاوت، مدلهای کسبوکار و درآمدی متفاوتی دارند. حتی با وجود همه این نابرابریها، آنها فرایند خرید را ادامه میدهند و در نهایت یک شرکت آن یکی را تحت مالکیت خود در میآورد.
دلیل انجام شدن چنین خریدی آن است که شرکت خریدار در تلاش است تا در زمینههایی که تا الآن فعالیت نکرده ورود پیدا کند. آنها میخواهند دامنه محصولاتشان را به مکانها و بازارهای جدیدی گسترش دهند. این استراتژی بهوجود آوردن تنوع به شرکتها در تنوع بخشیدن به کسبوکار، مزایای همافزایی، افزایش تعداد مشتریان و دستیابی به درآمدی بهتر در مقیاس کلان کمک میکند.
یکی از نمونههای بسیار معروف این نوع از مالکیت به سال 2002 و ادغام بین پی پال و eBay اشاره کرد. هر دو این شرکتها کاملا از نظر کسبوکاری متفاوت هستند، اما eBay قصد داشت تا هم پی پال را از مرگ حتمی نجات دهد و هم اینکه در بازاری جدید قدم بگذارد. در آن سال eBay شرکت پی پال را با مبلغ 1 میلیارد دلار خریداری کرد و روش کسبوکاری پی پال را ادامه داد. با این اقدام بهموقع eBay و نجات پی پال، این شرکت توانست که انقلاب بزرگی را در زمینه پرداختهای آنلاین بهوجود آورد. این همان چیزی است که چندین بار از اول این مقاله به آن اشاره کردهایم، یک خرید خوب میتواند هم برای شرکت خریدار و هم برای آن کسبوکار حکم یک قطار سریعالسیر به مقصد موفقیت را داشته باشد.
همه ما تقریبا طرفدار یک شرکت یا سازمان بزرگ و پر زرق و برقی هستیم، اما غالبا نمیدانیم که در پشت صحنه این شرکتها چه چیزهایی در جریان است. تقریبا همه سازمانهای بزرگ در گذشته شرکت یا کسبوکار دیگری را تحت مالکیت خود در آوردهاند و این موضوع بر هیچ کسی پوشیده نیست. این شرکتها در مقطعی از زمان بسیار کوچک بودهاند، اما اکنون جایگاهی مهم را در اختیار دارند.
اپل در سال 2010 سیری یا همان دستیار صوتی هوشمند فعلی خود را خرید تا آیفونهایی که قصد داشا بهتازگی به بازار عرضه کند را هوشمندتر سازد. این خرید دقیقا همان چیزی بود که اپل را به موفقیتهای زیادی رساند و از طرفی دیگر هم کاربران این شرکت از داشتن چنین دستیار هوشمندی بسیار خوشحال هستند. بعد از خرید سیری، اپل در سال 2014 شرکت Novauris Technologies را خرید تا از تکنولوژی تشخیص گفتار آنها در سیری استفاده کند. اپل همچنین در سال 2014 شرکت Beats Electronics را خریداری کرد تا به سطح بالاتری از ارائه موسیقی به کاربران خود دستیابد. هر دو این شرکتهای در حال حاضر بیشترین سهم از بازار را در اختیار دارند.
اگر مقاله را تا اینجا مطالعه کرده باشید، حتما این را متوجه شدهاید که چرا شرکتها تمایل دارند تا شرکتهای دیگری را تحت مالکیت خود درآورند. این شرکتها معمولا برای آمن که مسیر رشد خود را هموارتر کنند یا رقبای خود را از میدان رقابت دور سازند درست به چنین کارهایی میزنند. با وجود سختیهای موجودی که در مسیر تحت مالکیت درآوردن وجود دارد، حتی شرکتهای کوچک و استارتاپهای نوظهور هم در حال حاضر چنین کارهایی را انجام میدهند پس اصلا چیز عجیبی نیست.
در واقع هیچ فرمول جادویی برای تحت مالکیت درآوردن موفقیتآمیز وجود ندارد. تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم تا به نتایج بسیار بهتری دست پیدا کنیم، آن است که قبل از خرید هر شرکت، در مورد آن تحقیقات کافی را انجام دهیم و سپس با توجه به اطلاعات به دست آمده آن را خریداری کنیم.
در دنیای امروز هر معامله دارای تحقیقات خاص و استراتژیهای خود است و اگر این موارد به خوبی رعایت شوند، مثل یک موشک عمل کرده و شرکت گفته شده را به اوج میرساند.