دانلود اپلیکیشن اندروید

چرا آن‌چه در حافظه‌مان وجود دارد را به یاد می‌آوریم؟

چرا آن‌چه در حافظه‌مان وجود دارد را به یاد می‌آوریم؟

شاید برای شما حتی دیدن چنین سوالی نیز مسخره به‌نظر برسد اما بررسی‌های علمی بسیاری در پشت آن نهفته است و عکس‌های پیش پا افتاده‌ای توانسته به دانشمندان کمک کند تا رازهای حافظه را کشف کنند.

نکته: پیش از شروع هر چیزی، به این موضوع اشاره کنیم که این مطلب در واقع تحت عنوان «Why do we remember what we remember?» از سوی رسانه Vox و به‌ قلم برایان رسنیک نوشته و منتشر شده و تمام محتوا به‌شکل ترجمه‌ای روان در کارو تک قرار گرفته است.

ویلیام بینبریج، عصب‌شناس شناختی در دانشگاه شیکاگو، اخیراً هشت تصویر را به من نشان داد و از من خواست حدس بزنم که کدام‌ را به خاطر خواهم آورد؟ او اشاره کرد که برای هر جفت، یک تصویر بیش‌تر از باقی تصویر‌ها در ذهن من باقی می‌ماند. به‌نظر این سوال حقه‌ای در بطن خود داشت. هیچ یک از تصاویر به‌طور خاص قابل توجه به‌نظر نمی‌رسید. این‌ها عکس‌های پیش پا افتاده‌ای بود که ممکن است هر روز با آن‌ها روبه‌رو شویم: دو مرد، دو زن، یک اتاق غذاخوری و یک اتاقک خالی در یک دفتر و دو ساحل گرمسیری. شاید، فکر کردم، اگر دوباره او را ببینم، تصویر مردِ ردیف پایین، شاید چیزی را به خاطر بسپارم. او در مقایسه با مرد خندان در ردیف بالا از موهای ژولیده، چشم‌های عمیق و خط فک ابرقهرمانی برخوردار و خوش‌تیپ‌تر بود. من اتاق ناهارخوری با درخت را به جای اتاقک غمگین دفتر انتخاب کردم. این‌جا جایی است که من می‌خواهم یک کاسه بزرگ پاستا بخورم و با دوستانم بخندم. به‌نظر می‌رسید که زنان به همان اندازه لبخندهای مهربانی داشته‌اند پس چرا من یکی را بیش‌تر از دیگری به یاد می‌آورم؟ و سواحل، خب، هر دو مانند کارت پستال‌های خسته‌کننده به‌نظر می‌رسیدند.

بینبریج در مورد حافظه من چیزی نمی‌پرسد، بلکه در مورد نحوه حفظ کردن سوال می‌کند. در هر روز، ما با تصاویر بسیار زیادی مواجه می‌شویم؛ در اخبار، تلویزیون، اینستاگرام، چهره‌هایی که در خیابان با آن‌ها مواجه می‌شویم،‌ صحنه‌هایی که بیرون از شیشه ماشین می‌بینیم و برخی از این تصاویر در مغز ما می‌مانند و باقی‌شان گم می‌شوند. درحالی که حافظه چیزی است که به ما کمک می‌کند چیزهایی را که قبلاً با آن‌ها برخورد کرده‌ایم یا به آن‌ها فکر کرده‌ایم را به خاطر بیاوریم، مطالعات انجام‌شده سوال بسیار خوبی را مطرح می‌کنند: چرا آن‌چه حفظ می‌کنیم را به یاد می‌آوریم و چرا بعضی چیزها را فراموش می‌کنیم؟ حافظه هنوز به عنوان یک راز بزرگ در علم شناخته می‌شود. هیچ دانشمندی کاملاً مطمئن نیست که مغز چگونه از نظر فیزیکی همه اطلاعات را که در حافظه‌ها رمزگذاری می‌شوند، مرتب و ذخیره می‌کند. با این حال، روانشناسان شناختی امیدوارند با پرسیدن سوالات این‌چنینی، شروع به آموزش نحوه به‌خاطر سپردن ما کنند و با درک بهتری از چگونگی، شاید بتوانند راه‌هایی برای رفع نقص‌های حافظه بیابند.

چیزی که گیج‌کننده و کمی تحریک‌کننده به‌نظر می‌رسد، این است که هوش مصنوعی در پیش‌بینی تصاویری که مغز انسان قرار است به‌خاطر بسپارد، بسیار خوب عمل می‌کند، حتی بهتر از شهودات انسانی ما. چیزی که دانشمندان را به تجعب وا می‌دارد، این است که آیا آن‌ها می‌توانند با استفاده از مهندسی تصاویر و درس‌ها و نقشه، به افراد دارای اختلال حافظه کمک کنند؟ آیا آن‌ها می‌توانند دنیایی به‌یادماندنی‌تر را خلق کنند؟ از چیزهایی که ذهن ما با آن‌ها روبه‌رو می‌شود تا چیزهایی که در نهایت از بین می‌رود؛ اما شاید بتوانیم آن‌چه را که به ذهن می‌چسبد، کنترل کنیم. در روان‌شناسی، حافظه یک موضوع بزرگ است؛ درست است، حافظه یک کلمه به‌حساب می‌آید اما نشان‌دهنده کارهای مختلفی است که مغز ما می‌تواند انجام دهد. ممکن است درحین باز کردن قفل صفحه کلید از حافظه کاری برای نگه داشتن چند رقم در سر خود استفاده کنید، خاطره اپیزودیک برای یادآوری سفرهای مدرسه به نمایشگاه ایالتی، زمانی که ۱۰ ساله بودید، استفاده می‌شود، حافظه حسی برای یادآوری بوی کیک‌های قیفی که قبلاً حس کرده‌اید، حتی شما می‌توانید حقایق تاریخی مانند زمان‌ تأسیس دانشگاه‌ها را به‌خاطر بسپارید و حتی می‌توانید دستورالعمل‌های نحوه رسیدن به میدان دانشگاه را حفظ کنید.

این‌که دقیقاً چگونه همه این منابع حافظه با هم کار می‌کنند و دقیقاً چگونه متفاوت و یکسان هستند، منبع تحقیقات بی‌پایان در روانشناسی است. هیچ آزمایشی نمی‌تواند کل تجربه انسانی ما را با حافظه ضبط کند و هر نمونه آن را توضیح دهد. در عوض، در آزمایشگاه‌ها، محققان واقعآً می‌توانند حافظه را در برش‌های کوچک‌تر مطالعه کنند و سپس سعی کنند معنی آن را در تصاویر بزرگ‌تر بفهمند. برش‌های کوچک‌تر می‌تواند به نتایج جالبی منجر شود. در اوایل دهه ۲۰۱۰، محققان مؤسسه فناوری ماساچوست با درخواست از شرکت‌کنندگان برای انجام یک بازی آزمایشی شروع به کاوش کردند. اودی اولیوا، دانشمند شناختی و همکارانش مجموعه‌ای از تصاویر مانند هشت عکسی که به من داده شد را به شرکت‌کنندگان نشان دادند و سپس از آن‌ها سوال کردند که کدام یک را می‌شناسند. اگر شرکت‌کننده‌ای عکسی را که واقعاً قبلاً دیده بود، تشخیص دهد، در واقع آن تصویر را به خاطر سپرده است.

 

بینبرینچ در این‌باره می‌گوید: این هنوز یک راز است.

 

خاطره‌انگیز بودن برخی فرضیات رایج در مورد نحوه عملکرد حافظه روی ذهن انسان را تغییر می‌دهد. کریس بیکر، عصب‌شناس مؤسسله ملی سلامت که ادراک بصری را مطالعه می‌کند و از همکاران بینبریج نیز است، می‌گوید:

روش‌های سنتی تفکر درباره حافظه این است که به خودمان مربوط می‌شود. برای مثال، من به‌ فضای باز و طبیعت علاقه بسیاری دارم، بنابراین احتمالاً یک منظره زیبای کوهستانی را بیش‌تر به‌خاطر می‌آورم و یک خیابان خسته‌کننده‌ در گوشه‌ای از شهر، کم‌تر در خاطرم می‌ماند.

اما تحقیقات به این موضوع می‌پردازد که آیا چیزی از پیش تعیین‌شده در مورد آن‌چه در خاطرات‌مان می‌سازیم، وجود دارد یا خیر. همان‌طور که بیکر می‌گوید:

آن‌چه شما به‌خاطر می‌آورید، مربوط به خود ما نیست، بلکه مربوط به چیزی است که ما سعی می‌کنیم به خاطر بسپاریم. اگر گوشه خیابان ذاتاً خاطره‌انگیزتر از منظره کوهستانی باشد، پس شاید ترجیحات و علایق شخصی من چندان نیز مهم نباشد.

از تحقیقات حافظه مشخص است که برخی از رویدادهای زندگی بیش‌تر از بقیه به‌خاطر سپرده می‌شوند. لیزا فازیو، محقق حافظه در دانشگاه واندربیلت، می‌گوید:

ازدواج کردن را به یاد می‌آورید، فارغ‌التحصیلی از دانشگاه را به یاد می‌آورید، این نوع رویدادها را به یاد می‌آورید که ما آن‌ها را نقاط مهم عطف می‌دانیم. برخی از کلمات نیز به احتمال زیاد به خاطر سپرده می‌شوند. به خاطر سپردن کلماتی که می‌توانید تصور کنید، در مقابل چیزهای انتزاعی‌ بسیار آسان‌تر هستند. زنگ آزادی راحت‌تر از کلمه آزادی به یاد می‌ماند.

اما هیچ‌کدام رازهای خاطره‌انگیز بودن مناظر یا کلمات و هرچیزی را حل نمی‌کند. فازیو می‌گوید:

آن‌چه در مورد تحقیقی که شما در مورد آن صحبت می‌کنید، جدید است، این است که آن‌ها با تصاویری سروکار دارند که توضیح ساده‌ای ندارند که چرا یکی از آن‌ها به‌یادماندنی‌تر از دیگری است.

عوامل زیادی وجود دارد که تا حدی توضیح می‌دهد چرا یک تصویر در ذهن یک فرد باقی می‌ماند. برای مثال، وقتی صحبت از چهره به میان می‌آید، ممکن است چهره‌ای را به یاد بیاورید که از نظر شما جذاب است یا به نوعی آشنا به‌نظر می‌رسد. بینبریج از آن‌طرف عقیده دارد که این ویژگی‌ها فقط نیمی از چیزی را تشکیل می‌دهند که یک تصویر را به‌یادماندنی می‌کند:

بسیاری از مردم فکر می‌کنند که اوه، این چهره جذاب است، من آن‌ را به خاطر خواهم آورد اما لزوماً این درست نیست.

تصاویری که افراد در آن‌ها هستند، نسبت به تصاویر یک منظره خالی به‌یادماندنی‌تر هستند و ما تصاویر روشن‌تر با کنتراست بالاتر را بهتر به‌خاطر می‌آوریم. بینبریج همچنین عنوان کرده که تصاویر تازه و نو، مانند تصویری از یک صندوق پستی که در اتاق خواب قرار داده شده است، به‌نظر می‌رسد کمی تأثیرگذار باشد. با این حال، موارد بسیار بیش‌تری وجود دارد که توضیح داده نشده است. بینبریج می‌گوید:

ما مدام به این فکر می‌کنیم که شاید مجموعه‌ای از ویژگی‌ها را پیدا کنیم که تعیین کنند چه چیزی‌هایی به‌یادماندنی‌تر هستند. این ویژگی‌ها شامل چیزهایی مانند دسته‌بندی اشیاء، عملکردها، رنگ‌ها و بافت‌ها هستند. یک تصویر را می‌توان براساس این که چقدر شبیه به یک حیوان یا یک تکه از فناوری به‌نظر می‌رسد، یا اگر یک شیء مانند یک ظرف است یا اگر به‌نظر می‌رسد رنگ قرمز باشد، دسته‌بندی شود.

وی می‌گوید همه این ویژگی‌ها به‌طور کل، تنها می‌توانند حدود ۶۰ درصد از چیزی را که یک تصویر را به‌یادماندنی می‌سازد، تشکیل دهند چراکه مطالعات انجام شده روی ۲۶۰۰۰ تصویر، چنین چیزی را اثبات می‌کند. پس ۴۰ درصد باقی مانده چه؟ این همچنان یک راز باقی می‌ماند. نکته گیج‌کننده‌تر، یافته‌های بیمبریج دراین‌باره است که درخواست از شرکت‌کنندگان برای به‌خاطر سپردن یا فراموش کردن یک چهره خاص، حتی زمانی که آن‌ها را با پول تشویق می‌کنند، واقعاً تفاوتی را ایجاد نمی‌کند. وی می‌گوید:

تلاش واقعاً قادر به غلبه بر این تأثیر نیست. شرکت‌کنندگان هنوز نمی‌توانند موارد به‌یادماندنی را فراموش کنند یا فراموش‌شدنی‌ها را حتی با دریافت جایزه به‌خاطر بسپارند.

مطالعات در مورد خاطره‌انگیز بودن کاملاً نمایانگر همه مردم در سرتاسر جهان نبوده است، بنابراین دشوار است که بدانیم آیا تفاوت‌های فرهنگی مهمی در آن‌چه مردم به‌خاطر می‌آورند وجود دارد یا خیر. تاکنون، بینبریج و همکارانش در این زمینه، تفاوت زیادی بین گروه‌های مردمی پیدا نکرده‌اند. آن‌ها حتی می‌توانند براساس داده‌های به‌دست آمده از یک گروه، به هر تصویر داده شده امتیاز خاطره‌انگیز اختصاص دهند و و با استفاده از آن امتیاز، پیش‌بینی کنند که گروه دیگری از شرکت‌کنندگان چقدر یک تصویر را به‌خاطر می‌سپارند. بیکر، عصب‌شناس NIH می‌گوید:

این واقعیت که ویژگی‌های خاطره‌انگیز بودن باید بین مردم ثابت باشد، به این معنی است که چیزی در مغز ما ثابت است.

به‌نظر می‌رسد مکانیزم به‌یادماندنی آن‌قدر در مغز ما اساسی است که حتی پستانداران همکار ما نیز چیزی مشابه را تجربه می‌کنند. در دانشگاه پنسیلوانیا، نیکول راست، عصب‌شناس شناختی، می‌خواست ببیند که آیا با استفاده از نمرات خاطره‌انگیز ایجاد شده توسط آزمایش‌های انسانی می‌تواند پیش‌بینی کند که دو میمون چه تصاویری را به‌خاطر می‌آورند یا خیر. میمون‌ها آموزش دیده‌اند که در صورت مواجه با تصویری که قبلاً دیده‌اند، واکنش نشان دهند. راست می‌گوید:

نمرات به‌یادماندنی انسانی، عملکرد میمون‌ها را پیش‌بینی می‌کرد. این نشان می‌دهد که چیزی در اعماق معز وجود دارد که از فرهنگ و حتی گونه‌ها فراتر می‌رود.

بینبریج می‌گوید:

خاطره‌انگیز بودن ممکن نشان دهد که چگونه مغز ما اطلاعات را در اولویت قرار می‌دهد؛ مغز تقریباً مانند یک الگوریتم مرتب‌سازی است، چیزی که در نگاه اول برای شما همان سیستمی است که گوگل از آن برای جستجوهای خود استفاده می‌کند. به عبارت دیگر، هنگامی که چشمان ما یک تصویر را اسکن می‌کنند، اشکال، بافت‌ها، اشیاء و ویژگی‌های خاصی در اولویت قرار می‌گیرند تا در خاطرات ما ذخیره شوند، درحالی که برخی دیگر اولویت‌بندی می‌شوند. به‌نظر می‌رسد که این اتفاق فوراً رخ می‌دهد و این چیزی است که ظاهراً ما آگاهانه از آن آگاه نیستیم.

مغز قادر است اطلاعاتی با اولویت بالا را شناسایی کند. شاید این ویژگی به‌یادماندنی به مغز ما کمک می‌کند تا تشخیص دهد چه اطلاعاتی برای حافظه بلندمدت مهم است چراکه ما نمی‌توانیم همه چیز را یک‌جا مرتب کنیم.

حتی با وجود این‌که دانشمندان به‌طور کامل درک نمی‌کنند که چرا برخی چیزها راحت‌تر به‌خاطر سپرده می‌شوند، ممکن است ابزارهایی برای دستکاری چیزهای به‌یادماندنی وجود داشته باشد. بینبرینج می‌گوید:

اگر خاطره‌انگیز بودن یکی از ویژگی‌های یک تصویر است، به این معنی است که می‌توان آن را از روی یک تصویر محاسبه کرد. یعنی می‌توان هوش مصنوعی را طوری آموزش داد که به یک تصویر نگاه کند و حدس بزند که چقدر خاطره‌انگیز است.

این یک احتمال جذاب است که آیا می‌توانیم اسلایدهای آموزشی از یک سخنرانی را بیش‌تر در مغز دانش‌آموز بسازیم؟ آیا می‌توانیم نقشه‌ها و خیابان‌ها را دوباره طراحی کنیم تا به مردم کمک کنیم راه خود را به‌خاطر بسپارند؟ پتانسیل زیادی برای مشاغل نیز در این شرایط وجود دارد: طراحان محصول می‌توانند از الگوریتم‌ها برای ایجاد به‌یادماندنی‌ترین لوگوها و تبلیغات استفاده کنند. بینبریج و همکاران‌اش در آزمایشگاه وی ابزار هوش مصنوعی به نام Resmem ساخته‌اند که می‌تواند میزان به‌یادماندنی بودن یک تصویر را پیش‌بینی کند. او می‌گوید:

این ابزار براساس داده‌های ده‌ها هزار نفر است که آزمایش حافظه را با ده‌ها هزار تصویر انجام می‌دهند. شما یک تصویر را در Resmem آپلود می‌کنید و هوش مصنوعی تعیین می‌کند که چقدر تصویر به‌یاد ماندنی است و امتیاز خاطره‌انگیز بودن آن را نیز به شما نشان می‌دهد. هرچه این امتیاز بالاتر باشد، احتمال به‌خاطر سپردن آن نیز بیش‌تر خواهد بود.

من اخیراً Resmem را روی چند تصویری که از تعطیلات تابستانی در New River Gorge در ویرجینیای غربی گرفته بودم، اجرا کردم. یک آبشار و استخر طبیعی که از آن عکس گرفتم، نمره خاطر‌ه‌انگیزی 0.512 از 1 را دریافت کرد. خرابه‌های یک پل متروکه چطور؟ امتیاز 0.485 را به‌خود اختصاص داد. اساساً طبق داده‌های هوش مصنوعی،‌ تصویر من از آبشار بیش‌تر در ذهن افراد دیگر باقی می‌ماند. اگر بخواهم برای ویرجینیای غربی تبلیغ کنم، شاید عکس آبشار را انتخاب کنم. ممکن است برنامه‌ها در حال حاضر خسته‌کننده یا محدود به نظر برسند: بینبریج از Resmem برای انتخاب عکس‌ها برای وبسایت آزمایشگاه خود استفاده می‌کند، درحالی که اعضای آزمایشگاه او از آن برای پیش‌بینی میزان به‌یادماندنی بودن ارائه‌های پاورپوینت خود استفاده می‌کنند (آزمایشات دیگر نشان داده‌اند که حتی برخی از طرح‌های اینفوگرافیک ممکن است به‌یادماندنی‌تر از بقیه باشند) اما بینبریج می‌خواهد پا را فراتر بگذارد؛ او امیدوار است که بفهمد در بسیاری از زمینه‌های زندگی ما، به‌یادماندنی‌سازی مهندسی چقدر می‌تواند تأثیرگذار باشد.

آیا می‌توانیم تصاویری به‌یادماندنی‌تر و فراموش‌نشدنی‌تر تولید کنیم؟ آیا می‌توانیم تصویری بگیریم و خاطره‌انگیز بودن آن را تقویت کنیم یا آن را فراموش‌شدنی‌تر کنیم؟ این سوالاتی است که در ذهن بینبریج پرسیده می‌شود.

این همان برنامه‌ای است که کاربردهای بسیاری را به‌خود اختصاص می‌دهد. شما می‌توانید برای آموزش از این برنامه استفاده کنید، کتاب‌های آموزشی با تصاویر مختلف بسازید و کاری کنید که کودکان سریع‌تر همه چیز را به‌خاطر بسپارند.

این تحقیق به تصاویر هم ختم نمی‌شود و سوالات بیش‌تری را مطرح می‌کند: آیا می‌توانیم مدل‌های مشابهی ایجاد کنیم که خاطره‌انگیز بودن یک صدا یا حتی مجموعه‌ای از موسیقی‌های مختلف را پیش‌بینی کند؟ تصور کنید یک لیبل ضبط یا یک پلتفرم استریم ممکن است برای الگوریتمی که به شما می‌گوید آیا یک آهنگ در ذهن شما می‌ماند یا یک ویدیوی وایرال را به‌یادماندنی می‌کند، چقدر پول و سرمایه خرج می‌کنند. بینبریج به این فکر می‌کند که آیا هنرهای به‌یادماندنی محبوبیت بیش‌تری دارند یا خیر و با مؤسسه هنر شیکاگو برای آزمایش این فرضیه همکاری می‌کند. او حتی در حال آزمایش به‌یادماندنی بودن حرکات رقص است و با فیگورهای رقص متحرک از شرکت‌کنندگان این سوال را می‌پرسد: آیا قبلاً این حرکات رقص را دیده‌اید؟

اگر بتوان خاطره‌سازی را به این روش مهندسی کرد، می‌تواند به افراد مبتلا به از دست دادن حافظه کمک کند و سردرگمی را در جهان کاهش دهد. بیکر همچنین امیدوار است که این تحقیقات به محققان زوال عقل کمک کند تا تست‌های حافظه خود را اصلاح کنند که می‌تواند علائم اولیه شرایطی مانند آلزاییمر را به‌شکلی بهتر، تشخیص دهد. این تحقیق می‌تواند برای اهداف کم‌تر آرمان‌گرایانه نیز مورد استفاده قرار بگیرد. مطمئناً بازاریابان می‌خواهند که خاطره‌انگیزترین تصاویر از محصولات‌شان را در فیدهای اینستاگرام قرار دهند. یک فیلتر خاطره‌انگیز را تصور کنید که خاطره‌انگیز بودن  عکس‌های سلفی را به‌میزان قابل توجهی افزایش می‌دهد. با توجه به شهود ضعیف ما برای چیزهایی که به یاد ماندنی است، ممکن است متوجه نشویم که محیط ما به این روش دستکاری شده باشد. هنوز مشخص نیست که آیا مهندسی خاطره‌انگیز بودن در دنیای ما، تأثیر معناداری بر رفتار ما خواهد داشت یا خیر.

روان‌شناسان مدت‌ها است که پدیده‌ای به نام اثر «در معرض قرار گرفتنِ محض» را ثبت کرده‌اند. فازیو، محقق حافظه Vanderbilt، دراین‌باره توضیح می‌دهد:

اگر چیزهایی را قبلاً دیده‌اید، آن‌ها را بیش‌تر دوست دارید. برای چیزهای به‌یادماندنی‌تر، احتمال بیش‌تری وجود دارد که اثر نوردهی صرف را دریافت کنید و سپس دیدگاه‌های مثبت‌تری نسبت به آن داشته باشید.

آیا دستکاری دنیا به این شکل بد است؟ فازیو دراین‌باره می‌گوید:

 این یکی از آن چیزهایی است که می‌توان از آن برای خیر یا شر استفاده کرد.

بیکر دراین‌باره کمی خوشبین‌تر است و می‌گوید:

لزوماً آن را بد نمی‌دانم. می‌توانید تصور کنید که مردم می‌خواهند تصویری از خود را به‌یادماندنی‌تر بسازند اما این در حال حاضر اتفاق افتاده است؛ فقط به‌گونه‌ای اتفاق می‌افتد که ما تنها به شهود خود تکیه می‌کنیم.

محدودیت‌های سختی در برون‌یابی این تحقیقات وجود دارد. درحال حاضر، مطالعات در این زمینه بیش‌تر به مطالعات حافظه بصری محدود شده است و عموماً به تصاویری که مردم به یاد می‌آورند یا حتی نمی‌آورند، ختم می‌شود. فازیو در این‌باره می‌گوید:

ما هنگام تشخیص چهره‌ها، اشیاء و مکان‌ها تقریباً به همان نوع حافظه تکیه می‌کنیم، اما در شرایط دیگر، حافظه با آن مفهومی که ما در ذهن داریم، مورد استفاده قرار نمی‌گیرد؛ در واقع، ما اغلب از چیز دیگری برای به یاد آوردن استفاده می‌کنیم.

اما به‌نظر می‌رسد توانایی در تشخیص تصاویر با عملکرد درونی مغز مرتبط است. راست مشکوک است که این حافظه در طول رشد برای برانگیختن کنجکاوی استفاده می‌شود؛ به این معنی که وقتی نوزاد هستیم، در ابتدا متوجه چیزهایی می‌شویم که قبلاً هرگز ندیده‌ایم، آن‌ها را به دقت بررسی می‌کنیم و بیش‌تر در مورد جهان می‌آموزیم. مطالعات مرتبط با فعالیت‌های مغزی همچنین این فرض رایج را تضعیف کرده است که مغز با شدت کم‌تری به چیزی که قبلاً دیده شده است، پاسخ می‌دهد. راست می‌گوید:

به‌یادماندنی بودن، این تحقیقات را به چالش می‌کشد،‌دچراکه معلوم می‌شود چیزهایی که بهتر به خاطر می‌آوریم، پاسخ‌های شدیدتری ایجاد می‌کنند. این فقط برای اولین بار نیست که آن‌ها را می‌بینیم چراکه برای بار دومی که آن‌ها را می‌بینیم نیز صادق است.

با مطالعه آنچه ما به خاطر می‌آوریم، دانشمندان ممکن است بتوانند قطعات بیش‌تری از این پازلی که به‌عنوان ماشین حافظه در ذهن ما عمل می‌کند را جمع‌آوری کنند. برای راست،‌ هدف نهایی این است که بفهمد حافظه چگونه کار می‌کند به‌طوری که اگر یک روزی کار نکند، ما بتوانیم آن را تعمیر کنیم.

اخیراً، مادرم از من درخواست کرد تا جعبه‌های قدیمی را که حاوی تکالیف کلاس دوم‌ام بوده‌اند را باز نگاه کنم، صرفاً برای مرور خاطرات. تجربه عجیبی بود چراکه هیچ یک از مطالب در آن تکالیف را به‌خاطر نداشتم: همه طراحی‌ها، دفترهای ترکیب‌بندی، پروژه‌های هنری؛ تقریباً انتظار داشتم این اسناد به عنوان نشانه‌های حافظه عمل کنند، پورتال‌هایی که مرا به نسخه‌ای از گذشته‌ام برمی‌گردانند اما جواب منفی بود؛ عملاً هیچ چیزی به یاد نمی‌آوردم. اگر نمی‌دانستم،‌ احساس می‌کردم آن تکالیف توسط شخص دیگری انجام شده‌اند. ما بی‌درنگ بیش‌تر چیزها را از مغزمان به زباله منتقل می‌کنیم.

محققان حافظه نیز با این مشکل دست‌وپنجه نرم می‌کنند. بینبریج می‌گوید:

وقتی به یک سفر می‌روید و سپس برمی‌گردید، واقعاً مایه تأسف است که یک سال بعد چیز زیادی از آن را به یاد نمی‌آورید. حتی زمانی که آن تجربه را دارید، می‌گویید: «می‌خواهم این را برای همیشه به خاطر بسپارم» و همچنان نمی‌توانید آن را در ذهن‌تان نگه دارید، آن خاطره هنوز هم می‌لغزد و من احساس می‌کنم این بسیار غم‌انگیز است.

حافظه منبعی از اسرار علمی است، اما همچنین منبع اسرار شخصی نیز محسوب می‌شود. هر روز چیزهایی را می‌بینیم و تجربه می‌کنیم که فراموش‌شدنی هستند. آن‌چه باقی می‌ماند، به نوعی بخشی از آگاهی ما خواهد بود؛ این به ما کمک می‌کند تا داستان‌های زندگی خود را بازگو کنیم.

قبلاً با اندوه فراوان به این تجربه فراموشی فکر می‌کردم. تحقیق در مورد خاطره‌انگیز بودن کاملاً این تجربه را برطرف نمی‌کند، اما این‌که می‌دانم بخشی از این فراموشی‌ها تقصیر من نیست، این‌که برخی چیزها فقط نمی‌مانند، مایه آرامش است. برخی از آن‌ها هیچ ربطی به شخص من ندارد و بخش اساسی آن به زنده بودن مرتبط است.

نکته غم‌انگیز این است که آگاهی ما نمی‌تواند تمام گنجینه‌هایی را که جهان روزانه به ما نشان می‌دهد، در خود نگه دارد. با این حال، محققان به من یادآوری می‌کنند که حافظه، آرشیوی نیست که گذشته را کاملاً حفظ کند. در عوض، حافظه برای آینده است؛ چیزی که به ما کمک می‌کند جهان را مرتب و درک کنیم و ما را برای آن‌چه در پیش است، آماده می‌کند. ما نمی‌توانیم هرجا که می‌رویم همه چیز را با خود ببریم.

در عین حال، معنای حافظه درحال تغییر است. در دنیایی که یک ترابایت فضای ذخیره‌سازی ممکن است برای من چند دلار در ماه هزینه داشته باشد، مجبور نیستم هر چیزی را که می‌بینم به‌خاطر بسپارم. شاید حتی نیازی به توجه نیز نداشته باشم. من می‌توانم با آیفونم از چیزها عکس بگیرم و یک الگوریتم، خاطرات من را انتخاب و مدیریت می‌کند و خلاصه‌هایی از عکس‌هایی را که سال‌ها پیش گرفته‌ام،‌ ارائه می‌دهد و آن‌ها را براساس مکان‌ها و چهره‌هایی که ممکن است باعث ایجاد خاطرات واقعی شوند، مرتب می‌کند.

هنوز هم این امید وجود دارد که حتی خاطرات از دست رفته به‌طور کامل از بین نرفته باشند؛ شاید بتوان آن‌ها را دوباره بیدار کرد. فازیو دراین‌باره می‌گوید:

یک بحث بسیار بزرگ در زمینه حافظه وجود دارد: آیا چیزها گم شده‌اند یا غیرقابل دسترس هستند؟ برخی از دانشمندان فکر می‌کنند که با نشانه‌های مناسب، می‌توانید بسیاری از چیزهایی را که درحال حاضر در ذهن‌تان نیست، به خاطر بسپارید. برخی از مردم نیز در این بین استدلال می‌کنند که «بله، خاطرات ما بی‌نهایت است؛ هیچ چیز به‌طور کامل فراموش نمی‌شود»

گاهی اوقات یک خاطره برای چندین دهه خاموش می‌ماند و سپس به‌طور خودبه‌خود دوباره در ذهن ما ظاهر می شود. دانشمندان این تجربیات را خاطرات زندگی‌نامه ای غیر ارادی می‌نامند و دقیقاً مطمئن نیستند که چرا اتفاق می‌افتند. دیشب داشتم دندان‌هایم را مسواک می‌زدم و ناگهان دستور پخت مرغ و انجیر را به یاد آوردم که در اواسط دهه ۲۰۰۰ پخش شده بود. به‌طور خاص به یاد داشتم که میزبان آن برنامه می‌گفت وقتی بچه‌هایش بوی مرغ و انجیر را که غذای مورد علاقه‌شان است، بوی می‌دهند، می‌پرسند: غذا کی حاضر می‌شود؟ این خاطره این همه سال کجا پنهان شده بود؟ و چرا ناگهان ظاهر شد؟

یادگیری و کشف جزئیات در این حوزه از تحقیقات باعث می‌شود مغز خود را به‌عنوان غربالی با سوراخ‌های نامحسوس با اندازه‌های عجیب‌وغریب تصور کنم. درحالی که دانشمندان متوجه می‌شوند که همه چیز چگونه است، بیش‌تر از غم و اندوه از دست دادن حافظه، من احساس شگفتی، نوعی احساس جادویی، در مورد حافظه خودم دارد.

 

منابع نوشته
برچسب‌ها
در بحث شرکت کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

     مدرسه کارو